• بازديدها: 373

شعر پرتو و پرتو شعر - بخش اول


پس از ظهور اسلام ماندگاری و برقراری زبان و ادبیات فارسی در غرب ایران، ‌مدیون زاگرس‌نشینان از ارس تا اروندرود است. مردمان اهورایی‌‌اندیش این سرزمین در طی نهصد سال از قرن اول هجری تا ظهور دولت صفویه در کنار حراست و محافظت از زبان مادری خود همچون آذری، کُردی و لری و شاخه‌های آن، نگاهبان ادب فارسی بودند. در تاریکی‌های دو قرن سکوت و پانصد سال سلطه عباسیان و امویان که در مقاطعی سخن را جز به زبان تازی و تحریر را فقط به مرسوم دستگاه خلافت جوْر مقبول و هر گفتگویی و نگارشی دیگر را ممنوع و مرتکب مجرم و محکوم شناخته و به گناه بی‌گناهی مجازات می‌شد. با همه اینها مردم این سامان زبان و ادبیات بومی را پاسداری کردند و آنچه بایسته و در توان بود، در احیا و باروری زبان فارسی کوشیدند و این فراز و نشیب و نگاهداری تا عصر صفویه ادامه داشت. آنچه روشن و آشکار است، صفویه نیز تا عهد شاه عباس اول دلسوزی درست برای زبان و ادبیات فارسی نبود. در دوره شاه عباس به مقتضی ضرورت و روشنگری در فضای اندیشه فقهی و فکری، تحرکاتی در توجه به زبان و ادبیات فارسی از حجره حوزه‌ها آغاز شد و سپس در تنگناهای تفکر غالب، شعر فارسی از اصفهان به هند کوچید و «سبک هندی» به وجود آمد که در جای خود به آن پرداخته‌ایم.

پشتوانه گرانسنگ استوانه‌های ادب فارسی در خراسان و آذربایجان چون حکیم طوس فردوسی بزرگ، نظامی، خاقانی و…، این قُله خورشیدپرور را از ریزش و زلزله‌های وحشتناک و رانش‌های فاجعه‌بار به دور داشت. بر درختان دیرینه‌سال عرصه ادب در زاگرس تذکره‌ها جز تعدادی انگشت‌شمار در ایام آل‌بویه از پارسی‌گویان قدَر، خبری نمی‌دهند و در عهد صفویه جرقه‌ها از حوزه همدان آغاز گردید؛ زیرا به سبب معاهدات ایران و عثمانی تا دوره شاه سلیمان صفوی و وزارت اعظم شیخ‌علی‌خان زنگنه، کرمانشاهان مدنیتی نداشت و در معاهدات به عنوان مزرعه‌ای از آن نام برده می‌شده.

شادروان دکتر مهدی درخشان ـ استاد فقید دانشگاه تهران ـ در کتاب «بزرگان و سُخن‌سرایان همدان از آغاز اسلام تا ظهور صفویه»، سی‌وسه شاعر را نام برده است که برخی چون ابن‌حسول، ابی‌سرح همدانی، احمد بن بشّار، محمد بن علی القنبری، محمد بن بشار، وهب بن شاذان، شاعرانی تازی‌گوی بودند. «باباطاهر» در کوهپایه الوند آتشکده زبان بومی را برافروخته بود، «عراقی» که در پی قلندری روی به هندوستان نهاد و در دوره صفویه تذکره‌هایی چون «تحفه سامی»، «تذکره نصرآبادی»، «عرفات‌العاشقین» و… شاعران پارسی‌گوی همدان را معرفی می‌کنند؛ از جمله کلیم همدانی یا به قولی کاشانی شاعر قرن دهم و یازدهم که شادروان پرتو بیضایی در تصحیح دیوان او برای تأکید و تصریح به نسبت کاشانی، این بیت را با کم‌لطفی در دیوان کلیم از قلم انداخته است که:

دامان خود از گریه نمودیم چو الوند

کردیم دوا داغ فراق همدان را

که اقتفا به این رباعی شمس همدانی شاعر قرن نهم است:

در آرزوی خزان، بهاری دارم

مشتاق اجل، جان فگاری دارم

از بس که به یاد همدان خون گریم

چون دامن الوند کناری دارم

(۱۳۷۴: ۶۱)

و کلیم به کاشان گرانقدر منسوب شد.

