مقدمهای بر بازشناسی طریقت صفویه با شرح ترکیببند محتشم کاشانی و نقد و نگاهی بر منابع عاشورایی امروز
پیشدرآمد: نوشتار حاضر در دو بخش و پنج فصل پژوهش و تدوین شده است که به ترتیب این نکات را در بر میگیرد:
بخش یکم، فصل اول: مقدمهای در بازشناخت طریقت صفویه، بررسی تطبیقی حزب و طریقت، ویژگیهای طریقت صفویه، صفویه و مسیحیت، نقدگونه به نکتهای از کتاب «تشیع علوی و تشیع صفوی» از شادروان دکتر علی شریعتی و بازگشایی تاریخی و طریقتی آداب و مراسم سوگواری حسینی، چون: تعزیه، قمهزنی، شمایلگردانی، شام غریبان و… رنجنامه ارامنه عهد صفویه.
فصل دوم: تسنن و تعزیه، «نقشبندیان» زمینهسازان ظهور و پیروزی صفویه و حمایت علمای بزرگ مذاهب اربعه اهل سنت از نهضتها و قیامهای خونخواهی حسینی با کندوکاو و بررسی در «روضـهالشهداء» ملاحسین واعظ کاشفی.
فصل سوم: نگاهی به احوال و آثار محتشم کاشانی و گفتنیهای ترکیببند او.
فصل چهارم: منابع عاشورایی معاصر با نقد و نگرشی در مثلث آثار استاد مرتضی مطهری، دکتر علی شریعتی و حجتالاسلام دکتر رسول جعفریان. در این فصل نتیجه بخش اوّل نیز آمده است.
در بخش دوم فصل یکم و پایانی شرح و تفسیر ترکیببند مولانا محتشم کاشانی با استفاده لازم از ادبیات و اصطلاحات طریقت صفویه عرضه شده و در پایان، نتیجة بخش دوم آمده است.
درآمد: دیرگاهی است که چشم به راه شرحی شایسته و بایسته بر شاهکار ماندگار مولانا محتشم کاشانی ایستادهایم که شاید دستی از غیب برون آید و کاری بکند. هر ساله در ایام محرم که «سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است»، با آنچه از اندیشه فرازمند بزرگان علم و ادب و هنر در دوران صفویه به جا مانده و با کندوکاوهای کتابخانهای و میدانی حاصلشده، بارها و بارها بر ساختار رازآلود و بیهمتای این سروده ازلی و ابدی به طور همهجانبه اندیشیده و به نتایجی رسیدهایم، گرچه بضاعتمزجاه است، اما دریغم آمد این دریافتها را که «بیعنایات خدا هیچ است هیچ» و راه به جایی نمیبرد، با نگارش شرحی هرچند محدود به خاک پای سرور آزادگان و شیفتگان باصفا و مؤدب و اخلاقی و اهل دل آن حضرت تقدیم نشود.
به هنگام رونمایی از کتاب تاریخ جامع ایران دکتر سیدصادق سجادی سرویراستار مجموعه یادشده گفته است: «… ناچارم در اینجا با هزاران افسوس تصریح کنم که بهرغم وجود دهها گروه تاریخ ایران و تاریخ اسلام در دانشگاههای کشور، در بسیاری از مباحث و ادوار تاریخی ایران پیش و پس از اسلام، سرزمینهای اسلامی یا سرزمینهایی که یک وقت در قلمرو اسلام و ایران بودهاند، ابداً حتی یک متخصص در سطح بینالمللی نداریم! موجب تعجب است که تاریخ اسلام در دانشگاهها تدریس میشود، اما متخصصی در هیچ یک از مباحثی چون: تاریخ مصر، شمال آفریقا، شبهجزیره عربی، شبهقاره هند، حتی ماوراءالنهر و شمال دریای کاسپین و آسیای صغیر نداریم، تا چه رسد به اسپانیای اسلامی، یا دوران استیلای مسلمانان بر جنوب فرانسه و سیسیل و پالرمو و کرت و بسیاری نقاط دیگر…»۱
این حدیث غمانگیز و دردآور، وحشتناک و بدون تعارف شرمآلود را خود نیز میدانستم؛ اما سخن ایشان را به آن علت با ذکر مأخذ، سرآغاز این شرح جانسوز قرار دادم که نکته یادشده، از سوی این قلم اظهارنظری فردی بدون کندوکاو گسترده و همهجانبه و جامع و مانع تلقی نشود. این یادآوری تاریخی زنگ خطری است از جانب مرکزی که زبدهترین نخبگان علمی را در حوزة دانشنامهنویسی در اختیار دارد و از وسیعترین ارتباطات با مراکز علمی و دانشگاهی در ایران و جهان برخوردار است. از ناصرخسرو قبادیانی تا حاج سیاح محلاتی، تعداد دانشوران و پژوهشگران ایرانی به چند تن نمیرسند که با اندیشه مصلحت و منافع آتی جامعه ایرانی، رنج راه و خطر جانی و مالی و طبیعی را برای انجام مهم شناخت حوزههای جغرافیایی و تاریخی سرزمینهایی که منافع مشترک با ملت ایران داشته یا خواهند داشت، روی به راه نهاده باشند و اثری درخور همانند سیاحان متفکر غربی مهیا ساخته باشند تا آیندگان را دستمایه و راهنمایی در جهت شناسایی سرزمین، مردم، اعتقاد، آداب، رسوم و… تمامی پنجرههایی باشد که میشود دستی به بازویی رسانید، یا دستی را گرفت، یا از چند و چون نقش گذشته و آینده خبردار شد.
