نویسنده و کارگردان: قطب الدین صادقی
بازیگران: مرجان آقانوری، سونیا فاروقی، دنیا گفتاری، شهزاد وجدانی و نوید نوروزی
گروه طراحی
طراح صحنه: فرشید حیدری
طراح لباس: نیوشا صادقان
طراح گریم: سارا بلبلی
طراح پوستر و عکاس: کیوان اسماعیلی
گروه کارگردانی
دستیار کارگردان: کیوان اسماعیلی
دستیار دوم کارگردان: منصور حسینزاده
مدیر روابط عمومی: دانیال اربابی
تیزر و فیلمبرداری: نوژان مقدس
منشی صحنه: الهه رنجبری
مدیر صحنه: هومن نخبهزعیم
دستیار صحنه: حسن مجذوبی
سایر عوامل
موسیقی: علیرضا شفقی نژاد (رهبر گروه کر و ارکستر فیلارمونیک ایران)
دستیار موسیقی: مینا گلچین
ساخت تیزر و فیلمبرداری: نوژان مقدس
دستیار گریم: یلدا بنی اسدی
دوخت لباس: ابراهیم میرزایی
خلاصه: فرانتس کافکا به تن خویش، همراه با چهار زن که نماد خواهران و عشق های ناکام اویند، از صفحات کتابی گام در صحنه می گذارند که شکواییه ایست بلند و مالامال از رنج، سرکوب، حسرت و طغیان او علیه پدری خودکامه که اینک در تابوت خفته است، غافل از آنکه ....
چرا فرانتس کافکا (1924 – 1883) جذاب و زنده است؟ و آثارش به رغم کابوس ها، دلهره ها، ترس ها و اندیشه های تاریک، هنوز در چهار گوشه عالم خواننده ی بسیار دارد؟
توضیح: شاید سرراست ترین پاسخ این باشد که با آن که او از کودکی در جستجوی سکوت و آرامش بود و به دنبال احساس عمیق آزادی می گشت، اما به دلیل دهشت جنگ ناخواسته ی با «اقتدار پدر»، همه آرامش و امنیتش را از دست داد و ناچار شد همزمان هم در نبرد تمام عیار «آینده» درگیر شود و هم در همان حال، «گذشته» ی از دست رفته اش را بدست آورد. بدتر از همه ریشه گرفتن و فزونی «احساس بی دلیل گناه» در ذهن و اندیشه او بود که باعث شد تا به جای آنکه به یاری «شادمانی»، «عشق» و «زیبایی» زندگانی را وسعت و معنا بخشد، همه تجربیات کار ادبی و عاطفه و زندگانی اش را چنان به پایان آورد که راهی به سوی مرگ باشد.
پاسخ هرچه باشد تردید نمی توان کرد هرچه زمان به پیش می رود، آشکارتر می شود، هیچکس مانند او از «شخصیت فرد» و «فردانیت» به دفاع برنخاسته است و هیچکس چون او نشان نداده است «جمع» در هر شکل و ساختار و ماهیت، گاهی چگونه و تا چه اندازه دشمن «شخصیت» و «استقلال فرد» است. شاید به همین سبب است که در قرن گذشته در جوامع مستبد و نظام های خودکامه کمر به انکار و فراموشی او بسته اند و در ممنوعیت چاپ و نشر، یا سوزاندن آثارش، ذره ای تردید به خود راه نداده اند.
در دوران ما که «فرد» اغلب اوقات از همه سو «مایوس و محدود» و بیشتر از هر زمان دیگر «تنها و بی اختیار» است و در بسیاری جاها به شدت و در همه سطوح «سرکوب و انکار» می شود، آیا هنگام آن نرسیده است تا آثار کافکا دوباره خوانده شوند و اندیشه و تجربه منحصر به فردش را به شکلی تازه و صحنه ای باز آفرید، و بطور جدی خود و شخصیت هایش را دوباره به تماشا نشست؟
این نمایشنامه برداشتی است آزاد از شرح زندگانی خصوصی، خانوادگی و آثار کافکا؛ بویژه کتاب «نامه به پدر».