
یكی از این نمادها "اسب" است كه تندیس بی همانند آن در طاق بستان از ابعاد هنری، تاریخی، اعتقادی و اساطیری نمونهای جهانی است. اسب پیام آور مرگ و زندگی، همبستهی آتش و آب، پیوند دهندهی زمین و ماه در اساطیر و موجودی از جهان تاریكی كه تاریكی ها را می پیماید و به نور مطلق ملحق می شود، از زمین پای میگیرد و به آسمانها گام میگذارد و در قلمرو خدایان نیك و قهرمانان خورشیدی و اهورایی قدم میزند، اسب موجود پیچیدهایست كه ابعاد ظریف و معما گونه دارد. خیر و شر در شخصيّت او در هم آمیخته و بر خلاف سایر حیوانات سرنوشت اسب با انسان جدایی ناپذیر است، اسب دلیل راهی است كه انسان در روز هدایتگر اوست و اسب در شب پیشرو و راهنمای انسان است و سوار شب زده را به مقصد میرساند.
او همراهی است كه راه خانهی دوست را بهتر از صاحبخانه میشناسد و این دوستی، راستی، درستی، عهد، وفا و بقا در شخصيّت پیچیدهی او كه فرشتهای حیوان نماست، تجلی یافته است. كشفيّات باستان شناسی در دینور، نزدیك كرمانشاه، قطعاتی از یك ظرف سنگی كه با مجسمه های نیم تنه سیلنوسها (Silenes) و ساتیرها (Satyres) یاران دیونیسوس (Dionysos) مزيّن است، كشف شده است. دشت بزرگ كرمانشاه در عهد باستان به سبب اسبان خود مشهور بود و به نام نیسا (Nysa) خوانده می شد و آن نام جغرافیای اساطیری است كه با آیین دیونیسوس انتقال یافته و توسط یونانیان به بسیاری از نواحی - از یونان تا هند - اطلاق گردیده است. دشت کرمانشاه با فراوانی چشمه ها و رودهای خود منبع طولانیترین رودخانهی ایران است؛ مشخصات یاد شده موجب تعیین هویت آن گردیده است. نتیجه آن كه در اندیشهی یونانیان؛ دیونیسوس در محلی مرطوب زاییده شده و یكی از مترادفات نام او به معنی " متولد در باتلاقها" است. دیونیسوس پیش از همه خدای باده است و معلوم است كه دینور چه شهرتی فراگیر از لحاظ تاكستانهای وسیع داشته است. اسب نیز در زمرهی سلسله مظاهر دیونیسوس است و در این امر پوزیدن (Poseidon) با او شركت دارد و هردو با اصل آب و چشمهها ارتباط دارند.
احتمال می رود كه یونانیان با تطبیق این ناحیه با محل تولد خدای مورد علاقهی خود - كه طبق سنن نخستین كسی بود كه هند را فتح كرد- برای او معبدی بنا كرده باشند كه ظرف سنگی مزبور بدانجا تعلق داشته باشد. (گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام)-< (سلطانی، تاریخ مفصل كرمانشاهان، ج 4 و 5 / ص 67) علامهی شادروان استاد غلامرضا رشید یاسمی می نویسد: " یكی از خطرهای این طایفهی "مادیها و پارسیها" برای "آشوریها" آن بود كه همه اسب سوار بودند و به پرورش این حیوان نجیب علاقهی دینی داشتند، چنانكه تركیب اسامی خود را از نام این حیوان می كردند. مانند (تهم اسب، كشن اسب، ویشت اسب، اسپه باره و ...) و حتی آریایی هایی هم كه به هند رفتند و دین ودایی به آنان منسوب است، قربانی اسب را محترمترین و مقدسترین قربانیها میشمردند. اسب برای آریاییها بهترین وسیلهی جهانگیری بود. به قوهی این حیوان بر ممالك شرقی دست یافته و از مراكز خود به این نقاط دوردست رسیده بودند، به قوهی این حیوان در برابر افواج آشوری ایستادگی و كَرّ و فَرّ میكردند. برای پرورش اسب مراتع پهناوری را تخصیص داده بودند؛ مثل نیسای (نیشای) كه ماهیدشت كرمانشاهان باید باشد و اطراف بیستون كه چمچمال گویند. (رشید یاسمی، كرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او، ص 62-64) -< (سلطانی، همان، ج اول، ص 224)1

اسب و یگانگی باطنی اسب و سوار چنان در اعتقادات جوامع دور و نزدیك از چین تا اروپا و آفریقا و آمریكا و برزیل و حبشه و آسیای صغیر همراه با آداب دیونیسوس كه معبد مقدس اوّلیه آن در كرمانشاه یافت شده است، رسوخ كرده كه خود رسالهای مفصل و مستقل را میطبد. اسب در محافل عرفانی بعضی از نقاط یاد شده چنان تقدس و فرازمندی می یافتند كه در چین باستان سالكان نوخاسته را در ورود به تعلیمات باطنی (اسب جوان) و مبلغان فلسفه جدید را (تاجر اسب) می خواندند.اسب را موجودی متصف به صفت روشن ضمیری معرفی كردهاند.