گاهی در سفر به کشورهای همسایه که زمانی قلمرو ایران بزرگ بودهاند، با چنان بیگانگی و بیخبری در حوزههای مختلف منطقهای مواجه میشویم که برای فرهنگ امروز ایران، تعبیری بهتر از ماهی آکواریوم نمیتوان یافت! در حالی که ایران و ایرانی به سبب ثروت و معرفت و زیبایی و پیشینه و هنر و ادبیات و عرفان و… برای اقصی نقاط جهان و جهانیان شناخته شده است و در هر گوشه از دانشگاههای بزرگ و کوچک کشورهای دور و نزدیک، مؤسسات و انجمنها و گروههای علمی و دانشگاهی در مطالب و موضوعات مختلف و متنوع مربوط به ایران، به طور مستمر فعالیت دارند؛ اما هنوز ما پس از چند هزار سال، تازه صاحب تاریخ جامع شدهایم که آن هم به فرموده استاد دکتر فتحالله مجتبایی: «نیاز به نقادی دارد!»۲ یعنی برگزاری نشستهایی به تعداد موضوعات مندرج در آن مجموعه ارزنده…
طریقت صفویه
نتیجه این پیش درآمد، آنکه متأسفانه باید بهصراحت گفت که در کنار این فهرست گستردة بیخبری در حوزه علوم انسانی، به نکتهای باید اشاره کرد که از تمام موارد عناوین موضوعی بیخبری در جامعه علمی و فرهنگی و دانشگاهی امروز دردناکتر است و آن، موضوع «طریقت صفویه» است. آنچه نوشته آمده و جستجو شده و در این حوزه عرضه گردیده است (ذیل عناوین سیاست صفوی، اقتصاد صفوی، دین و مذهب صفوی، شعر صفوی و گاهی هنر صفوی و…) برمیآید که اندک از استادان عالیقدر حاضر و اکثری از بزرگان مغفور در حوزه تاریخ و ادبیات، حتی اسامی نوادگان دختری و همسران شاهزادگان صفوی را بیکم و کاست و با ذکر فرزندانشان میدانند و میدانستند؛ اما دریغ از یک رساله چند ده صفحهای در شناخت آداب طریقت صفویه یا اصطلاحات متداول مریدان و پیروان، یا حتی نموداری در ساختار طریقتی آنان. البته کتابهایی که امروز به نام طریقت صفویه نوشته میشود، شاید مرتبط با روش شیخ صفیالدین اردبیلی باشد، اما ارتباطی به طریقت صفویة صدرالدین و بازماندگان او ندارد!۳
در طی ۲۳۶ سال حکومت بالاستقلال صفویه با حفظ تمامیت ارضی ایران، آنچنان در کاشت و داشت و برداشت اعتقادی و طریقتی خود با برنامهریزی و وسواس و تلاش همراه با نشیب و فراز و درد و رنج… ریشه دوانیدهاند که ایران امروز و ما مردم ایران ـ از فارس و کُرد و لُر و عرب و آذری و خوزی و بلوچ و طبری و گیلک و… ـ در حوزه آداب ملی و مذهبی وامدار صفویان بوده و هستیم و خواهیم بود و اگر نبود شاه اسماعیل و شاه عباس و… (جدای از ابعاد سلبی و منفی آنان)، شاید امروز نه کشوری به نام ایران وجود میداشت و نه حتی نظامی به نام جمهوری اسلامی ایران.