شاعر دیگر محمدهاشم احیاء همدانی از اجله علما و حکمای زمان و مدرس علوم عقلی و نقلی در مدرسه مشهور همدان که به سال ۱۱۳۶ در هجوم افاغنه و عثمانی به آن شهر به شهادت رسید. او سراینده این بیت است:

خمیازه کشیدیم به جای قدح می

ویران شود آن شهر که میخانه ندارد

(۱۳۷۴: ۲۱۷)

که «واله قمی» بیت او را این گونه تضمین کرده است:

یک ناله مستانه ز جایی نشنیدیم

«ویران شود این شهر که میخانه ندارد»


و دیگر میرزا ابراهیم ادهم ـ فرزند قلندرمشرب رضی‌الدین آرتیمانی ـ که بسیاری از ابیات معروف را سروده و کسی او را نمی‌شناسد! از جمله سروده‌هایش:


جز من کسی به مدرسه نامد ز میکده

خاکم به سر ترقی معکوس کرده‌ام

*

تعریف علی ز گفتگو ممکن نیست

گنجانیش بحر در سبو ممکن نیست

من ذات علی به واجبی کی دانم

اما دانم که غیر او ممکن نیست

*

در سینه دلم گم شده، تهمت به که بندم

غیر از تو در این خانه کسی راه ندارد

(۱۳۷۴: ۲۱۸ ـ ۲۱۹)

و ساقی‌نامه رضی‌الدین آرتیمانی که شهرتی تمام در تذکره میخانه دارد. در خطه شاهنامه‌خوانان زبردست لرستان پیوسته به عصر هنر و تمدن و فرهنگ هزاره‌گر که گنجینه‌ای از آرای اندیشه‌های کهن به‌ویژه سروده‌های اسپند یارسانیان آتش‌بگی را در سایه روشن باستانی و تاریخی خود دارد علاوه بر سهمی قابل توجه از ماندگارهای باباطاهر در قرن چهارم هجری به سبب اقتدار والیان لرستان و نزدیکی آنان به دربار پادشاهان صفوی، چند شاعر پارسی‌گوی از آن سامان سروده‌هایشان در تذکره نصرآبادی به یادگار مانده است؛ از جمله ملا وارسته چگنی امامقلی‌بیگ ـ معاصر شاه‌عباس دوم ـ که این بیت را از وی درج کرده‌اند:

از بس که چرخ کشتی دریادلان شکست

این بحر یک سفینه شد از تخته‌پاره‌ها


و دیگر عبدالله سلطان لرستانی، شاعر قرن یازدهم که این رباعی را از او نقل کرده‌اند:


از دل و دیده سراغت کردم

غافلت کردم و داغت کردم

آه دل تند چو شد می‌بینی

سینه فانوس چراغت کردم

(۱۳۴۳: ۵۷)

و… که شادروان علی‌محمد ساکی در اثر ارزشمند «جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان» که پایان‌نامه دوره لیسانس او بوده و با راهنمایی مرحوم استاد دکتر منوچهر ستوده با درجه ممتاز گذرانده و بعداً گویا چاپ و منتشر نموده است. تعدادی دیگر از شاعران پارسی‌گوی لر را ثبت و ضبط نموده است. روانش شاد.

در این نگرش آنچه بر ما آشکار می‌شود، این است که با تمام لطمات «دوره بازگشت ادبی» سلسله قاجاریه با سیاست‌گذاری فرهنگی وسیع در ترویج زبان و ادبیات فارسی نقشی چشمگیر در این عرصه داشته و گذشته از قیاس و تطبیق و تکرار و ترمیم ادبی سبک بازگشت، با ایجاد انجمن‌های ادبی با حضور شاعران اعزامی که مقیم در مرکز ایالات و وابسته والیان قاجار می‌شدند، سهمی بزرگ در این حرکت داشتند؛ زیرا جرقه‌های نافرجام ادبی دوره صفویه طولی نکشید که در غرب ایران با هجوم افاغنه همه چیز بر هم ریخت و متأسفانه اتباع شاه احمد درانی و نزدیکانش با تمام پیوند ملی و میهنی و نژادی در ویرانی و خرابی، آنچه مغولان نکردند، به اتمام رساندند!

