• بازديدها: 4 324

مجتبی رفت ...

 

 

سرزمین عجیبی است افسوس که مرده عزیز است و زنده مشرف به موت، نمی خواهم در اینجا دربارة ابعاد شخصیت هنری یا مرتبه هنر موسیقیایی مجتبی میرزاده سخن بگویم زیرا با همه علاقه و آشنایی نسبتا مختصری که با موسیقی به ویژه موسیقی کردی دارم اصولا در این زمینه نوشتن کار من نیست و می دانم صاحب نظران و استادان و خبرگان این حوزه حتما و در حد توان حق مطلب را ادا کرده اند در اینجا می خواهم درباره خاستگاه تربیتی آغاز و انجام زندگی هنری او نکاتی را یادآور شوم اما درباره او و زندگانی پرفراز و نشیبش خدمتی ارزنده به بُرهه‌ای از اوج‌گیری موسیقی کردی است.

 

سید مجتبی میرزاده در 27 اسفند 1323 هجری شمسی در خانواده ای کُهن سال در شهر کرمانشاه متولد شد، پدرانش از تبار ساداتی هستند که در شهرهای کُردنشین غرب ایران به سادات (میر) معروفند و مقبرة اجداد آنها در شهرهای ثلاث یعنی بروجرد، ملایر و تویسرکان مورد احترام و زیارت خاص و عام است؛ (میر) واژه ای کُردی است و معادل (مهر) و عنوان واسطه بین خالق و مخلوق است که کردی های ایران غربی پس از فرمانروایان به سلسله سادات اطلاق می کرده اند، بنابراین نام خانوادگی او از این جا نشأت می گیرد، پدران و وابستگان او اکثرا در بازار قماش و پارچه فعالیت داشتند و افرادی معتبر و خوشنام در صنف کسبه بودند و بالطبع با اندیشه مقید به احکام مذهبی که استعدادی هنری در ذات آنها جلوه گر است.

 

نمودهای اوّلیة هنری مجتبی میرزاده مربوط به اواخر دهه چهل شمسی است، در این سالها کلاس تعلیم و موسیقی در کرمانشاه وجود نداشت، آنچه بیشتر از سایر ادوات موسیقی توجه او را جلب می کرد، صدای ساز ویولن بود، رادیو ایران با پخش صدای ساز استادانی چون مهدی خالدی و پرویز یاحقی و ....دیگران اولین کلاس سماعی میرزاده بود که از راه گوش تعلیم می گرفت و هیچ گاه نواختن هنرمندان دیگر اگرچه دوست داشت ولی نظر او را جلب نکرد و همواره شنونده سازِ مهدی خالدی و پرویز یاحقی به ویژه سلونوازی، آنها را بسیار دوست می داشته است.

 

مجتبی میرزاده در نوازش اکثر سازها آگاهی و تبحر داشت، اما ساز اختصاصی او ویولن بود در 1340 با شادروان استاد حسن کامکار سنندجی پدر خانواده هنری کامکاران آشناشد و به وسیله او به رادیو سنندج راه یافت و در ارکستر ایشان برنامه هایی اجرا و از راهنمایی ها و تجربیات وی بهره ها برد، در کرمانشاه با خوانندگانی توانا چون، حسن زیرک، مظهر خالقی، ابراهیم خوشنوا، هاشم ربیعی، برنامه اجرا کرد، در 1346 شمسی به تهران آمد و نُت را با راهنمایی و پشتکار شخصی از کتاب ابتدایی نُت، تدوین ضیاء مختاری با تمرین و ممارست شبانه روزی و تحمل رنج خودآموزی آغاز کرد و با مقدمات موسیقی عملی و آکادمی آشنا شد، این شیوة آموختن و مأخذ اوّلیه جز دانستنی های مقدماتی درباره نُت ها و سکوت ها چیزی عاید وی نمی کرد. در همین هنگام مجلة موزیک ایران، چاپ و منتشر می شد و هر هفته حداقل یک آهنگ را چاپ می کرد وی با توجه به ذخیره های ذهنی که اصل آهنگ را در حافظه داشت با اجراء دوباره و تطبیق آهنگ به شیوة سماعی و قیاسی با کم و کیف و زیر و بم نُت آشنایی یافت.

 

در سال 1347 شمسی که رادیو ایران اعلام کرد به تعدادی نوازنده نیاز دارد، در این زمان به رادیو مراجعه کرد و پس از امتحانی که توسط مصطفی کسروی از وی به عمل آمد، پذیرفته شد و از این زمان در جمع نوازندگان رادیو ایران قرار گرفت، و همکاری خود را با ارکسترنکیسا به رهبری مصطفی کسروی و ارکستر باربد به رهبری فریدون ناصری آغاز کرد، در سال 1349 شمسی به همکاری با فرهنگ و هنر پرداخت و برای شناساندن موسیقی اصیل ایران سفرهایی به افغانستان، پاکستان، مصر، کویت، امریکا، مکزیک، آلمان، فرانسه و بلژیک کرد، چنانکه گفتیم، مجتبی میرزاده با نواختن اکثر سازهای متداول آشنایی داشت، اما ساز اصلی و اختصاصی او ویلون بود و سپس به نواختن کمانچه و سه تار علاقه داشت.

