احوال و آثار میرعماد قزوینی هنرمند بزرگ و عارف مصلح ، که در 16 بخش از تاریخ چهارشنبه 94/10/2 تا یکشنبه 94/11/11 در صفحه 6 روزنامه اطلاعات منتشر و همزمان در سایت دائره المعارف بزرگ اسلامی ارائه می شد.
سیری در زندگی فرهنگی، هنری و اجتماعی میرعماد
زندگانی میرعماد
مذهب و مسلک میر
نقشبندیه
پینوشتها:
۱ در تذکره لسانالملک نیز نام پدر میرعماد ابراهیم آمده است. هدایتالله السانالملک، تذکره خوشنویسان، ص۹۰٫
۲ میرزا حبیب اصفهانی، تذکره خط و خطاطان، ص۱۴۱، میرزا سنگلاخ، امتحان الفضلاء، ج۲، ص۴٫
۳ . مهدی بیانی، احوال و آثار خوشنویسان، ج۲، ص۵۲۱؛ قاضی احمد قمی، گلستان هنر، ص۹۷ و ۱۰۶٫
۴ میرزای سنگلاخ، امتحانالفضلاء، ج۲، ص۴ر مهدی بیانی، همان، ص۵۲۱
۵ قاضی احمد قمی، همان، ص۱۲۱.
۶ احمد سهیلی خوانساری، حواشی گلستان هنر، ص۱۲۳٫
۷ اسکندر بیگ منشی ترکمان، عالمآرای عباسی، ج۲، ص۸۹۵٫
۹ صحیح مسلم، ج۱، کتاب ایمان، ص۶۱٫
** گر چه حسنی را به واسطه نام میر حسنعلی، جدّ او نوشتهاند، اما بعید مینماید که سادات به جای انتساب به ائمه کرام، شهرت فرع را برگزینند.
۱۰ برای آگاهی بیشتر در این زمینه به بخش آخر همین پژوهش (بررسی و کتابشناسی میرعماد) رجوع شود.
۱۲٫ با رقم و تاریخ «کتبه الرّاجی الی رحمه الله الغنی عماد الحسنی بدار الامن اصفهان، فی شهر سنه ۱۰۱۶ الهجریه و در کتابخانه سلطنتی» موجود است.
۱۴ به قلم کتابت خفی ممتاز با رقم و تاریخ: «کتبه العبد المذنب الراجی، عماد الحسنی غفر ذنوبه و ستر عیوبه، فی سنه ثمان والف» در کتابخانه ملک تهران و…
۱۵ مستقیمزاده، تحفه الخطاطین، ص ۶۹۵ـ ۶۹۷ – آن ماری شیمل، خوشنویسی و فرهنگ اسلامی، ص۱۰۲٫
پیش خورشید خامهام خورشید
از تحیر چو دیده حرباست
آن خضر سیرتم که همچو کلیم
در کتابت مرا ید بیضاست
از تحیر چو دیده حرباست
آن خضر سیرتم که همچو کلیم
در کتابت مرا ید بیضاست
(میرعماد قزوینی)
مقدمه
شخصیتهایی از علما، عرفا، ادبا، و هنرمندان در طی بالغ بر هزار سال در برهههای مختلف تاریخی به هر شیوه ممکن با زبان فقه و فهم و فلسفه و شعر و هنر درصدد ایجاد اتحاد اسلامی بودهاند که متأسفانه به عللی هنوز با تمام تلاشها و تشکلها و نشستها، سیمایی از آن چهرهها و حرکتهای آنها ارائه نشده است و همچنان یاد و نامشان در غبار بیاعتناییهاست؛ حتی تحرکات سیدجمال اسدآبادی و یاران او در ایران و عثمانی و مصر اگر منجر به نهضت مشروطیت نمیشد، شاید امروز اسمی هم از او و یارانش در این حوزه نبود.
