اما هیچگاه کردهای بیپناه و پشتیبان که قربانیان باور سیاسی تلقینی بوده و هستند، نخواستند به جای احساسات، استعداد پیشروان تحرکات مترقی را سرمشق قرار دهند و دست کم در تحلیلهای خود، تاریخ معاصر منطقه را مرور کنند و بدین ترتیب در هر عروسی و عزایی قربانی شدند؛ ولی نه قربانی شرعی و عرفی، بلکه مُثله شدند و آواره و دربدر و خانهویران که زندگی و سامان چندصد سالهشان بر باد فنا رفت و کسی هم مسئول شناخته نشد!
در طی نیم قرن اخیر از ۱۸۲هزار انسان در سفر بیبازگشت و به اصطلاح حزب بعث «انفال» تا بمبارانهای شیمیایی حلبچه و سردشت و بانزرده، تا حکومت سهساله جُندالاسلام در اورامان و حدیث مرگبار آن و تا خیانتها و تحریکات پشت پرده رفراندوم که حریم کردستان و رئیس اقلیم را با تعارفات بیبنیان و وعدههای بیاساس تا آنجا پیش بردند که دستاوردهای هفتادساله اخیر را در ظرف چند روز در قمارخانه سیاسی خاورمیانه که آمریکا و همداستانهای او صاحب و باجخورش بودند، در تشت باخت گذاشت و درحالی که انتفاع کلان اقتصاد نفتی ادامه دارد و ساخت و سازهای مدیریتشده شرکتهای عظیم ترکیه با مهندسان و متولیان و کارگران تبعه آن کشور در سراسر اقلیم کردستان همچنان فعال است، به محض حرکت عقربه منافع خود، تغییر جهت دادند و دولت اقلیم را به رسمیت نشناختند. ترکیه همین معامله را بارها با سوریه تکرار کرده است که در اینجا به آن میپردازیم.
به سوی جامعه مدنی
با کمال تأسف کردها در سوریه و ترکیه به جای اجرای برنامهای مطابق با آنچه علویان در سوریه و ترکیه درپیش گرفتند که جزئی از بدنه حرکت در حال توسعه و پیشرو به سوی جامعه مدنی و دمکراسیخواه باشند، با فریب و توطئهای دیگر از سوی دشمنان، سختترین راه مالرو و متضاد با منطق گفتگو و دوری از حرکتهای مدنی را با بالاترین میزان خسارات انسانی، اتلاف زمانی و محرومیت اجتماعی و زیان اقتصادی در پیش گرفتند که امروز ترکیه به ناحق دنباله این انتخاب را در سوریه و عفرین جستجو میکند.
ترکیه برای برچیدن این تحرکات نظامی چون جمعکردن از کوههای قندیل را پس از سالها مقابله و سرکوب و توپباران روستاهای کردنشین در دو سوی مرز عراق و ترکیه میسر ندید، با صلاحدید و چراغ سبز صاحبان کارخانههای تسلیحاتی غرب و از همه مهمتر همپیمانان خود در «ناتو»، میخواهد این حرکت را از دامان عفرین به سوی کوهها ببرد، غافل از اینکه «ز هر طرف که شود کشته»، به سود هیچ کس نیست و کردها و مردم سوریه که با ترکیه از دیرباز معارض و مقابل بودهاند، درخصوص این حرکت نظامی که مغایر با تمام موازین بینالمللی است، کوتاه نخواهند آمد. بهدرستی غربیها در این جنگ خودساخته، ترکیه را گرفتار کردند؛ کشوری که با انجام کودتای منسوب به طرفداران فتحالله گولن و دروازههای باز احزاب چپ و راست، داغداران کودتا، جامعه اهل قلم و نویسندگان و خبرنگاران ناراضی و زندانی، نظارت اتحادیه اروپا، رأی دوشادوش تغییر نظام پارلمانی به نظام ریاستی در ۲۰۱۷ و… در حرکات سیاسی و اقتصادی با تمام واسطهگریهای زیرکانه در بازیهای منطقهای، پاشنه آشیلهای متعدد دارد.