 

مجتبی میرزاده مدتی سرپرست ارکستر سماعی را که با سازهای سنتی اجرا برنامه داشت، عهده دار بود، و با ارکستر، بازسازی کارهای قدیمی و سنتی را اجرا می کرد، بیشترین فعالیت هنری وی، تنظیم و بازسازی و ارکستراسیون بوده و حدود چهل و دو موزیک متن نیز برای فیلم های فارسی ساخته و کارهای لُری و کُردی بسیاری نیز ارائه کرده که به صورت کاست های متعدد ضبط گردیده است، بعد از انقلاب ایران، مجتبی میرزاده رهبر ارکستر بزرگ رادیو گردید.

 

این کارنامه هنری میرزاده از رادیو کرمانشاه تا رادیو ایران و رهبری ارکستر بزرگ است، نام هیچ استادی را در احوال و سیر هنر آموزی او نشنیده و ندیده ام دست مایة مجتبی میرزاده در قحط سال هنرآموزی کرمانشاهان، عشق و استعداد و پشتکار بود و همین پی گیری و شوق به آموختن وسعتی چشم گیر از دانسته های موسیقیایی متنوع از موسیقی شهرهای ایران تا ملودی های دور افتاده کُردی تا موسیقی کولیان اروپای شرقی و ترانه های هزار پاره کشورهای آسیایی و ... رادربرمی گرفت و این مشخصة مجتبی میرزاده و هنر او را در بین هنرمندان نوازنده ایرانی ممتاز می نمود.

 

میرزاده در قالب سبک و سیاق ویژه یا آموزش مدرسه و دانشگاه نمی گنجید، او اندیشه ای پویا به وسعت موسیقایی جهان داشت، اما افسوس که این جغرافیای پهناور موسیقایی مواظبت و نگهداری نشد من نمی خواهم در این جا وارد جزییات زندگی هنرمند بزرگی که حقی عظیم بر موسیقی کُردی دارد بشوم و سخن سربسته می گویم، زیرا اهل هنر و اندیشه بسیار بیشتر از آنکه سیاست کاران و روزنامه نگاران آسوده پندار می انگارند، نیاز به مواظبت و مراقبت دارند، تا زنده اند گوش ها و چشمها و اندیشه ها از حاصل تراوش پنجه و نبوغ آنها بهره و لذت می برند، صفحات کتابها و مجلات و روزنامه از آثار قلمی و سخن و گفتگوی آنها ایجاد می شود و سالن و تالارها و جمعیت با صدای ساز و آواز و سخن آنها فراهم می آید اما آنچه بدان توجه نمی شود چگونه زیستن و حیات روزمرة آنهاست، مجتبی میرزاده در بعد اقتصادی هنرمند نیازمندی نبود همه چیز داشت اما بسیار حساس و ظریف تر از ساغر بلورین بود، پس از مرگِ دوست هنرمند و جوانمرگ و اعجوبه اش سهیلایوانی کرمانشاهی که او نیز از نبوغی عجیب در موسیقی برخوردار بود، شاید اگر مواظبت و مراقبت های مسئولان موسسه فرهنگی و هنری آوای باربد به ویژه علیرضا رضایی مدیر آن مرکز نمی بود، دیری نمی پایید، اما همت و بزرگواری و سالاری و نگهداری و دلداری ایشان و همکارانشان برادران اسفندیاری (محمدرضا و حمید) که همواره سلامت و حضور وجود او را در راس کارهای فرهنگی و هنری خود قرار داده بودند، به او دوامی در زندگی داد و با ضبط و تنظیم و توزیع کار ارزشمند بداهه نوازی او و ... گامی ارزشمند در معرفی مجتبی میرزاده؛ برداشتند که بخش لوح دوم: یعنی بیات زند خود تفسیری تاریخی و هنری دارد که در حوصله این مقال نمی گنجد، به هر حال مجتبی میرزاده «تَنَش در وسعت دنیای پهناور نمی گنجید / روان سرکشش در قالب پیکر نمی گنجید»

 

صبح یکی از روزهای تابستان بود که آرش امجدی عزیزم که آن ایام با موسسه آوای باربد همکاری داشت خبر پرواز ناگهانی مجتبی میرزاده و ترتیب تدفین و تشییع و ترحیم او را به من داد و سپس از سوی خانواده مهربان و وفادار و همکاران مؤسسه آوای باربد خواست برای سنگ مزارش سروده ای فراهم شود، من نیز چند بیت زیر را ساختم و همین بر سنگ مزار او نقرشد:

 

 

امیر پنجه و ساز و نوا رفت
سزاوار صدای ساز و سوزش
زسازش آید این آوا بگوشم

یقین دارم بدنبال (صبا) رفت
نبدگیتی بدرگاه خدا رفت
که افسوس و دریغا (مجتبی) رفت


 

طلوع 27 اسفند 1323


 غروب 26 مرداد 1384

 
 
 
(صبا) مقصود ابولحسن صبا بزرگ نوازنده، پیشکسوت ایران است