«صفویه» آن سلسلهای است که حدود جغرافیای ایران را به ایران عهد ساسانی رسانید. کالبدشکافی و تجزیه و تحلیل این ادعا اگرچه لازم است، اما چون سخن در شرح جانسوز کربلانامة مولانا محتشم است، این شرح کشّاف ما را از نیل به مقصد بازمیدارد. در همین سرآغاز بحث باید گفت که این قلم به هیچ وجه در مقام دفاع از جوانب منفی یا مثبت عملکرد صفویان نبوده و نیست، بلکه روشنگری این مقوله در باب مظلومیت تاریخ ایران و مهجور بودن نکاتی است که امروزه نیاز صد در صد جامعه ایران اسلامی است و انجام امر مهم بازخوانی و بازنویسی مجدد جوانبی از تاریخ صفویان و بهویژه شناخت درست طریقت صفویه و سایر طرایق همسو است. البته نمیخواهیم همانند کسانی باشیم که اندیشه مزدکیان را با سوسیالیسم یکی میدانند و آرای بزرگان تاریخی و مکاتب فکری و اعتقادی ایرانی ـ اسلامی را بدون تحلیل زیربنایی و جامعهشناختی و سیر تطور علت و معلولی جهان مدرن، با مکاتب و نظریات غربی تطبیق میدهند و به تدوین یگانگی آنها میپردازند! چنانکه در این حوزه، راجر سیوری (Savory) برمبنای پیشفرضهای مینورسکی در پژوهش در باب صفویان، طریقت صفویه را با نظام و ساختار حزب کمونیست تطبیق داده است!
به عنوان یک نگاه، طرایق صوفیه را با احزاب سیاسی سنتی در کشورهای اسلامی منطبق میدانم که در پی مدتها دقت در سیما و کردار طرایق صوفیه و ظهور احزاب سیاسی از ویرانههای این طرایق در خاورمیانه و سایر سرزمینهای اسلامی، این را برداشتی درست میانگارم. حواس شهودی، عقل معادی، قرآن و قرائت عرفانی با تفاسیر و ابعاد مختلف آن که آرمان عرفا بوده و سپس در دوران اخلاف آنها با تشکیل حلقهها و مراتب سازمانی، نحوه عضوگیری و عضوپذیری، امر و نهی درونساختاری، حضورهای دستنیافتنی پوستنشینان و مبرا دانستن آنان از هر عیب و نقص، زمینه فرهمندی (کاریزمای) رهبران طرایق و ترقی و تقرب مریدان و گاه طرد و تنبیه مخالفان درون گروه و… تألیف و ترویج احوال و مقامات برای مرشدان و عرضة رسالات به مریدان که بیشتر به بیانیه (مانیفست) نظریهپردازان و ایدئولوگهای حزبی شباهت دارد و… همه و همه حکایت از آن دارد که این دو ساختار سیاسی و اجتماعی و اعتقادی با هدف مشخص، یعنی دستیافتن به «قدرت» و «حکومت» از بسیاری جهات با یکدیگر منطبق هستند، و یکی از موفقترین این ساختارهای اعتقادی، اجتماعی، سیاسی در ایران، حرکت طریقت صفویه بوده است که پس از نیل به قدرت، ابهت سلطنت و شکوه کوکبه و هیمنه جز در مواردی استثنائی، حواس شهودی و دریافت باطنی را به جاذبه و بهت و حیرت ظاهری تبدیل کرد و عقل معاشی به طور گسترده جایگزین عقل معادی شد که فصلی وسیع در اقتصاد آن عصر و وابستگی تجارت و بازار به طریقت صفویه ایجاد نمود.