یکی از پر آوازهترین هنرمندان خوشنویس ایرانی که عارفی ادیب و شاعری لبیب بود و هنر خط و خوشنویسی ایرانی ـ اسلامی را با پرتوافشانی و تابش و تپش تمام به فراتر از قلمرو ایران دوره ساسانی رسانید و در دایره زیباشناسی هنر به گونهای آراست که به برابری با نقشهای ماندگار جهان مسیحیت سر برافراشت، یعنی میرعماد حسنی قزوینی بزرگ هنرمند عصر صفویه، یکی از پرچمداران اتحاد اسلامی بود که رنجهای طاقتفرسا و بیدریغ او در این راه، تحتالشعاع خورشید هنرش قرار گرفت و جز به اشاره در هیچ نوشت و نشست و سخنی به آرزوی بر باد رفته او به تمام و کمال پرداخته نشد، و در غبار ابهام باقی ماند؛ او که جان بر سر این سودا نهاد، در منابع از وی نقل است: «کاش اختلاف سنی و شیعه از میان برمیخاست و رعایای ایران و عثمانی به جای اینکه خون یکدیگر را بریزند، به راه دوستی و اتحاد میرفتند.» و همین به غروب آفتاب عالمتاب اندیشه و هنر و آزادگی او انجامید.
در این نوشتار به بررسی ابعاد فکری، هنری، ادبی، سیاسی، اجتماعی او پرداخته میشود، باشد که شأن جاودانه و بینظیر میرعماد بزرگ را در این هنگام که خط و زبان فارسی در جزیرهای محصور دژخیمان و اهریمنان شده که در شرق و غرب و شمال و جنوب با تهاجم و تعدّی و تغییر و تحول و دنداننمایی شوونیسم فرهنگی خودباختگان منطقهای مواجه است و در عصر بیکرانه ابراز و امکان و اطلاعات، یگانه مدافع فرهنگ و تمدن چندهزار ساله خویش است، برای یک لحظه میرعمادحسنی و مکتب هنری او را به یاد آورد که بدون هیچ امکاناتی و تنها با قلمی و دواتی از هندوستان و افغانستان و قزاقستان، ترکمنستان و تاجیکستان و جمهوری آذربایجان تا آسیای صغیر و مقدونیه و سراسر سواحل خلیجفارس، هنر ایرانی ـ اسلامی خوشنویسی خط فارسی به قیادت میرعماد بزرگ باران بهارآور و پرتوان فرهنگ ایرانی بود و وسیلهای ارجمند برای اتحاد اسلامی.
زندگانی میرعماد
نامش را محمد و در ذکر نام پدرش گروهی حسین نوشتهاند که اشتباه است. خودش در خاتمه تکمله نفحات عبدالغفور لاری، نام پدر را ابراهیم ثبت نموده است.۱ میرعماد از سلسله سادات سیفی قزوین به سال ۹۶۱ق متولد شد. فضای زندگی و محیط تربیتی او که خاندان و نیاکانش از بزرگان عصر بودند، زمینه نشو و نمای مطلوبش را فراهم ساخت؛ زیرا پدر و اجدادش در دستگاه سلاطین صفوی مناصب مناسب حال داشتند و اهل ذوق و اندیشه و هنر و کتاب و کتابخانه بودند و به سمت کتابداری دستگاه سلطنتی انجام وظیفه مینمودند، مخصوصاً جد اعلایش ـ میر حسنعلی ـ از نویسندگان خوشنویس و منشیان و کتابشناسان طراز اول بود و دیگر میر جلالالدین محمد خوشنویس و پدرش میر شریف، از بنیاعمام قاضی جهان سیفی قزوینی، وزیر شاه طهماسب صفوی بودند.
محمد (میرعماد) ریشههای ظریف اندیشه را به ترنم نسیم تربیت در زادگاه خویش ـ قزوین که دارالملک دولت صفوی بود ـ توان بخشید و بنا به رسم متداول عصر، به تحصیل مقدمات علوم پرداخت. ابتدا به آموزش ادبیات مشغول شد و چون یکی از علوم دوازدهگانه ادب، آگاهی و تبحر در قوانین خط و خوشنویسی است، بنابراین میرعماد نیز باید در این وادی به سیر و تعلیم میپرداخت. استعداد ذاتی او، عوامل ارثی و دقت طبع و وقوف قبلی که در محیط تربیتی او جاری بود، همگی دست به دست هم داد و سبب گردید تا در قزوین خط او آثار استادان شهر را درنوردد و چون ماهی و نهنگ، عمان را آرزو کند، که ز آب خُرد ماهی خرد خیزد.