منابع و مأخذ معتبر تا اوایل قاجاریه در زمینه شعر و ادب فارسی در این سو سکوتی سنگین و غمگنانه دارند و تنها شاعران کُردی‌سرای ایران‌دوست در این برهه رسالت خویش را در احیا و پاسداری از شاهکارهای ادب فارسی به انجام رسانده‌اند، در دوره محمدعلی‌میرزای دولتشاه ـ حکمران کرمانشاهان و سرحددار عراقین ـ و استقرار حکومت امان‌الله خان والی کردستان در سنندج که سراسر ایران غربی را مأمور رتق و فتق بودند، شاعرانی فحل و قصیده‌سرایانی بزرگ چون خرم، الفت، اسیر و… در کردستان ظهور کردند که میرزاعبدالله سنندجی متخلص به «رونق» (۱۲۶۵ق) در تذکره «حدیقه امان‌اللهی» که به تصحیح مرحوم دکتر خیام‌پور ـ استاد نامدار دانشگاه تبریزـ چاپ و منتشر شد، احوال و آثار شاعران فارسی‌سرا در کردستان اردلان را ذکر کرده است و عموما به شیوه مرسوم قصیده‌سرا بودند.

غزل این دوره بیشتر در آثار شاعران عارف و عرفای شاعر در طرایق تصوف قادریه و نقشبندیه و نعمت‌اللهیه تجلی داشت که در غرب ایران، گسترة همدان تا حوالی بغداد را در بر می‌گرفت که در جای خود بدان پرداخته‌ایم. (رک: کُردها پرچمداران ادب فارسی، انتشارات اطلاعات، تهران، ۱۳۹۴) برای نمونه از بزرگانی که رضاقلی خان هدایت در تذکره ریاض‌العارفین آورده است. در همدان حضرت مجذوب همدانی قطب طریقت نعمت‌اللهی، قدوه‌المحققین و مشهور به مجذوبعلیشاه صاحب بیت معروف:

من نگویم خدمت زاهد گزین یا میفروش

هر که حالت خوش کند، در خدمتش چالاک باش

(۱۳۰۵: ۳۰۵)

و دیگر در سلیمانیه شهر زور (در عراق کنونی) مولانا خالد قطب طریقت نقشبندیه که هدایت این بیت را از وی نقل کرده است:


اگر مرد راهی در دوست باز است

وگر قصه‌جویی حکایت دراز است

(۱۳۰۵: ۲۵۸)

همچنین مولانا خالص، شیخ عبدالرحمن طالبانی، پیر طریقت قادریه و صاحب دیوان فارسی و غزل معروف با مطلع در شهر کرکوک (باز در عراق کنونی):


عقل می‌گوید به من هر دم که ترک یار کن

عشق می‌گوید که هی‌هی ترک این گفتار کن…

آیینه کرمانشاه

اما در کرمانشاه جز یکی دو مورد از شاعران که در «تحفه العالم» میرعبداللطیف شوشتری از آنان نام برده شده است (۱۳۶۳: ۱۷۸) و از جمله «نامی» و دیگر «شهاب کرمانشاهی» سراینده غزل ماده تاریخ مزار آقا سیدعباس‌بیگ مشعشعی در مجتمع آیینی گره‌بان با مطلع:


باز این چه ماجراست به خلق زمان بوَد

باز این چه ناله و چه خروش و فغان بود…

و مقطع:

کلک «شهاب» ازپی تاریخ زد رقم:

«جنت مکان سید جنت مکان بود»

(برابر با ۱۲۱۴ قمری؛ ۱۳۸۴: ۱۲۴)

