
ما از پنجاه گذشتگان و انقلابدیدهها و بهویژه مؤثرین در آن برهه، مقصریم و گسستهای پدیدآمدۀ کنونی، بدون هیچ تعارف حاصل کوتاهی ماست؛ زیرا از آغاز که به اقتضای انقلاب، ساختارها زیر و زبر شد، در بنای آنچه باید میشد، حضوری نداشتیم و ناگزیر امروز جوانان ما به دنبال هویت خود به کوچه زدهاند. ابتدا تاریخ تحریف شد، ملیت و فرهنگ ایرانی را به کناری نهادیم و بخش عظیمی از دستاوردهای عصر اسلامی ایران را نادیده گرفتیم. در رسانة یکریلی صداوسیما، پاس فردوسی و مولانا و حافظ و سعدی و… را چنانکه باید، نداشتیم؛ همانهایی که فرهنگ و اندیشة این سرزمین را به قلة جهانی رسانیدند و اساسنامه دولت و ملت و حکمت را برای ما به یادگار نهادند. اقلیتها را به شمار نیاوردیم، در حالی که در تمامی مراحل، از مبارزات پیش از انقلاب تا پیروزی انقلاب، از جنگ تحمیلی هشتساله تا تحریم فراگیر و عرصههای دیگر همچون انتخابات و…، همۀ ملت از سنی، شیعه، مسیحی، کلیمی، زردشتی، یارسان و صابئی؛ یهودی و ارمنی و آشوری؛ کرد و لر و عرب و بلوچ و… در کمال ایثار و جوانمردی، مشارکت نمودند و هرگز صحنه را ترک نکردند.
دریغا که برخی نهادهای بیسابقه در حکومتهای اسلامی، گاه فضا را چنان محدود ساختند که هیچ سنخیتی با فرهنگ دیرینۀ ما نداشت و یکباره نسلهای هفتاد و هشتاد با ورود به فضاهای گستردۀ مجازی، در دهکده جهانی پا گذاشتند؛ اما برای آنان نیز زحمتی به خود ندادیم: از بهزیستی و مهدکودک تا آموزش متوسطه و آموزش عالی، فقط به پرورش جمعی پرداختیم و بدبختانه جنگ و عوارض آن نیز زمینة کثرت و ایجاد مراکز موازی را هر چه بیشتر فراهم ساخت. اکثر قریب به اتفاق سازمانها و مراکز ما از دوران جنگ تحمیلی متولد شدهاند و زاییدة نگرش نظامی و انتظامی و امنیتی آن دوران هستند؛ یعنی مدیریت جهانی زمینه را اینگونه برای این جغرافیای مظلوم فراهم کرد و ما نیز خود به آن دامن زدیم.
دفاع مقدس را شهری و روستایی از اقصی نقاط این سرزمین اداره کردند که شهدایشان شاهد واضح این حقیقت هستند؛ اما در پایان جنگ، حتی بین شهدا و جنگاوران تفاوت قائل شدیم و با خودی و غیرخودی کردنها، در دوقطبی شدن جامعه نقش بنیادین ایفا کردیم؛ و در این میان، صداوسیما مهمترین نقش را در دوقطبیگری و گاه چندقطبیسازی ملت داشت که متاسفانه همچنان به همان سیاست نادرست ادامه میدهد. در آن سازمان عریض و طویل و پرهزینه با ارقام نجومی، بهدرستی برنامهای مستمر که پشتیبان وحدت ملی تمامی ساکنان ایرانزمین باشد و از گنجینههای فرهنگی و هنری این سامان حمایت کند، تهیه و تنظیم و پخش نکردیم، جز بهندرت و مناسبتی و موسمی؛ و این خسرانی بزرگ است. ناآگاهی جوان امروز ایرانی، به آموزش و پرورش، آموزش عالی، صداوسیما و برنامهریزیها و سیاستگذاریهای آنها برمیگردد…
هیچگاه نتوانستیم تاریخ درستی برای چهار دهه اخیر تدوین و تألیف نماییم و از یکسونگری بپرهیزیم. به قول منزوی:
چون موریانه بیشة ما را ز ریشه خورد
کاری که کـرد تفرقه، با ما تبـر نکرد!