سوریه اگر فرصت آن را بیابد، نخواهد گذاشت بار دیگر حکایت «هاتای» برایش تکرار شود. ولایت هاتای که یکی از ثروتمندترین مناطق این کشور بود، تا سال ۱۹۳۹مر۱۳۱۸ش به سوریه تعلق داشت. در این زمان فرانسه که براساس حق قیمومیت اتحادیه ملل بر سوریه فرمان میراند، این ولایت را به عنوان رشوهای به ترکیه داد تا آن کشور را در جریان جنگ جهانی دوم از پشتیبانی آلمان بازدارد. ترکیه این ولایت و از جمله بندر زیبای اسکندرون را گرفت و بیطرف ماند؛ اما به قول کوپلند: «مردم سوریه هرگز این خیانت را نه فراموش کردهاند و نه بخشودهاند.»
ترکیۀ امروز که هوای تجدید امپراتوری عثمانی را در سر میپروراند و برای پاشنههای آشیل خود دنبال سنگر و سپری میگردد، با نگاهی به تاریخ سوریه و کردها این را خوب میداند که سرزمین مورد تجاوزش فراز و نشیبها و ویرانیها و قحطیهای فراوان را از سر گذرانده است. از مبارزه جوانان سوری در مقابل تمامیتطلبی سلطان عبدالحمید که به پیروی از ابراهیم یازیجی شاعر و بطرس بستانی ـ پدران ملیگرایی عرب در سوریه ـ که هر دو از خانوادههای مسیحی بودند و در ۱۸۶۰مر ۱۲۳۹ش با تأسیس مدرسهای که در آن وحدت عربی تدریس و تلقی میشد، در سراسر سوریه به ترویج اندیشه دمکراسی و وحدت عربی و استقلال ملی پرداختند و پاسبانان خُفیهنویس سلطان عبدالحمید که در همه جا حضور داشتند، از گسترش این اندیشه ممانعت میکردند. کار دیکتاتوری سلطان عثمانی به جایی رسید که در اوایل ۱۸۹۱ر۱۲۷۰ش جمعیت «ترکان جوان» علیه دستگاه قدرتمند امپراتوری در کنار دست باب عالی تشکیل شد و تا جایی پیش رفتند که در ۱۹۰۸ر ۱۲۸۷ش با شورش در ارتش، سلطان را ناگزیر به اجرای مجدد قانون اساسی، حذف سانسور مطبوعات و آزادی زندانیان سیاسی کردند و یک سال بعد سلطان عبدالحمید خلع شد و محمد خامس بدون هیچ قدرت سیاسی به عنوان رهبر مذهبی اسلام(!) به جای او نشست. ای کاش ترکیه امروز اندکی وضع کنونی را با آن روزگار قیاس نماید. مردم سوریه امیدوار بودند که حکومتی نیمهمستقل از ترک و عرب در سرزمین خود همانند پادشاهی دوگانه اتریش ـ مجارستان (که دومی نیمه استقلالی داشت) تشکیل دهند؛ اما بهزودی دریافتند که یک مستبد جای خود را به شورایی از مستبدان داده است که به هیچ وجه رأی به تنزل از ملیگرایی افراطی خود نمیدهد.
قلمرو عثمانی در آفریقای شمالی تبدیل به مستعمرات فرانسه، اسپانیا و ایتالیا شد و هنگامی که ترکیه متحد آلمان و اتریش گشت، رهبران سوریه و عربستان چارهای جز پیوستن به بریتانیا برای گرفتن استقلال خود نداشتند. انتصاب احمد جمالپاشا به فرماندهی ارتش سوریه خشم مردم را برانگیخت؛ زیرا وی همان فرمانده سنگدل و بیرحمی بود که در انقلاب ۱۹۰۸ر۱۲۸۷ش اتباع ارمنی را قتلعام کرد و همان حرکات را بار دیگر در سوریه تکرار نمود و با به دار آویختن بیست ویک تن از رهبران برجسته سوری به اتهام رهبری انجمنهای ملیگرا، طینت و نیت خود را نشان داد. در همین اوان، قطع جنگلهای سوریه برای انجام طرح راهآهن مدینه به دمشق و قحطی و آفت ملخ و گرانی و شیوع تیفوس، بیش از ۳۰۰هزار نفر از مردم سوریه ـ از کُرد و عرب ـ را به کام مرگ فرو برد.