بیشتر نضج ادب فارسی از دستگاه محمدعلی میرزا دولتشاه آغاز می‌شود و با حضور میرزا محمد بیدل مازندرانی و ظهور حسینقلی‌خان سلطانی کرمانشاهانی و شاگردش میرزا محمدجواد زنگنه جلیلی (شباب) و سایر شعرا در انجمن معروف «فصاحت»، سرودن شعر فارسی جان می‌گیرد که استادانی زبردست و کم‌مانند در شیوه «بازگشت» و قصیده‌سرا بودند. در غزل به اقتفا و استقبال، آثاری از خود به یادگار گذاشته‌اند که با قصاید آنان فاصله بسیار دارد؛ اما در همین عرصه غزل طهماسب‌قلی‌خان وحدت کرمانشاهی در استقبال در غزل دیوان شمس از حضرت مولانا خوش درخشید.غزل وحدت با مطلع:


آتش عشقم بسوخت خرقه طاعات را

سیل جنون درربود رخت عبادات را

و مقطع:

«وحدت» از این پس مده دامن رندان ز دست

صرف خرابات کن جمله اوقات را

(۱۳۷۷: ۱۷)

بررسی تحلیلی و تطبیقی این برهه را با عنوان «شعر فارسی کرمانشاه از بیدل تا بهزاد» در یادنامه استاد یدالله بهزاد در مقاله یا بلکه رساله‌ای که این قلم به تفصیل تقدیم کرده است، می‌توان دید (رک: بر بلندای بیستون؛ یادنامة استاد بهزاد کرمانشاهی، با مقدمه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و دکتر میرجلال‌الدین کزازی، به خواستاری و اهتمام ناصر گلستانفر و دکتر ابراهیم رحیمی زنگنه، انتشارات معین، تهران، ۱۳۹۴).

با «وحدت» کرمانشاه در شعر فارسی پیشرو غزل در غرب ایران شد، و چنان بود تا در سقوط قاجاریه و روی کار آمدن پهلوی تا قبل و پس از شهریور ۱۳۲۰، سلطنت شعر فارسی با محوریت غزل در تبریز با ظهور «شهریار» استاد کم‌نظیر تشکیل شد و بر سراسر ایران فرهنگی سایه افکند؛ از خجند تا باکو و ایروان و استانبول تا گنبد آسمانی اقبال لاهوری، قلمروی به وسعت فرهنگ اهورایی ایران را در بر گرفت و در غرب ایران چند تن پیمبران بودند و دیگر چهره‌ها پس از ظهور این چند تن، راه کمال پیمودند که هر کدام جایگاه خاص خود را دارند. در دهه چهل (۴۰) از آن چند تن در کرمانشاه که تعدادشان با درگذشتگان و حاضران از انگشتان یک دست بیشتر نبود، در رأس زیگورات شعر فارسی ایران غربی همچون مثلثی مجزا بر بنیاد سروده‌های غیرت کرمانشاهی و غزالی و… از سه تن (رشید، بهزاد، پرتو) تشکیل می‌شد. (۱۳۹۴: ۱۵۳ ـ ۲۳۸) که در این نوشتار در حد توان به بیان شخصیت، اندیشه و سروده پرتو می‌پردازیم.

فروغ پرتو

پرتو شاعری است مسلم و مسلط در سرودن و اندیشه و دریافت و درک و تصویرسازی و تفکر به معنای فلسفی آن. پرسشگری یکی از نمودهای مشخص و بارز سروده‌های پرتو است. اندیشه جهانی او در بیان جایگاه انسان و رنجهای آدمی و در کنارش، نگاه بومی و پرداختن به زوایای تاریک و ژرف و هولناک اجتماعی زادگاهش کرمانشاه در سروده‌های فارسی و کردی و عامیانه او که در دگرگونی‌های بعد از جنگ هشت‌ساله به تغییر و تحریف و دستکاری حافظه تاریخی جامعه جوان کشانیده شد و… از نمونه‌های ماندگار ادبی نیم قرن اخیر است که آیندگان در تحلیل و بررسی آن به درستی‌ها و واقعیت دست خواهند یافت، با اینکه پرتو به هیچ وجه نسبت فکری و هنری و ادبی و قلمی را با هیچ دستگاه و صداوسیمایی نپذیرفته و نمی‌پذیرد و تاکنون حتی برای یک آنیه و ثانیه با تمام تلاش خواستاران در جعبه‌های جادویی چهره ننموده تا جایی که یک کلام یا صورت و سلامی از او حتی در صداوسیمای کرمانشاه یافت نمی‌شود و با آشنایی به تفکر و روش وی، جرأت روبرو شدن با او را نداشته‌اند که حدیث پتک بر سندان بود و آگاه بودم که صدها بار شبکه‌های درون و برون‌مرزی واسطه‌ها ساختند و توفیقی نیافتند.