و همین قضاوت که خشک و تر را با هم میسوزاند، به ایجاد گسل و گسستهای خطرناک در جامعه دامن خواهد زد. وظیفه رسانهها و بهویژه صداوسیما این است که به آنچه در جغرافیای ایران میگذرد، منصفانه و با چشم آیندهنگر بپردازند و بازگو کنند. امروزه هر جوان و پیر و میانسال با داشتن یک موبایل، خود خبرنگار است. ایامی که در یک شهر، چند دوربین عکاسی یا در شهرستانی، یک ضبط صوت برای تهیه خبر وجود داشت، سپری شده است. امروز اگر دیدار عمومی با مقامات سیاسی و دینی کشور انجام میشود، جمع حاضر باید برآیندی از تمامی قشرها و گروهها باشد و حتی چه اشکال دارد که در کنار مدافعان، تنی چند از معترضان نیز حضور داشته باشند؟ زیرا به عللی که همگان از آن آگاهند (از جمله جنگ و پیامدهایش، ترورها و…)، دیرگاهی است که بخشی از مدیران کلان کشور حضور حقیقی در جامعه ندارند و مسائل مملکت را از طریق صداوسیما و مشاوران و… رصد میکنند و این گزارشها با آنچه در جامعه میگذرد، فاصلهها دارد. به نظر میرسد بسیاری از مسئولان و خانوادههایشان در بطن زندگی مردم نیستند. برای لحظاتی در بین مردم حضور یافتن، تفاوت فراوانی دارد با در کنار مردم زیستن.
در این مدت، برای وزارت آموزش و پرورش چه کردهایم؟ کدام توسعة زیربنایی؟ لحظهای کتابهای علوم انسانی را در تمام دورهها ـ از ابتدایی تا پایان متوسطه ـ از نظر بگذرانیم، کاش کتاب دستنویس «با هم به سازمان برنامهریزی کتابهای درسی برویم» را مطالعه کنیم. مراحل تألیف و تدوین کتابهای درسی در سالهای اخیر به چه صورت انجام گرفته است؟ هیأت مؤلفان چه کسانی بودهاند؟ آیا تألیف یک کتاب درسی که غذای فکری آیندهسازان سرزمین ماست، تنها به دست یک نفر میتواند انجام گیرد، هرچند آن یک نفر در مرتبهای عالی و حتی متعالی از دانش مربوطه باشد؟! در سازمانِ سمت (کتابهای درسی دانشگاهی) نیز برای دانشجویان علوم انسانی چه گذشته است؟ بپذیریم که دانشآموزان و دانشجویان کنونی، حاصل آن تألیفات و تحصیل آن منابع بودهاند و نسخه و داروی آنها را در همین مراکز پیچیدهاند. اگر این متنها رهنمون و راهنما بود، چرا راه به اینجا رسید؟
ما مقصریم
هیچ دانشآموز و دانشجوی معترضی مقصر نیست؛ ما مقصریم و باید فروتنانه اعتراف کنیم که خودمان این وضع را به وجود آوردهایم! استثناها را ملاک قرار ندهیم که هیچگاه موجب قاعده نبوده و نیست. چند درصد از المپیادیهای دانشآموزی و دانشجویی، اکنون در کشور به سر میبرند؟ به خاطر داشته باشیم که ما موجوداتی زمینی هستیم و بر روی زمین زندگی و تغذیه میکنیم. اگر تمام کرات فضایی را هم با پرتاب ماهواره فتح نماییم، تا وقتی که بر زمین عدهای گرسنه داریم، همواره درگیر انتقادات و اعتراضها خواهیم بود. آیا خبر داریم جمعی از دانشآموزان ممکن است به سبب گرانی لبنیات و قند و شکر و…، بدون صرف صبحانه به مدرسه بروند؟ میدانیم چند درصد مدارس روستا و حواشی شهرها در کانکس و کانتینر برگزار میشود؟ آیا دانشجویان وضعیت بهتری دارند؟ کوچههای اطراف برخی دانشگاهها، به جای کتابخانه و خوابگاه، به خرابات تبدیل نشده است و…! معیشت اقتصادی معلمان چگونه است؟
بیاییم با آسیبشناسی علمی تحرکات اجتماعی، به جای تهدید و تحریک نیروهای انتظامی و دولتی به خشونت، به خودمان برگردیم و علتها را جویا شویم. صداوسیما را بلندگوی تمام ملت و گزارشگر مسیر بهبودها قرار دهیم. از نمایش و گزارش یکسویه امتناع کنیم که راه به جایی نمیبرد. بار دیگر به تاریخ و ادب و حکمت خودمان توجه کنیم و جوانان را به ارزش و اهمیت آن ترغیب کنیم و به دانستنش تشویق نماییم. امروز هیچ سیاستگذار و سیاستمداری جز از طریق همدلی و صبر و تأنی و پذیرش فریاد بهحق و تلاش برای رفع کمبودهای مختلف و برقراری عدالت اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی، نمیتواند این درد را درمان کند. هر گونه مقابله و خشونت، کار را به ناکجا میکشاند که هزار سال پیش از این، خادمان ملک و ملت در متون جاودانی، ما را از آن پرهیز دادهاند و به آشتی و رعایت امنیت و آسایش و حفظ جان و مال دیگران سفارش کردهاند.