تجزیه عربی
هنگامی که شریفحسین (شریف مکه) از تأیید اعلام جهاد خلیفه عثمانی علیه مسیحیان خودداری ورزید، دولت بریتانیا از اعراب خواست که علیه ترکیه متحد شوند و متعهد گردید از تشکیل کشور مستقل عربی در شبهجزیره عربستان پشتیبانی کند. سِر هنری مکماهون ـ فرماندار کل مصر ـ در یادداشتی تاریخی در اکتبر ۱۹۱۵ر۱۲۹۴ش عزم بریتانیا را به حمایت از استقلال کامل اعراب در برابر عثمانی بهروشنی و تفصیل بیان کرد. این وعده پذیرفته شد و شریفحسین یک ماه بعد شورش اعراب را به راه انداخت و بریتانیا به سازماندهی آنها پرداخت که واحدهای ترکیه ـ آلمان را به ستوه آوردند و موفق به قطع خطوط راهآهن شدند و آنها را به تسلیم واداشتند و چهار لشکر توانمند عثمانی را زمینگیر و نابود کردند و در دمشق نیروهای عرب و بریتانیا به هم ملحق شدند.
در توافقنامه ماه مه ۱۹۱۶ر۱۲۹۵ش سایکس ـ پیکو پیشنهاد شد که سرزمینهای امپراتوری عثمانی به حوزههای نفوذ بریتانیا و فرانسه تقسیم شود. یک سال بعد در «اعلامیه بالفور» وعده یک وطن ملی یهودی در فلسطین به صهیونیست داده شد. انقلابیون بلشویک توافقنامه سایکس ـ پیکو را فاش کردند و احزاب متوجه خیانت آن شدند؛ اما فریادشان به جایی نرسید. اکتبر ۱۹۱۸ر۱۲۹۷ش ارتش به همآمیخته بریتانیا و عرب در دمشق با هم مواجه شدند، فرانسویها لبنان را اشغال کردند، ترکیه موافقت کرد که پیشنهاد متارکه جنگ «مودروس» را بپذیرد، از به رسمیت شناختن آلمان خودداری کند، ارتش خود را از حالت بسیج خارج نماید و مرز ترکیه و تنگههای آن را برای اشغال متفقین بگشاد. در ۱۳ نوامبر ۱۹۱۸ر ۱۲۹۷ش نیروهای متفقین قسطنطنیه را تحویل گرفتند و پس از ۴۶۵ سال، در پایتخت قدیمی بیزانس، صلیب جای هلال را گرفت! در این میان شاهزاده فیصل امیر شامات شد و گفتگویش با بریتانیا بر سر پیمان سایکس ـ پیکو برای تشکیل سوریه مستقل به جایی نرسید.
در کنفرانس سانرمو در ۲۵ آوریل ۱۹۲۰ر۱۲۹۹ش رأی داده شد که فرانسه، سوریه و لبنان را متصرف شود. ژنرال آنری گورو به عنوان فرماندار عالی منصوب شد. به امیرفیصل دستور دادند که دمشق را ترک کند. وی پس از جنگی سخت و نابرابر مجبور به کنارهگیری شد. نیروهای فرانسه وارد دمشق شدند و «جامعه ملل» در ۲۴ ژوئیه ۱۹۲۲ر۱۳۰۱ش حکم قیمومیت را تأیید کرد و کشمکشها در میان رهبران سیاسی سوری و فرانسوی ادامه داشت تا اینکه در ۱۹۳۹ر۱۳۱۱ش درّه ثروتمند هاتای و بندر زیبای آلکساندرتّا، که اکنون اسکندرون نامیده میشود، به عنوان رشوه به ترکیه داده شد که به آن اشاره کردیم.