نه آنکه «پرتو» نسبت به این صدا و سیماها به دیده احترام ننگرد، هرگز او هر گام در جهت تنویر افکار عمومی را به گواه سروده‌هایش احترام می‌گذارد؛ اما معتقد است که تأثیر یک سروده، یک تابلو، یک نغمه و… مهمتر از حضور ظاهری و ظهور تبلیغاتی و تحمیلی و احیانا کاذبی است که امروزه با هر ترفند و دسیسه‌سازی و واسطه‌بازی، شاعرنمایی یا شبه‌هنرمندی برای مطرح شدن در جعبه‌های جادویی پردازش می‌شود و به محض خروج از آن، در تابوت نسیان قرار می‌گیرد و به گورستان عدم می‌رود؛ زیرا به قول فروغ: «تنها صداست که می‌ماند».
روزنامه اطلاعات - سه شنبه ۱ خرداد ۹۷
  • بازديدها: 353

شعر پرتو و پرتو شعر - بخش دوم


پرتو گرچه از خاندانی سرشناس و صاحب داشته و انباشته برخاسته و پیوسته از رفاهی نسبی برخوردار بوده و خوان و سرایش در شهر آراسته و رنگین و دلنشین با شأنی فراتر از بسیاری صاحبان جاه و مال و مکنت برقرار می‌باشد، اما رسم معهود و مشهور «قرار در کف آزادگان نگیرد مال» را نیز شامل گردیده و با این‌همه در تنگناهای زندگانی امروز، فرازمند همچون قله بیستون ایستاده و شاعری تمام عیار و دورشکار است. در مرثیه‌هایی که به ایام جنگ برای زادگاهش سروده و در مهاجرت اجباری به شمال با دریای خزر درد دل و گفتگویی می‌کند که شنیدنی است:

ای دماوند سلامم بپذیر

از «پراو» با تو پیامی دارم

به زبانی که تو می‌دانی و او

گفت آگه کنی از اسرارم…

مرد صحرایی‌ام، اما ناچار

بایدم رخت به دریا بردن

یک وجب خاک خدا از من نیست

چندم اندوه وطن را خوردن؟

داشتم کاخی و دودی و دمی

گر که از شعر به‌مزدان بودم

پنج نوبت‌زنِ درگاهم بود

پیشوای همه دزدان بودم

منم و ساحل دریای خزر

گریه‌ام وسعت دریا دارد

مرغ آبی تو چرا غمگینی؟

کار ما و تو تماشا دارد

(۱۳۹۷: ۳۵۶)

سیمای جنگ در کرمانشاه و قصرشیرین را در اوج هنر شاعری و تصویرپردازی در سروده‌های پرتو می‌توان خواند (۱۳۹۷: ۳۵۱ ر ۲۹۴). سروده‌هایش حافظه تاریخی نیم قرن اخیر کرمانشاه است. شعر پرتو که مستندی از جامعه امروز ماست، بیانگر رنجهای طبقات فرودست است. او گزارشگر هنرمندی است که با صفاتی عقاب‌گونه از اوج همه چیز را زیر نظر دارد و «گر بر سر خاشاک یکی پشه بجنبد، جنبیدن آن پشه عیان در نظر» اوست، هیچ چیز از دیدش به دور نمی‌ماند: از بیکاری جوانان تا رنج کارگران فرشباف که در نهایت زیبایی و آفرینش هنری، دردها را تجسم می‌کنند. «پرتو» این چهره ماندگار ادبی بر قله‌های زاگرس، مداح «تراب» است؛ کارگر مجهول‌القدری که در نهایت عزت نفس کار همنوعان ناتوان را آسان می‌سازد و بارشان را بر دوش می‌کشد. با این نکات شاید خواننده تصور کند که این همشهری ابوالقاسم لاهوتی نیز چپ‌یار است یا بالا و پایین است؛ اما پرتو با تمام احترامی که برای آرا و عقاید دیگران دارد، اما هیچ «ایسمی» را به رسمیت نمی‌شناسد، او جستجوگر جایگاه واقعی انسان است. از سروده‌های اوست با عنوان «بیکار»:

خسته از بیهوده‌گردی‌های خویش

دستها آویخته از شانه‌ها

درنمی‌گیرد در او افسون کار

پُر شده گوشش از این افسانه‌ها

می‌رود تا هر کجا، تا ناکجا

بر زمین از اوست خالی جای او

می‌نهد پا بر سر خویش و زمین

می‌کشد خود را ز زیر پای او

در نگاه خامش هر رهگذر

آنچه می‌خواند، سکوت و سردی است

هر که را بیند به چشم بی‌فروغ

آیت نامردی و بی‌دردی است…

اما با تمام رنجها، پرتو نویدگر آینده است:

… ای اسیر پنجه تقدیرها

آرزو پیوند دنیای دگر

کار نبوَد، غم مخور امّید هست

باز فردا نیز فردای دگر!

(۱۳۹۷: ۳۶۰ ـ ۳۶۱)

در باره فرش، این هنر دیرینه ایرانی که در تهاجم هویت‌ربایان و رنود اقتصاد جهان در نمایشگاه‌های نبرد توان شرق و غرب کشان کشان چون برگه‌های جان از دایره ایران ربوده می‌شود، این گونه می‌سراید:

چه دستهای عزیزی که نامراد و ملول

به تار و پود تو هر صبح و شام چنگ زدند

چه دستها که به گلبوته‌های خاموشت

ز خون گرم، سرانگشت خویش رنگ زدند

***

چه روزها که تبه شد به دخمه‌های سیاه

که بافت دست هنر نقش دلنشینت را

چه چشمها که تهی گشت از فروغ حیات

که جاودانه کُند جلوه غمینت را

***

به زیر پای من ای کهنه فرش گردآلود

بمان که همدم و همراز پود و تار توام

تو نازپرور رنجی و مدفن هنری

به سینه تو نهم پا و شرمسار توام

(۱۳۹۷: ۳۳۶)

پیوند شعر پرتو با محیط زیست و ستایش جنگل و کوه و رود و چشمه و… در غزل با ردیف‌های مستقل به نام هر یک، یادآور مهربانی ایرانی با طبیعت و تقدس آن و توجه و پرداختن به این موهبت شکوهمند و نادیده گوشه دیگر از تراوش طلایی هنر اوست که پرداختن به آن را برای همه هنرها و هنرمندان به‌ویژه شاعران واجب می‌داند، غزلهایی برای پاییز و سایر فصول این توجه و پیوند را هر چه برجسته‌تر ساخته است؛ اصلی که جز متخصصان امر، هنر نیز باید مبلغ سلامت و نگاهداری‌اش باشد. پرتو با نمادهای طبیعت همانند موجودی گویا و زنده سخن می‌گوید:

دریا:

ای مرا ساحل تو آخر دنیا، دریا

دست من گیر که افتاده‌ام از پا دریا…

(۱۳۹۷: ۲۶)

درخت:

شکوه دشتی و زیبایی وجود، درختر بمان که با تو عزیز است هر چه بود، درخت…

(۱۳۹۷: ۵۷)

باران:

دیده تا چند شود دست به دامن، باران

همتی کن که گرفته‌ست دل من، باران …

(۱۳۹۷: ۱۹۱)

چشمه:

شب چون رسد از راه به مهمانی چشمه

غوغای سکوت است و غزلخوانی چشمه

(۱۳۹۷: ۲۲۲)

بسیاری از ترانه و غزلهای فارسی و کردی پرتو را آهنگسازان و موسیقیدانان و خوانندگان برجسته و نام‌آشنا در داخل و خارج کشور ساخته و پرداخته و اجرا کرده‌اند؛ از جمله همشهریان نامبرداری چون ناظری‌ها، الیاسی و تیموری و…