ابوالفضل بیهقی بزرگ در تاریخ ماندگارش، در ماجرای مرگ حسنک وزیر، سخن خواجه احمد میمندی ـ وزیر سلطان مسعود ـ را چنین نقل میکند: «من از خون همة جهانیان بیزارم و هرچند چنین است، از سلطان نصیحت بازنگیرم که خیانت کرده باشم تا خون وی [حسنک وزیر] و هیچ کس نریزد. البته که خونریختن، کار بازی نیست!» این سخن را بالغ بر هزار سال پیش وزیر ایران دربارة تصمیم به مرگ یک فرد گفته است و ما امروز هم در آغاز هزارة سوم میلادی باید در آن درنگ کنیم و به کار بندیم.
صف داعش و داعشیان از ملت جداست؛ سنی و شیعه، بنیاد اصلی نقشه ایرانزمین هستند. اکثر مرزهای ایران امروز در شرق و شمال شرقی و دامنههای زاگرس و حتی نقاطی از جنوب کشور، با استخوان و خون مرزدارانِ پیرو این نحله و مردم یارسان مشخص شده است. زرادخانههای جامانده در افغانستان، بدون هدف بر جای نمانده است و پاکستان اتمی بیجهت پایگاه کمین طالبان نبوده است. ما را از دورة صفویه، افشاریه، زندیه و قاجار، با جنگ ایران و عثمانی به خاک سیاه نشاندند و امروز زمین جنگ را به عللی، از مناطق غربی به شرق کشور میبرند تا سالیان دراز، همچنان این ملت نجیب و شریف گرفتار باشد. برادران بلوچ و بزرگان عالم و دلسوز و سیاستورز آن سامان را گرامی بداریم که همواره با تحمل تمام مشقات، نگاهبان این سرزمین اهورایی بودهاند. در تهران بر کرسی نرم سخن درشت گفتن، آسان است. حکیم نظامی بزرگ گفت:
دوستی از دشمن معنی، مجوی
آب حیات از دَم افعی مجوی
دشمن دانا که غم جان بوَد
بهتر از آن دوست که نادان بود
درباره کرمانشاه بارها نوشتهام و بحث مردم کرد و مسائل مربوط به آن در شهرهای غربی کشور نیز از همین بررسی جدا نیست. کردها هیچگاه خود را جدای از این ملت ندانسته و نمیدانند. دانشگاهها و استادان و دانشجویان در سنندج، در کنار فرهنگیان و هنرمندان و دیگر مردمان، با وجود تمام مضیقهها و کمبودها، و در برابر توسعه و تدارکات و شهرسازی و تعدد دانشگاههای مناطق مجاور، با برگزاری مراسم ملی نوروز و احیای آداب کهن و باستانی، با آن سوی مرز به رقابت برخاستهاند و بهخوبی از عهده برآمدهاند و امروز اگر به سبب مسائل معیشتی و مطالبات فرهنگی ـ اجتماعی، لب به اعتراض گشودهاند، فرزندان غیرتمند همین دیارند. گرامیداشت عملی همۀ ایرانیان، از جمله مردم کردستان و بلوچستان و خوزستان، وظیفة دولت است. از شیخ اجل سعدی بشنویم که درس مملکتداری و سیاست داده است در باب اول بوستان:
شنیدم که فرماندهی دادگر
قبا داشتی هر دو روی، آستر
یکی گفتش: ای خسرو نیکروز
ز دیبای چینی، قبایی بدوز
بگفت: اینقدر ستر و آسایش است
وز این بگذری، زیب و آرایش است
نه از بهر آن میستانم خراج
که زینت کنم بر خود و تخت و تاج
چو همچون زنان حلّه بر تن کنم
به مردی، کجا دفع دشمن کنم؟
مرا هم ز صد گونه آز و هواست
ولیکن خزینه نه تنها مراست
خزاین پر از بهر لشکر بوَد
نه از بهر آذین و زیور بود
سپاهی که خوشدل نباشد ز شاه
ندارد حدود ولایت نگاه
چو دشمن خر روستایی برَد
ملک باج و دهیک، چرا میخورد؟
مخالف خرش برد و سلطان خراج
چه اقبال ماند در آن تخت و تاج؟
مروت نباشد بر افتاده، زور