صفویان
طریقت صفویه که در آسیای صغیر «اردبیلیه» نیز خوانده میشود، بعد از شیخ صدرالدین (۷۰۴ـ ۷۹۳ق)، از آرا و شیوة شیخ صفیالدّین اردبیلی(۶۵۰ـ ۷۳۵ق) فاصله گرفت و در احکام و فروع و اصول به مکتب شیعة امامیّه روی آورد و ممزوجی شد از طرائق «خلوتیه» و «قلندریه» و شاخة «سیفی ملامیة بایرامی» که مریدان حاج بایرام ولی(۷۵۳ ـ ۸۳۱ق) خلیفه ابوحمید آقسرایی از صوفیان طریقه صفویه (= اردبیلیه) بود و گسترشی عظیم در آسیای صغیر، ایران غربی و ایران مرکزی، گیلان و مازندران یافت؛ زیرا «اهل فتوت» یعنی شاخه سیفی ملامیه در ایران و روم (عثمانی) از مبلغان بیآرام و علیالدوام طریقت صفویه بودند که گسترهای وسیع از مردم توده و آحاد ایلات فارس و کُرد و ترک و عرب و… بدان گرویدند.
خاندان صفوی با اتکا به مریدان و معتقدان و طیف مردمی و قبایل وابسته به اجاقزادگان صدرالدّین صفوی، حکومت صفویه را تأسیس کردند. برای شناخت بیشتر طریقة صفویه و ریشههای تشکیلدهندهاش، این توضیح ضروری است که طریقه «خلوتیه»، فرع «طریقت سهروردیه» است که سلسلة آن به ابونجیب عبدالقاهر سهروردی (۴۹۰ـ ۵۶۳ق) منتهی میشود و بسیاری از رجال این سلسله در پایگاه اصلی آن، یعنی کردستان ایران، صاحب دستگاه و کرسی و مریدان بودهاند. شیخ شمسالدین شوشی مرشد شیخ حسن پیرخضرانی و استاد و راهنمای سلوک و مربّی شیخ عبدالغفار مردوخی اورامی (متوفی ۹۳۴ق) و نیای خاندان مردوخ کردستانی و… از بزرگان طریقت خلوتیه بودهاند.
پیروان این طریقه پس از ائتلاف و ادغام با طریقت صفویه و بازماندگان صدرالدین در شام و حلب (سوریه امروز)، با همان عنوان اولیه (خلوتیه) مبلّغ طریقت صفویه بودهاند، که بقایای آنها تا امروز برجای ماندهاند. بنیاد دیگر صفویة بعد از صدرالدین، «قلندریه» است که سخن دربارة آن مجالی وسیع میطلبد؛ اما به اشاره باید گفت آنچه در طریقت صفویه به عنوان پشت صحنه و کارگردان در سایه ـ روشن تاریخی باقی ماند، رشتة «قلندران ایران» یعنی شاخه رازآلود و مداربستة عرفان کُهن باستانی وابسته به جامعه «علویان یارسان» (اهل حق) است که ارتباطی تنگاتنگ با «قلندریة هند» و «ابدال روم» دارد و طریقت صفویه که بر این پایهها قرار گرفت، با اینکه در اساس و به طور همهجانبه در اصول و فروع پیرو شیعة امامیة اثنیعشریه شد، اما بیشتر از آنچه به شریعت و مکتب فقهی شیعی گرایش یابد، با حفظ ظواهر، به آداب و گزارههای طریقت صفویه چشم داشت و مراعی ارکان طریقت و اوامر مرشد کامل بود و…
از سوی دیگر تلاش بیوقفة مبلغان شریعت و علما که از محدوده شهرها تجاوز نمیکرد و در شهرها نیز محدودیت صنفی و طبقاتی و گاه انحصاری داشت، موجب شد آداب طریقت صفوی و تبلیغ آن به گونهای ژرف در تشکیل طبقات اجتماعی شهری و روستایی نقش ریشهای و مؤثر داشته باشد و…