نخستین معلمین خط او را عیسی «رنگنگار» و بعد مالک دیلمی دانستهاند۲ که درست به نظر نمیآید؛ زیرا عیسی رنگنگار بعد از مرگ شاه طهماسب اول به تولیت امامزادهای در گناباد گماشته شد و سالها در همان جا زیسته و در حدود سال ۹۸۴ق درگذشته است و معلوم نیست که در این دوره، زمانی را در قزوین گذرانیده یا میرعماد به گناباد رفته تا از وی تعلیم خط گرفته باشد. مالک هم یقیناً به سال ۹۶۶ق درگذشته و در این تاریخ میرعماد کودکی خردسال بوده است.۳
پس با اندیشهای پویا و ذوقی حساس و برنامهای حسابشده جهان هنر خط را برای زندگی آرمانی خویش برگزید و به دنبال استادی برتر راهی تبریز شد تا محضر محمدحسین تبریزی ـ بزرگ خوشنویس شیوه نستعلیق را در نیمه دوم قرن دهم ـ درک کند. چون مدتی معتنابه رموز باریکتر از موی زیبایی خط و خوشنویسی نستعلیق را دریافت، محو جمال هنر از مرز صفا به مرتبه شأن و نشان رسید؛ چنانکه آیین قلندری دانست و در عشق و دریافت به پایهای از درک رموزات دست یافت که به هر نگاهی ژرفای سایهروشنها را به نیروی استعداد و بلوغ ذهنی و فکری فرا چنگ میآورد؛ از جسم طمع برید و ماهها موی نمیسترد و همچنان در تداوم ذکر عشق بود تا جلوه جمال جانان را در سماع پنجه سحّار خود مشاهده کرد. و قطعهای از این دست را به شیوه شاگردان مطیع، بر مصطبه تعلیم استاد نهاد و اجازه ارشاد یافت و به خطاب استادش که: «امروز فرمانروایی ملک خط مسلم توست و استاد خوشنویسانی»، سرفراز گشت.۴
پس از دریافت اجازه، سعدیوار به سیاحت پرداخت و با سیری در ممالک اسلامی به فراست دریافت که راز اتحاد مسلمانان در دست اوست و با غوری شگرف در آثار خوشنویسی ممالک مسلمان، ذهن پویا را در جذب جوهره جمالشناختی خط مساعد ساخت و به شوق زیارت حضرت جانان در بیابان نجد قدم زد؛ از سرزنش خار مغیلان غم نخورد که به بازگشت یوسف گمگشته هنر به کنعان ایران ایمان داشت و با سفری در وطن جانان،* چنگ در دامن کعبه زد و هرچه یافت، از آن در یافت۵ و آثار خطاطان بزرگ سلف را که بر سیمای کعبه و مساجد، هنرها نمایان کرده بودند، با چشم ژرفبین خویش در نهانخانه اندیشه بلند ثبت و صورت داد، تا در ابداعات جدید خود ظاهر سازد؛ زیرا او در پرداخت شیوه میرعماد که از آن سخن خواهیم گفت، از لطافت و ظرافت خطهای گوناگون یاری جست تا طرحی نو درافکند. پس به منظور انجام رسالت هنری خود عزم وطن کرد و ابتدا همراهی فرهادخان قرامانلو را برگزید که از بزرگان لشکری دستگاه شاهعباس و از آغاز محل رجوع خدمات برجستهای بود. تا اینکه در سال ۱۰۰۷ق فرهادخان به فرمان شاهعباس و به دست اللهوردی خان سردار صفوی به قتل رسید.
مورخان از خصلت هنرپروری فرهادخان آنگونه که باید یادی نکردهاند؛ اما از آنجا که اغلب هنرمندان برجسته دربار شاهعباس (مانند علیرضا عباسی و میرعماد) ابتدا در دستگاه این مرد بوده و حتماً به جهت حسن سلوک او، هنرمندان خدمتش را به محضر شاه ترجیح میدادهاند و در بعضی متون نیز سخن از کتابخانه و منشیان و هنرمندان بسیار در دستگاه او شده است، نشان میدهد که هنرپرور و هنردوست بوده۶ و چنانچه به زندگیاش خاتمه نمیدادند، شاید آستان او هندوستانی دیگر و جای امنی برای اهل هنر میشد.