یگانگی درونی اسب و سوارموجب میشود كه اسب انسان را آگاه میكند و با الهام موجب روشنی عقل میشود، رازها را تعلیم میدهد، در جهت یابی سوار را از كجروی باز می دارد و راهنمایی می كند. سایهها و اشباح را كشف میكند و گاه بیم آن هست كه درتاریكی با ابلیس اتفاق كند. بدین ترتیب به عنوان رهبر ارواح روشن ضمیر در كارزار تاریكی و روشنایی ارواح مقدس از طریق او تجلی مییابد. بنا به سخن (الیاده) اسب با كیهان همذات میشود و قربان كردن آن نماد یا به عبارتی بازسازی عمل خلقت است؛ - در قرون وسطا تخت روان بیماران اسبِ ملك مقرب میكائیل خوانده می شد. اسب نماد درخت مرگ هم بود؛ ریشهی این اندیشه را در ادبیات منطقهی كرمانشاهان میتوان یافت.
شادروان آقا سيّد صالح ماهیدشتی (حیرانعلی شاه) كه زادگاهش سرزمین دیونیسوس بوده است در دیوان كم نظیرش در غزلی میفرماید:
...وختی له اسب چویی پیام كین
دور له زاهــدان اهـل ریام كین
ترجمه: " زمانی كه مرا از اسب چوبی (تابوت) پیاده میكنید، مرا از گروه ریاكاران دور بدارید.
اسب، محرم راز آبها و ابرهای بارور است، مسیر زیر زمینی آبها را میشناسد به همین سبب از اروپا تا خاور دور نعمت جوشیدن چشمهها رابه ضربات سم اسبان نسبت میدهند. اسب یاریگر فرشتهی باران است و در سركشی متمایل به آتش و غرایز است - (مهدی محمدی، اساطیر و آیین های کشاورزی ملل. نشر سپهر. 1389. ص186 به بعد ) اسب بالدار یا اسب خورشیدی كه به صورت مظهر باد مطرح میشود، سفیدی درخشان اسب سفید، نماد شاهوارگی است. اغلب كسی بر آن سوار است كه "امین وحق" نام دارد. (مكاشفات، 11 : 19 ) یعنی مسیح - به همین خاطر حكیم نظامی میفرماید:
سایهی خورشـید سواران طلب
رنج خود و راحت یاران طلب
كه در اینجا به فرموده استادان آثار حكیم گنجه "خورشید سوار" مقصود حضرت عیسی مسیح (ع) است. همچنین اسب سفید مركب پهلوانان و قدیسان و صاحبان معراج است - این رهوار آسمانی مركوب تمام بزرگان مسیحیت است و نیز پیامبر مكرم اسلام درود خدا بر او باد بر اسبی سفید به معراج رفته است، هرچند منابع معتبر " بُراق" و "دُلدُل" را آمیختهای از اسب و موجوداتی چون استر و حمار دانستهاند. (دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 11) / ( لغت نامه دهخدا، ج23 ) و ... بر همگان به سبب كثرت استعمال و شهرت مشخص است كه "ذوالجناح" اسب امام حسین (ع) به معنی "اسب بالدار" است و رنگ آن رهوار نیز سفید بوده است.