در ۱۹۴۰ر۱۳۱۹ش که آتش جنگ شعلهور شد، بریتانیا، آلمان و فرانسه نیازمند موقعیت سوریه بودند. برای اندک زمانی آلمانها اجازه یافتند برای کمک به شورشی در عراق، از فرودگاههای سوریه استفاده کنند. بریتانیا با کمک نیروی مرکب از رزمندگان «فرانسه آزاد» در حرکتی سریع و پس از نبردی شدید، بیروت و دمشق و حلب را تصرف کرد. حضور نیروهای بیگانه موجب رونق اقتصاد و بازار شد. مجالس نمایندگان در لبنان و سوریه در ۱۴ اکتبر ۱۹۴۴ر۱۳۲۳ش اعلان جنگ دادند و درخواست کردند که در کنفرانس آینده ملل متحد شرکت کنند. هر دو کشور به عنوان دولتهایی مستقل به نخستین کنفرانس که در آوریل ۱۹۴۵ر۱۳۲۴ش در سانفرانسیسکو برگزار گشت، دعوت شدند. از بریتانیا و فرانسه خواسته شد نظامیان خود را از سوریه خارج کنند. فرانسویان میل به رفتن نداشتند و در دمشق جنگ درگرفت. سه روز درگیری و وحشت و بمباران بود تا ایالات متحده و بریتانیا به مداخله پرداختند و فرانسه را به خروج واداشتند. در ۱۷ آوریل ۱۹۲۶ر۱۳۲۵ش معروف به «روز آزادی»، آخرین سربازان بیگانه خاک سوریه را ترک کردند و سوریه سرانجام مستقل شد.
یادگار صلاحالدین
کردها در سوریه پیشینهای بسیار دور دارند. در غربیترین منطقۀ کردنشین خاورمیانه، یعنی در شمال غرب حلب و هممرز انطاکیه و دشت اسکندرون، ناحیه کوهستانی کردنشین سوریه قرار دارد که به کُردکوه (کُردداغ) مشهور است. کردکوه با جمعیت متراکم و یکدست که بالغ بر ۳۶۰ روستا میشود، با اقتصاد دامی و زراعی و باغداری روزگار میگذراند و بالغ بر چهل سال پیش جمعیت آنجا را ۲۹۰هزار نفر نوشته بودند. کردها در ترکیه و سوریه و حتی عراق هیچگاه آمار جمعیتی دقیق و درستی نداشتهاند و گاهی حتی حضورشان را کتمان میکردهاند! کردان سوریه جغرافیایی گسسته دارند، به طوری که جمعی دیگر از ایشان که آمارشان را در همان زمانها ۳۰هزار تن نوشته بودند، در نواحی کوهستانی موازی جبل سمعان و عزاز واقع در آن سوی دره عَفرین سکونت دارند. عفرین (ئافرین) واژهای کُردی و منطبق با «آفرین» فارسی است؛ زیرا در اساطیر خلقت و برخی حکایات دینی مرتبط با بحث آفرینش، اشارههایی به حضور آدم و مجادله هابیل و قابیل و سپستر داستان حضرت نوح و ابراهیم(ع) در سوریه وجود دارد و اینکه سرزمین خلقت نخستین بوده است و… ضمنا این بخش سوریه به کوههای آنتیتوروِس ترکیه راه دارد.
در بخش «حَسَکه» در همان اوان، بالغ بر دههزار کرد ایزدی زندگی میکردند که در اطراف دریاچه خاتون سکوت دارند و ادامه جامعه کردهای ایزدی مقیم شمال عراق هستند و با کردان ترکیه همسایه و همجوارند. دولتهایی که مرزهای تحمیلی را بر کردان ایرانیتبار تحمیل کردهاند، در موافقتنامه مارس ۱۹۲۱ر۱۳۰۰ش لندن که بین فرانسه و دولت آتاتورک منعقد شد، مرز ترکیه و سوریه را بر حسب حدود قومی موجود بین کردها و عربها معین نکردند و سه ناحیه کردنشین به سوریه واگذار شد.