به هر حال پس از قتل او میرعماد که با شخصیت شاهعباس آشنایی داشت و ذاتاً نیز به قول صاحب گلستان هنر از تقرب به دربار پرهیز میکرد، گوشه انزوا اختیار کرد و در قزوین زادگاه خود به سیر و سلوک پرداخت و این را به جهات مختلف برگزید: ابتدا اینکه مسکن مألوفش بود و دیگر آنکه شاید نسبت به زادگاه خود قصد ادای دین داشت و این ضمانت اندیشه دوری از دستگاه شاه را نیز تأمین میکرد. وی برخلاف نوشته کلمان هوار و استناد دکتر مهدی بیانی، به جای گیلان بیشتر به مازندران سفر میکرد؛ زیرا بنا بر نوشتههای خود میرعماد در حاشیه قطعاتش در بلده طیبه طاهان مازندران، چنین برمیآید که به آنجا که مکان دلدادهای و یا مزار نیکسیرتی بوده، میرفته است.
فعالیت هنری او در قزوین همچنان ادامه داشت تا موقعیت خاص سیاسی و هنری اصفهان، او را به اندیشه واداشت و عزیمت به آن دیار را بر خویش واجب دانست؛ زیرا بقای هنر خوشنویسی و نشر و تبلیغ آن و همچنان انجام رسالت هنری او در برقرار ساختن رابطهای میان هنرمندان ایران و هند و عثمانی بود که این مهم جز در اصفهان میسر نمیشد و دیگر سامان بخشیدن به حوزه هنری که پس از سالها استقرار در هرات و تبریز و قزوین، در زمان او به اصفهان منتقل گشته و با تمام بدرفتاریهای شاهعباس به اقتضای تاریخ و سیر تطور هنر ایرانی، جانی میگرفت. پس به سوی اصفهان بار بست.
مذهب و مسلک میر
اسکندر بیگ ترکمان، تاریخنگاری که پس از ابوالفضل بیهقی سرافرازترین تاریخنگار ایران به شمار میرود و کتاب عالمآرای او آیینه تمام نمای اوضاع عصر صفوی است، در ثبت واقعه مرگ میرعماد مینویسد: «بین الجمهور به تسنّن مشهور بود»۷ و در برخی از آثارش نیز که در موزههای ایران موجود است، مسلک عرفانی او دریافته میشود، گرچه «مذهب عاشق ز مذهبها جداست». اما میرعماد اگر سنی هم باشد، سنی محمدیِ علوی است، نه سنی اموی.۸ از این نمونه میان اهل تسنن کم نیست؛ زیرا آنان به این حدیث نبوی که در کتابهای معتبر اعتقادی اهل سنت ثبت گردیده، ایمان دارند که:
عن عدیّ ثابت عن زرٍّ قال: قال علی: «و الذی فلق الحبّه و براُلنسّمه انهُ لعهْدُ النّبی الاُمیّ صلیالله علیه و سلّم الیّ انْ لایُحبُنی الاّ مؤمنٌ و لا یُبْغضی الا مُنافق.»۹
دیگر آنکه میر مفتخر به انتساب به خاندان ولایت است. از آن جهت است که واژگان شاخص «میر» و «حسنی» را به دو جهت زیب نام خود میسازد و در میدان معارضه با رقیبان وابسته بر آنان تکیه میکند و به خود میبالد؛ زیرا توجهی اندک، این امر را روشن میسازد و درخور تأمل است که در هنگام تقرب علیرضا تبریزی به شاهعباس در مقابل القاب به خودبسته او با عناوینی جبهه میگیرد که حاکی از اندیشه والای اوست. زمانی که علیرضا به دلیل تقرب بیش از حد به تبعیت از کسانی چون یاقوت که خود را مستعصمی خوانده است، برای انتساب به شاهعباس «عباسی» امضا میکند، میرعماد، «حسنی» مینویسد. تا به او ثابت کند که من منسوب به کسی هستم که شاهعباس خود را «کلب آستان» او میخواند.**
به هر حال همان طور که در آغاز گفته شد، به شهادت قطعات به جامانده از او و تأیید محققانی چون مستقیمزاده و آن ماری شیمل، میرعماد در مسلک عرفانی پیرو طریقه نقشبندیه است. مخصوصاً قطعهای از او که برای نورالدین محمد نوشته است و در موزه هنرهای تزیینی موجود میباشد، دلیل واضح است بر اینکه میر نه تنها به آداب این سلسله دلبستگی داشته، بلکه آن را در بین شاگردان خویش تبلیغ میکرده است و به این ترتیب راه سیر و سلوک در پیش میگرفتهاند و به او سر میسپردهاند.۱۰
قبل از آنکه به بیان مقام عرفانی و موقعیت طریقتی میرعماد بپردازیم، ابتدا شمهای در شناخت طریقه نقشبندیه خواهیم گفت تا برخلاف آنچه شایع شده است، ریشه آن را بشناسیم و خدمات این سلسله از تصوف اسلامی را که جای بسی بحث و تحقیق و تفحص دارد، برشمریم.