از یاد نبریم كه دارندهی اسب سپید صفت ایزد مهر است چنانكه در مهریشت آمده است.( 102) و امّا در ادب فارسی به سبب آنچه در آغاز آوردیم "اسب" جایگاهی ویژه دارد. بزرگ دانشی مرد ایراندوست شادروان استاد ابراهیم پورداوود در كتاب ارزشمند "فرهنگ ایران باستان" در عنوان "اسب" هفتاد و پنج صفحه را به بحث ژرف و عالمانهای با استناد به امهات منابع مقدس و تاریخی و تحقیقی در شرق و غرب جهان (ایرانی و عربی و اروپایی) اختصاص داده اند. (رك . پورداوود، فرهنگ ایران باستان، صص 220- 296 ) و شاگردانش از جمله مرحومان دكتر بهرام فرهوشی و همشهری فاضل روانشاد دكتر محمد مكری و حاضران همیشه جاوید دكتر محمد دبیر سیاقی و دكتر محمد روشن یاریگران استاد پورداوود در این مهم بودهاند.
این كار سترگ در سال 1326 خورشیدی در تهران منتشر شد و چون از منابع نایاب و كمیاب، حتی در كتابخانههای كشور است، علامهی شادروان استاد علی اكبر دهخدا در جلد ششم لغتنامهی خود در مدخل "اسب" در بیست و پنج صفحهی رحلی سه ستونی با حروف روزنامهای ویژهی آن اثر همیشه جاویدان برای استفادهی همگان و دسترسی آسان در مدخل "اسب" با اضافات لازم آن تحقیق ارزشمند استاد پورداوود را كه در واقع كتابی مستقل دربارهی "اسب" را شامل می شود با همان عناوین اصلی ازجمله؛ "اسب" - "اسب در كارنامهی ایران باستان" - " نسا پرورشگاه اسبها" و... (دهخدا، ج6، ص203 به بعد) درج فرموده است كه سندی معتبر در جایگاه كرمانشاهان (نسا= نیشایی) و تأیید جنبهی جهانی اسب كُرد است، بخشی از استقصاء استاد پورداوود و انعكاس علامه دهخدا موضوع "اسب در ادب فارسی" و دواوین شعر است كه با استخراج از سرودههای بزرگ شاعران پارسیگوی، همچون حكیم طوس فردوسی بزرگ - منوچهری - عنصری - نظامی - مسعود سعد و ... می باشد. در اینجا با درود به روان پاك پیشكسوتان جاویدان استادان پورداوود و دهخدا و رخصت از روح بلندشان گزیدهای از آن مرواریدهای درخشان را زیور این مقال می سازیم و غزل پرتو را با نكاتی در تفاوت دانههای دُرّر نایاب به پایان میبریم.
فردوسی در وصف رخش:
... یكـی كُرّه از پـس به بالای او
سُــرین و بــرش هم به پـهنای او
سیه چشم و بور ابرش و گاو دُم
سیه خـایه و تنـد و پــولاد سُـم
تنـش پـر نگار از كران تا كران
چو داغ گل سرخ بر زعفران ...
چنان گشت ابرش كه هر شب سپند
همی سوختندش ز بیم گزند
چپ و راست گفتی كه جادو شده است
به آورد تا زنده آهو شده است
سرون نرم و شیر اوژن و دست كش
زنخ گرد و كفك افگن و گام خوش
(63/53/2) (نقل از شاهنامه، ج2)
منوچهری: (در لغز شمع و مدح حكیم عنصری)
... حبذا اسبی محجل1 مركبی تازی نژاد
نعل او پروین نشان و سم او خارا شكن
باركشچونگاومیشوحملهورچوننرهشیر
گامزنچونژندهپیلوبانگزنچونكرگدن
یوزجستورنگخیزوگرگپویوغرم2تك
ببر جه، آهو دو و روباه حیله، گور دن
چوزبانیاندرآتش،چونسُلحفات3اندرآب
چوننعایم4دربیابان،چونبهایم5درقرن
رامزینوخوشعنانوكشخراموتیزگام
شخ6نوردوراهجویوسیلبرّوكوهكن ...