پرتو شخصیتی است به تمام معنا کم‌نظیر، با اخلاقی آسمانی و همتی برین و هنری آشکارتر از خورشید و محبوبیتی متعالی در جرگه خردمندان و مشهور و اوج‌نشین در جمع شهروندان همچون عنقا گوشه‌گیر و آوازه از مرزها گذشته. پرتو و سروده‌هایش آیین تمام‌نمای این سخن براهنی است که: «شاعر روزگار من و شما باید از خیابان بگذرد و همه چیز را ببیند؛ حتی اگر در جنگل زندگی کرده باشد و حتی اگر در تمام عمر دریا دیده باشد، حتی اگر در کویر روزگار گذرانده باشد، او باید از خیابان رد شود، به دلیل اینکه خیابان نشانه تمام جوانب تمدنی است که به ضرب دگنگ در حلق ما فرو ریخته‌اند.

او باید خود را در تجربیات خیابانی غرق کند! البته بدون آنکه مسخ شود، بدون آنکه بگذارد بوق و کرنای قلابی، مغزش را تسخیر کند، بدون آنکه فریب این زر ورق رنگین را بخورد که در خود پوسیدگی را پنهان داشته است و بدون آنکه از نشان دادن این پوسیدگی، از قیام علیه انحطاط و ابتذال، لحظه‌‌ای غافل بماند، بدون اینکه مداح این و آن شود… بدون آنکه پس از به دست آوردن شهرتی بحق و عادلانه، خود را مبدل به یک مؤسسه تجارت هنری بکند…، بدون آنکه در قضاوت‌هایش دوست و دشمن بشناسد؛ بدون آنکه برده پول این یکی و برده زیبایی آن دیگری شود. صحیح و قرص و محکم و بر پای خود ایستاده باشد، تحت‌الحمایه هیچ کس حتی پدرش نشود، آزاد باشد، بدی را محکم بکوبد و نیکی را مشتاقانه بپرستد، بوسه بر دست که سهل است، حتی بر لب کسی هم که می‌خواهد منت بر گردنش بگذارد… نزند و در همه حال، خلق کُند..» (۱۳۴۷: ده و یازده)
روزنامه اطلاعات - چهارشنبه ۲ خرداد ۹۷
  • بازديدها: 510

شعر پرتو و پرتو شعر - بخش پایانی


پرتو با اینکه در دامنه زاگرس زندگی می‌کند، اما دلش برای فرهنگ و مردم ساکنان هندوکُش در افغانستان می‌تپد و آخرین سروده او فریادی از سردرد در باره حرکت فجیع انتحاری زمستان ۹۶ در کابل است که بیش از دویست کشته داشت، به گناه بی‌گناهی اختلاف عقیده، با نام «اصحاب کهف» و توضیح: در دفاع از مردم مظلوم افغانستان.

گردباد شعلة جواله شد گرداب‌ها

چشم بگشایید ای اصحاب کهف از خواب‌ها

پس چرا دست دعاتان خشک شد در آستین

ای به هر جویی روان از دستتان خوناب‌ها

روشنی را دشمنید و سنگتان در دامن است

گر چراغی بر کُنند از گوشه‌ای شبتاب‌‌ها

جز سَموم نامرادی، خود چه دارید از حیات

ای نفس‌هاتان گیاه هرزه مرداب‌ها

ریزة ‌خوان شمایان، کام جان را نشتر است

چون گلوی ماهیان را طعمة قلاب‌ها

خنده دارد وعدة موهوم فردای شما

برنتابد رشتة پوسیده‌تان این تاب‌ها

جملگی فرمانده و خود در نهان فرمان‌پذیر

تا چه فرمایندتان ای بردگان، ارباب‌ها!

با نسیمی دفتر ایامتان ریزد به خاک

گر ز هر شاخی درآویزید چون لبلاب‌ها

دیگران، خوش برگذشتند از مدار مهر و ماه

همچنان ما پایبند رمل و اُسطُرلاب‌ها!