نقشبندیه
بنیانگذار این طریقت، خواجه بهاءالدین محمد نقشبند بخاری است. وی سلسله خود را از طریق حضرت جعفر بن محمد صادق(ع) به حضرت مولیالموحدین علی(ع) و حضرت خاتمالانبیا(ص) میرساند. از جمله خصوصیات این سلسله آنکه عدهای از مورخان معتقدند که این سلسله زمینه را برای ظهور و ترویج تشیع در ایران فراهم ساخته و عامل این امر را کمالالدین حسین بن علی بیهقی سبزواری (معروف به واعظ کاشفی) میدانند.۱۱
میرعماد از پیروان این سلسله و از ارادتمندان عبدالرحمن جامی مرشد واعظ کاشفی (صاحب روضهالشهدا) بود؛ چنانکه در زمره آثار میرعماد که به قلم کتابت عالی۱۲ است، کتاب مفصل «تحفهالاحرار» جامی را میبینیم و دیگر حاشیه مفصلی که بر تکمله النفحات عبدالغفور لاری، (نفحاتالانس جامی به خط ضیاءالدین قزوینی) که میرعماد حواشی بسیار بر این کتاب از خود نوشته و فهرست اعلام نفحات را استخراج کرده و به قلم کتابت خفی عالی نگاشته است۱۳ و گویا سالهای متمادی این کتاب را به همراه داشته و بنا به ذوق عرفانی خود بر آن حاشیه نوشته است. و باز در بین رسالههای تحریر شده میرعماد، رساله «پندنامه» جامی به فرزند خود را میبینیم.۱۴ چنانچه گفته مستقیمزاده رومی را درباره استاد روحانی میرعماد بپذیریم که مینویسد: «میرعماد در طریق رابط سرهندی بود»۱۵ سلسله طریقتی او که به حضرت امام صادق(ع) میرسد، از دو سو به جد اطهرش علی بن ابیطالب(ع) ختم میگردد، هم از رشته ولایت و امامت و هم از طریق سلمان فارسی و قاسمبن محمد، جد مادری امام صادق(ع).
پینوشتها:
۱ در تذکره لسانالملک نیز نام پدر میرعماد ابراهیم آمده است. هدایتالله السانالملک، تذکره خوشنویسان، ص۹۰٫
۲ میرزا حبیب اصفهانی، تذکره خط و خطاطان، ص۱۴۱، میرزا سنگلاخ، امتحان الفضلاء، ج۲، ص۴٫
۳ . مهدی بیانی، احوال و آثار خوشنویسان، ج۲، ص۵۲۱؛ قاضی احمد قمی، گلستان هنر، ص۹۷ و ۱۰۶٫
۴ میرزای سنگلاخ، امتحانالفضلاء، ج۲، ص۴ر مهدی بیانی، همان، ص۵۲۱
* «سفر در وطن» از اصطلاحات طریقه نقشبندیه است. دیگر آنکه وحدتطلبان اسلامی مرز جغرافیایی را نمیپذیرند و… جهت اطلاع و در پاسخ متون یادآوری شد برای رفع اشتباه؛ با مضافالیه جانان دفع شبهه شد.
۵ قاضی احمد قمی، همان، ص۱۲۱.