هنوز پس از قریب به پنج قرن، «اصفهان» به عنوان مرکز طریقت صفویه در آن روزگار و «بخارا» که پایگاه اصلی نقشبندیان بود، سیما و سرشت اقتصادی خود را بعد از سقوط و فراز و نشیب و تغییر و تحول همهجانبه حفظ کردهاند. صفویه شاخههای برومند و ریشهدار اجتماعی، اعتقادی، فرهنگی، ادبی، هنری تودهای را چنان در تمامی رشتهها ایجاد کرد که اگرچه دولت صفویه همانند تمامی دولتهای پیش و پس از خود ابدمدت نبود، اما تأثیرات فکری و هنری و فرهنگی و ادبی آن در سراسر قلمرو ایران شیعی، ماندگار و بیزوال و زنده مانده است؛ برای نمونه شاهد واضح و سند همیشه زنده این ادعا، کربلانامة مولانا محتشم کاشانی در حوزه اجتماعی، اعتقادی، ادبی و هنری است که با درآمیختن با اصطلاحات طریقت صفویه، تا قیام قیامت زنده میماند و با هر حلول ماه محرم، طلوع بیغروبی خواهد داشت. و سراینده آن نیز به مصداق «الناس علی دین ملوکهم»، چنان که شیوه این طبقه از شاعران و هنرمندان و اهل ذوق و علم است، به احتمال قریب به یقین از مریدان رهبر طریقت (شاه تهماسب) و خواص حلقه پادشاهی و به روایتی، اهل اصطلاح بوده است که در طی شرح حاضر، میکوشیم این وابستگی و دانستگی و محرمیت را آشکار سازیم. آنچه در طی مقدمه و شرح روشن خواهد شد، بدین موارد خواهد پرداخت:
۱ـ اتحاد اکثریت جامعه و علمای تشیع و تسنن در ادوار مختلف تاریخی در حمایت از نهضتهای حسینی و برگزاری سوگواری خامس آل عبا(ع) و وجود تفرقه توسط نظام در بین جامعه اسلامی در سلطه قدرتهای بهویژه «امویان»، «عباسیان» و «صفویان»
۲ـ صفویان اگرچه ظاهراً منسوب به شیخ صفیالدین اردبیلی هستند و به نام وی خوانده میشوند، اما پس از شیخ صدرالدین و شیخ علی سیاهپوش، جز نام «صفوی»، از لحاظ سلوک و طریقت کلاً متفاوت و منقطع و بیارتباط با اسلاف خود هستند و شیوه جداگانه و مستقلی ایجاد کردند که ممزوج از طریقت خلوتیه، قلندریه، ادهمیه و پیوند با اندیشههای جهان مسیحیت و… بود. نمودها و نشانههای مسیحی آنان، به آنچه نوشتهاند، در زمان شاهان صفوی و سفر وزرای آنها به اروپا در مراسم سوگواری ایجاد نشد، بلکه بخشی از تربیت و علاقه و باور مسیحی بود که در شخصیت شاه اسماعیل اول و سلاطین بعدی ساری و جاری بود.
۳ـ طریقت صفویه حادثه کربلا و شهادت امام حسین(ع) را امری جهانی، غیرانحصاری و تقدیر ازلی و ابدی خداوند میداند و برای همین، عاشورا را اوج و قله نهضتهای ماقبل و مابعد خود میدانسته و همچنین از نمادهای تمامی ادیان و مذاهب و نحلههای فراگیر، بهویژه نمونههای غربی و نمادهای ایران باستان در سوگواری و ادبیات سوگواری حسینی استفاده کرده است.
۴ـ طریقت صفویه که در نمایش خود بر صحنه آشکار سیاسی، اجتماعی و اعتقادی بالاستقلال و بلامنازع در مشرقزمین به قدرت میرسد، در پشت صحنه دایره مداربستة مراد و مریدی و در تاریکخانة تعلیمات سرّی، تسلیم و تشرف و تبعیت در مرکز خود، هسته «علویان» را دارد که واسطههای ادیان خطی و اسطورههای ملی ایرانی را در «نور» از آدم تا خاتم، از هابیل تا حسین، از سیاوش تا رستم، و در «ظلمت» از گرسیوز تا شُغاد، از قابیل تا شمر و یزید بر مدار نور و ظلمت قرار میدهد.
۵ـ طرایق نقشبندیه، قادریه، نعمتاللهیه، خاکساریه و دودة عجم در شاخه فرهنگی، هنری، آیینی صفویان به میزانی متفاوت تأثیر مستقیم داشته و گاه تهیهکننده و کارگردان حرکتهای همسو با صفویان بودهاند.
پینوشتها:
۱ـ سیدصادق سجادی، مهرنامه، سال ششم، شماره ۴۲ (تیرماه ۱۳۹۴)، ص۴۱٫
۲ـ همان، ص۴۰٫
۳ـ رک. سیدسلمان صفوی، عرفان ثقلین (مبانی نظری و عملی عرفان و طریقت صفویه)، با مقدمه دکتر حسین نصر، مرکز تحقیقات و مطالعات شیخ صفیالدین اردبیلی، ۱۳۹۲٫
خواستاران ارجمند برای پیگیری و ادامه مطلب به روزنامه وزین اطلاعات مراجعه فرمایند