رنه دوسو و کلود کاهن ـ استاد مطالعات اسلامی سوربُن ـ حضور کردها در عرصه سیاسی و نظامی شامات را به پیش از جنگهای صلیبی میرسانند و از سلسلۀ ایوبیان کرد یاد میکنند که در آن عصر بر آن منطقه از جهان اسلام حکم میراندند؛ اما هنگامی که در سال ۱۹۴۶ر۱۳۲۵ش سوریه استقلال یافت، حکومت بورژوازی عربی که از دامن «جبهه ملی» برخاسته و پایگاه زمینداران بوده، با اتخاذ ایدئولوژی پانعربی، از به رسمیت شناختن حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی (از بربرهای شمال آفریقا و قبطیهای مصر گرفته تا مارونیهای لبنان و دروزیان و علویان سوریه و کردان) خودداری کردند. کردهای سوریه برخلاف کردهای ترکیه از حقوق فرهنگی برخوردار بودند؛ به طوری که «جگرخون» ـ شاعر نامور کرد سوری ـ از ۱۹۴۶ر۱۳۲۵ش تا ۱۹۶۲ر۱۳۴۱ش آزادانه سرودههایش را به کردی و با حروف لاتین چاپ و منتشر میکرد. هرچند در شهرستانهای کردنشین قامیشلی و عموده و ئهفرین زبان آموزشی مدارس زبان عربی بود، اما کتابهای درسی کردی منتشر میشد و کردان سوریه در تمام مراحل مبارزه، با همتباران خود در ترکیه و عراق ارتباط تنگاتنگ داشتند و این که پانعربها در سوریه با این اقلیت گسسته چه کردند، خود مصیبتنامهای مفصل است.
ئهفرین که در آن هنگام (یعنی بالغ بر نیم قرن پیش) ۲۰هزار نفر جمعیت داشت، امروز که «کانتون ئهفرین» خوانده میشود، بالغ بر ۵۰۰هزار نفر جمعیت دارد. علاوه بر اینکه قریب ۴۰۰هزار آواره جنگی کرد و عرب را در حومه خود با آرامش از چنگ و دندان داعش رهانیده است. این شهر بیحصار و سنگر و این مردم بیپناه و بیسلاح، امروز مورد وحشیانهترین حملات ارتش ناتو قرار گرفته که در اختیار ترکیه است و از هوا و زمین با هواپیما و نیروهای زرهی تانک و توپخانه قدرتمند از سه طرف به آن حملهور شده است و همهروزه بالغ بر سی هواپیمای نظامی قریب پنجاه بار این منطقه را بمباران میکنند، زنان و بچهها و سالمندان را به هنگام گریز به گلوله میبندند، نعش مدافعان را به شیوه داعشیها، مثله میکنند و با اینهمه، مدافعان منطقه آرزوی ورود پیادهنظام ارتش ناتو را به داخل مناطق یادشده بر دل فرماندهانِ فرمانبر گذاشتهاند. شهری با پانصدهزار جمعیت بیپناه که فقط به سلاحهای نیمهسنگین مجهز است و تانک و هواپیمایی ندارد، در برابر ارتشی چنان قدرتمند و بیرحم و خیالپرداز مقاومت میکند.
ارتش ترکیه با هفتصد و ۴۳هزار سرباز که سه برابر ارتش آلمان نیروی نظامی دارد، با دوهزار هواپیما، ۱۸۰۰ توپ دوربرد و میانبرد و چهارهزار و ۳۰۰ تانک زرهی و… در «عملیات شاخه زیتون» از ئهفرین مظلوم و سوریه ویران چه میخواهد؟ شکایت سوریه به سازمان ملل به جایی نرسیده و فریاد فعالان مدنی در سراسر جهان، تنها در گنبد آسمان جغرافیای بیامان کردها میپیچد. آیا دولتهای ساکت و تغذیهگر جنگهای تسلیحاتی خاورمیانه با وعده امپراتوری عثمانی، ترکیه امروز را پیشرو آرزوهایشان کردهاند؟ و آیا باز قربانیان این ترفند، کردها هستند؟ یا پس از انتقال داعش به افغانستان و آفریقا، در پی نابودی و آتشافروزی دیگرند؟ هرچه هست، ترکیه همانطور که از ارامنه بیگناه عذر خواست و آن لکه سیاه را تا ابد بر دامن خود دارد، روزی نیز باید از کردهای مظلوم عذر بخواهد و این لکه ننگ را در کنار آن لکه سیاه تاریخی بگذارد!
منابع:
پُل کوپلند، سرزمین و مردم سوریه، ترجمه فریبرز مجیدی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۷۰٫
مصطفی نازدار، کردها، ترجمه ابراهیم یونسی، انتشارات روزبهان، تهران، ۱۳۷۰٫
روزنامه اطلاعات - 24 بهمن 96