...آنكه استادان گیتی بر حذر باشند ازو
تو بنادانی مرو نزدیك او باتَعجَلن
اشتر نادان ز نادانی فرو خسبد براه
بیحذرباشدازآنشیریكههستاشترشكن
1- محجل: اسب دست و پا سفید 2- غرم: میش كوهی 3- سُلحفات: سنگ پشت 4- نعایم: شترمرغ 5- بهایم: درندگان 6- شخ: دامنهی سخت كوه
(این دو بیت مقطع را در مقابله از دیوان منوچهری درج نمودم)
نظامی در وصف شبدیز:
بر آخور بسته دارد ره نوردی
كزو در تك نبیند باد گردی
سبق برده ز وهم فیلسوفان
چو مرغابی نترسد ز آب طوفان
بیك صفرا كه بر خورشید راند
فلك را هفت میدان بازماند
بگاه كوه كندن آهنین سُم
گه دریا بریدن خیزران دُم
زمانه گردش و اندیشه رفتار
چو شب كار آگه و چون صبح بیدار
نهاده نام آن شبرنگ، شبدیز
برو عاشقتر از مرغ شباویز.
عُنصری در صفت اسب:
چهارپایی كش پیكر از هنر هموار
نگارگر ننگارد چو او به خامه نگار
جهندهای كه همی برق ازو برد رفتن
روندهای كه همی باد ازو برد رفتار
به باد ماند و كس، باد دید ابر نهاد؟
به ابر ماند و كس ابر دید آتش بار؟...
مسعود سعد در تعریف اسب:
بده می كه تا یاد آرد مرا
ز شبدیز در زیر بر گستوان
چو چرخی روان در طلوع و غروب
چو كوهی دوان در ضراب و طعان
كمانش دو پایست و تیرش دو دست
و لیكن بجستن چو تیر از كمان
ز سمش همی در كف نعلبند
شكسته شود پُتكهای گران
بدریای خون كشتی جانور
ركاب و عنان لنگر و بادبان
نجنبد چو كوه ار بداری ركاب
بپرد چو باد ار بداری عنان
نه كشتی است ابریست بارانش خوی
بر او تازیانه است باد بزان1
خروشنده رعدش چو غران صهیل2
درخشنده نعلش چو برق یمان
1- بزان: وزان 2- صهیل: شیهه و بانگ اسب (پورداوود، فرهنگ ایران باستان، صص 260-265)

"فردوسی" شد ز كودكی استادم
با "حافظ شیراز" به راه افتادم
در "صائب تبریز" گرفتار شدم
همراهی "شهریار" كرد آزادم
(كوچه باغی ها، چاپ چهارم-385)
شكوه بیشهای و جلوهی وقار ای اسب
مبادازتوتهیدشتومرغزار ایاسب
دو چشم تو كه چراغ نجابت است و وفا
شرارصاعقهپاشدبهشامتارایاسب
تویی الههی افسانهها و میترسم
شویفسانهخودآخربهروزگارایاسب
خوشا به جلوهی مهتاب یال سیمین را
بروی شانه فشانی چو آبشار ای اسب
به راه رهزن شب گوش چون بخوابانی
سكوت هم نَنَهد پا به رهگذار ای اسب
چهدلكشاستبهاراندرآنكرانهیدور
ستاده باشی مغرور و صخرهوار ای اسب
نمانده عرصهی پیكار را عنان داری
ز خار و خاره بروید مگر سوار ای اسب
كدام چشمه كند میهمان سواری را
كهچشمآینهشدكورازاینغبارایاسب
حریف آخته شمشیر و شب كمین كرده است
نماندهراهرهاییازاینحصارایاسب
به دست سایهی خود هم مده عنانت را
كه روزگار غریبیست، زینهار ای اسب
بهر كجاست سواری به خاك و خون غلتید
یكی نماند از این فتنه بر كنار ای اسب
هلا از آن سم خارا شكن به عصیانی
بكوب كاسهی سرهای نابكار ای اسب
بروز حادثه كس جز تو یار "پرتو" نیست
بیا به هم بگریزیم از این دیار ای اسب
(1352) (همان ، چاپ چهارم / 45)
جوهرهی شعری، تخيّل و تصویر سازی در اوج سرودهی پرتو، كه دوشادوش استادن متقدّم نمایان شده است بر شاعران ادیب و اُدبای شاعر آشكار میباشد. علاوه بر این قالب شعر متقدمین در نهایت فرازمندی مثنوی و قصیده است، اما پرتو در قالب غزل به شیواترین و گویاترین وجه تمام جوانب تاریخی، اساطیری، اجتماعی و زیبا شناختی "اسب" را گنجانده است. اشعار استادان متقدّم توصیف و تشبیهی است، هنرمندانه در بیان زیبا شناسی یك موجود غیر ذیعقل كه "اسب" نام دارد و به ندرت نكاتی به ایهام كه تداعی نكاتی اساطیری باشد، در ابیاتی از فرمودهی متقدّمین میتوان یافت.