۶ احمد سهیلی خوانساری، حواشی گلستان هنر، ص۱۲۳٫
۷ اسکندر بیگ منشی ترکمان، عالمآرای عباسی، ج۲، ص۸۹۵٫
۸ اگر بخواهیم مذهب تسنّن میرعماد را در جهان امروز در وجود شخصیتهای علمی و ادبی تطبیق کنیم؛ نماد این امر عبدالفتاح عبدالمقصود استاد مبرّز الازهر برای ما تداعی میشود. دانشمند اهل تسننی که زیباترین و بزرگترین اثر را در تألیف جاودانه «امام علی» آفریده است و با عشق او زندگی و با حبّ او جان داد.
۹ صحیح مسلم، ج۱، کتاب ایمان، ص۶۱٫
** گر چه حسنی را به واسطه نام میر حسنعلی، جدّ او نوشتهاند، اما بعید مینماید که سادات به جای انتساب به ائمه کرام، شهرت فرع را برگزینند.
۱۰ برای آگاهی بیشتر در این زمینه به بخش آخر همین پژوهش (بررسی و کتابشناسی میرعماد) رجوع شود.
۱۱ واعظ کاشفی در بیهق سبزوار در خانوادهای مقیم همان جا زاده شد و همان جا درس خواند. در فن وعظ از موهبت صدای رسا و لحن غمانگیز و مضامین بلیغ برخوردار بود. علاوه بر عرصه تصوف در ادب و شعر و نجوم و کیمیا و حروف و غیره اطلاعات وسیع داشت. شهرت کاشفی باعث شد که زادگاهش را در سال ۸۶۰ق به قصد نیشابور ترک کرد و از آنجا به مشهد و سپس به هرات، پایتخت تیموریان انتقال یافت و در آنجا به دست جامی وارد طریقه نقشبندیه شد و با خواهر وی ازدواج کرد. در این شهر ستاره بخت کاشفی درخشیدن گرفت و همنشین امرا شد و برای آنان کتابها تألیف کرد و به تبحر در علم و وعظ چنان شهرت یافت که تمامی وقتش میان تدریس در مدارس و موعظه در مسجد هرات تقسیم شده بود. وی با اینکه یک صوفی نقشبندی و یک فقیه حنفی بود و حتی رساله مستقلی در فقه حنفی تألیف نمود، در سال ۹۰۸ق نخستین و مهمترین کتاب را برای مجلس عزاداری حسینی نوشت و آن را روضهالشهدا فی مقاتل اهل البیت نامید. تألیف این کتاب به درخواست مرشدالدوله عبدالله از نزدیکان سلطان حسین بایقرا نواده تیمور و پادشاه هرات بود. روضهالشهدا کتابی است مشتمل بر تاریخ مصیبتهای پیمبران و تفصیل احوال امامان شیعه به ویژه شرح واقعه کربلا، که به نثر فارسی و تحریر و با نصوص عربی و اشعار آراسته شده است.
۱۲٫ با رقم و تاریخ «کتبه الرّاجی الی رحمه الله الغنی عماد الحسنی بدار الامن اصفهان، فی شهر سنه ۱۰۱۶ الهجریه و در کتابخانه سلطنتی» موجود است.
۱۳ با رقم و تاریخهای «تمت الحاشیه الشریفه اللطیفه بعون الله تعالی عزوجل فی تاریخ ۲ شهر صفر سنه ۹۹۲، علی ید عبدالضعیف المحتاج الی رحمهالله الغنی عماد بن ابراهیم الحسنی عفی عنهما» و «تحت رساله فیشهر الذیحجه سنه اثنی و تسعین و تسعه من هجره النبویه، علی ید عبد الضعیف عمادالحسنی عفی عنه».
۱۴ به قلم کتابت خفی ممتاز با رقم و تاریخ: «کتبه العبد المذنب الراجی، عماد الحسنی غفر ذنوبه و ستر عیوبه، فی سنه ثمان والف» در کتابخانه ملک تهران و…
۱۵ مستقیمزاده، تحفه الخطاطین، ص ۶۹۵ـ ۶۹۷ – آن ماری شیمل، خوشنویسی و فرهنگ اسلامی، ص۱۰۲٫