برَد مرغ دون، دانه از پیش مور
رعیت درخت است اگر پروری
به کام دل دوستان بر خوری
به بیرحمی از بیخ و بارش مَکَن
که نادان کند حیف بر خویشتن
کسان بر خورند از جوانی و بخت
که با زیردستان نگیرند سخت
اگر زیردستی درآید ز پای
حذر کن ز نالیدنش بر خدای
چو شاید گرفتن به نرمی دیار
به پیکار، خون از مشامی میار
به مردی که مُلک سراسر زمین
نیرزد که خونی چکد بر زمین
شنیدم که جمشید فرخسرشت
به سرچشمهای بر، به سنگی نبشت:
بر این چشمه چون ما بسی دَم زدند
برفتند چون چشم بر هم زدند
گرفتیم عالم به مردی و زور
ولیکن نبردیم با خود به گور
چو بر دشمنی بایدت دسترس
مرنجانش، کو را همین غصه بس
عدو زنده سرگشته پیرامنت
بهْ از خون او کشته در گردنت
در کشوری که به نام اسلام زینت یافته است و به تصریح قرآن کریم، پیامبر گرامی آن به امر خداوند میفرماید: «لا أقول لکم عندی خزائن الله و لا اعلم بالغیب و لا اقول لکم انّی مَلَکٌ ان اتبع الاّ ما یوحی اِلَیّ. قل هل یستوی الاعمی و البصیر افلا تتفکرون: بگو: به شما نمىگویم گنجینههاى خدا نزد من است؛ و غیب نیز نمىدانم؛ و به شما نمىگویم که من فرشتهام. جز آنچه را که به سوى من وحى مىشود، پیروى نمىکنم. بگو: آیا نابینا و بینا یکسان است؟ آیا تفکّر نمىکنید؟» (سورة ۶ ، آیه ۵)؛ عزیزی که خداوند در مرتبة او فرمود: «و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین: ما تو را جز رحمتی بر جهانیان نفرستادیم» (سورة ۲۱، آیه ۱۰۷)، «اِنّکَ لَعَلی خُلُق عظیم: راستی که تو اخلاق عظیم و برجستهای داری!» (سورة ۶۸ ، آیه ۴) و چون به عالم ناسوت بازمیگشت، به فرمودة مولانا:
آن که عالم بندة گفتش بُدی
«کلّمینی یا حمیرا» میزدی
پیغمبر اسلام(ص) امت را فرزندان خود میخواند و میفرمود: «إنّما اَنا لَکُم مِثلَ الوالِد»:
گفت پیغمبر شما را: ای مهان!
چون پدر هستم شفیق و مهربان
(مولانا)
پدری یار و غمخوار و در کنار امت، و در همه حال و هر گاه از بام تا شام در سور که سنت اوست تا سوگ که رحلت و به رحمت او آسان، به فرمودة سعدی:
گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت
شاید که ز مشّاطه نرنجیم که زشتیم
آن شفیع عزیزی که فرمود: «شافع گناهان بزرگ امتم هستم» (شفاعتی لأهلِ الکَبائرِ مِن اُمَّتی) و دین را چه جای عناد و خشونت و سختگیری و سطحینگری؟
گفت پیغمبر که: روز رستخیز
کی گذارم مجرمان را اشکریز؟
من شفیع عاصیان باشم به جان
تا رهانمشان ز اشکنجهی گران
عاصیان داهی کبائر را به جهد
وارهانم از عتاب نقص عهد
صالحان امتم خود فارغند
از شفاعتهای من روز گزند
بلکه ایشان را شفاعتها بوَد
گفتشان چون حکم نافذ میرود
(مثنوی معنوی)
به امید شنیدن صدای مردم که صدای خداست و پذیرش مطالبات بهحق، و رهایی از تنگناهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، سخن را با این گفتار حکیم نظامی در مخزنالاسرار به مسئولان و دولتیان به پایان میبرم:
من که چنین عیبشمار توام
در بد و نیک، آینهدار توام
آینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن، آیینه شکستن خطاست
راستیام بین و به من دار هُش
گر نه چنین است، به دارم بکش