تحولی كه طبع فرازمند و هنرمندانهی پرتو در سرایش درباره این موجود پیچیده و همسرشت با انسان ایجاد كرده آنكه در هر بیت یافتههای پژوهشی اسطوره شناسی امروز را میتوان یافت. نخست اینكه پرتو، بر خلاف متقدّمین كه "اسب" را در دایرهی موجود غیر ذیعقل دیدهاند و برجستگی و زیباییهای موجودات همانند را به او نسبت دادهاند و گاه صفاتی ازجماد و نبات و امور نامرئی برای آن برشمردهاند كه همه در نهایت استادی و زیباییست؛ اما پرتو، با "اسب" به عنوان موجودی دارای درك و فهم و دریافت در غزل جاودانهاش دیالوگ دارد و با او در آنچه در تاریخ، جغرافیا، اسطوره و زیبا شناسی نقش دارد به سخن میپردازد. در بیت اول شكوه و وقار او را متذكر میشود و طبیعت بدون حضور اسب را نابود میخواهد زیرا اسب ضرورت بیشهها و مرغزارهاست.
در بیت دوم به راز روشنایی چشم او كه رمزی اسطورهای و بیانگر راهنمایی انسان محكوم تاریكی است اشاره دارد و در بیت سوم با اشاره به نكتهای اساطیری او را "الههی افسانهها" میخواند و از پیوستن او به افسانهها اندیشناك است.
در بیت چهارم با تصویرسازی شاعرانه همانند نگارگری چیره دست و با قید آرزو در فضایی مهتابی جاری طلایی موهای یالش را بر اندامی كه تداعی كوه است چون آبشار روان میسازد.
در بیت پنجم درك و دریافت فوق تصور او را در جدال با تاریكی و شب، فرازمندتر از اوج تخيّل با بیانی شاعرانه در نهایت استادی گیرندگان صوتی این موجود معمایی را چنان حساس تصویر میكند که در ركود و انجماد صوتی سكوت نیز در دایرهی دریافت او صوت تلقی میشود كه براستی یكی از زیباترین غلوهای شعری است كه تا به حال شنیدهایم.
در بیت ششم باز صحنهی دیگری كه ترسیمی دریایی است و شاعر از دریا به ساحل مینگرد و اسب را همانند صخرهای مغرور تصویر میكند و در آغاز بررسی اسطورهای اسب، پیوستگی اسب و آب را در این مقوله یادآور شدیم.
بیت هفتم در پیامی اسب را به عنوان یاریگر مبارزان راه آزادی از مرگ عنانداران و پیشروان خبر میدهد و بیت هشتم به اسطورهی اسب و آب و اینكه چشمههای جهان حاصل ضرب دست و پای اسبان در اسطورهها هستند، اشاره دارد و آب و آینه كه نمادهای نیكبختی هستند به كوری و غبار و خشكی و نابودی كشانده شدهاند.
بیت نهم اوضاع اجتماعی و روزگار ناباوری و خدعه و ترفند را برای او ترسیم میكند كه از هرچه جز روشنایی و نور بگریزد، حتی از خود و سایهی خود!
بیت دهم از موقعیت مبارزان راه آزادی در جریان اجتماعی و سیاسی سرودن غزل (1352خورشیدی) اسب را آگاه میسازد، آن یاور همیشه بیدار مبارزان.
در بیت یازدهم از او برای نابودی نابكاران استمداد میطلبد و در بیت دوازدهم او را یار روز حادثه برای خود میخواند و به مهاجرتی یگانه و با هم و همراه از دیار ستم و سیاهی توصیه میكند.
این توضیحات بسیار مختصر شعر پرتو را كه بر گنجینهای از اندیشهی فلسفی و درك اجتماعی و آشنایی با جهان اسطوره حكایت دارد، سرودهی او را از استادانش متمایز و مجزا و گاه برتر میسازد، سخن زمانه است و تنها تصویر فوقالعادهی شاعرانه نیست.
امید ايّام مهلت دهد تا تمامی سرودههایش را در فرصتهایی به صورت تطبیقی كالبد شكافی نماییم. این نوشتار را به وجود نازنین او اهداء میكنم. امید آن آزاده بپذیرد.