ای به سودای عبادت سجده برده، زینهار

برنخیزد جز فساد و فتنه زین محراب‌ها

ناسزا، «پرتو» سزای ناسزاداران بوَد

شاعری و شعر ارزانی مضمون‌یاب‌‌ها

(۱۳۹۷: ۱۷ر ۱۸)

بُعد دیگر در اشعار پرتو، نوآوری در سرودن اشعار کردی کرمانشاهی و ایجاد تحول چشمگیر در این عرصه است که راهی روشن و فارغ از اوزان محدود هزارساله این‌گونه در مقابل شاعران کُردی‌سرای منطقه گشوده است که هر استعدادی که در این زمینه سخنی برای گفتن داشت، قدم بر جا پای ایشان نهاد و این نوآوری پس از یک قرن سکوت، تمامی مرزهای فرهنگی زبان و ادبیات کردی را که پشتوانه زبان دری است، درنوردیده است و در واقع خزائن گرانسنگ ادب کردی عهد افشار و زندیه را با زمان معاصر پیوند داده است؛ و نیز پنجره‌ای تازه به روی شعر عامیانه فارسی کرمانشاهی است. حافظه توانمند پرتو که با مطالعات عمیق در آثار شاعران بزرگ پارسی‌گوی، گنجینه‌ای ارزشمند از شاهکارهای جاویدان ادب فارسی فراهم نموده، گویای بُعد دیگری از ویژگی هنری و ادبی اوست.

پرتو افزون بر آنکه نکته‌ها از کتاب مقدس و قرآن در خاطر دارد، اکثر قریب به اتفاق ترجمه سروده‌های شاعران بزرگ جهان همچون هومر، سرایندگان معلّقات سبع، شکسپیر، تاگور و… را با دقت تمام مطالعه کرده و در حفظ دارد و بر آثار شاعران مکتب‌ها و سبکهای مختلف ادبی خراسانی، عراقی، هندی و بازگشت چنان مسلط است که هر بیتی را که بخوانیم، استاد ماقبل و مابعدش را می‌خواند؛ اما برتر از همه این ویژگی‌ها و هنرها، زلالی شخصیت و اندیشه پرتو است. در دورنگی‌‌های این زمان که جوانب مختلف زندگی بسیاری را به‌ویژه در عرصه فرهنگ و ادب فراگرفته، پرتو یگانه‌ای است که چون از قبیله آزادگان پیر و جوان و خرد و کلان ایشان را می‌بینند، گویی خود را در آئینه دیده‌اند: دستگیر، راهنما، دلسوز، رفیق شفیق، استاد و چراغ راه که بسیاری از جوانان را اسوه زندگانی اجتماعی و فرهنگی و ادبی بوده و هستند.

در پایان این نوشتار که به مناسبت چاپ چهارم مجموعه «کوچه‌باغی‌ها» سروده‌های پرتو کرمانشاهی آورده شد، در ایامی که شمارگان کتاب‌ها شوربختانه به ۲۰۰ و ۵۰۰ نسخه رسیده و مطالعه حتی با جایزه دادن میسر نمی‌شود، وقتی کتابی بدون تبلیغات و پشتوانه و هیاهوی رسانه‌ای، رسماً چهار بار در تیراژ بالای۱۰۰۰، ۲۰۰۰و ۳۰۰۰ منتشر می‌شود و صدها بار نیز به گونه غیررسمی تکثیر می‌شود، حتما شایان خواندن و شایسته کندوکاو است و با آنچه از این سروده‌ها حاصل می‌شود، باز این سخن نقاد ادبی به یاد می‌آید که گویی سروده‌های پرتو را مقیاس قرار داده است: «… با آغاز عصری جدید، اشیای جدید وارد زبان و شعر می‌شوند و شاعر و صاحب زبان، حالات و احساس‌ها و اندیشه‌های خود را نسبت به اشیای جدید توجیه می‌کنند؛ ولی اشیایی که قبلا در قلمرو زبان و شعر بودند، مطرود شناخته نمی‌شوند، به‌ویژه آنهایی که مربوط به موجودیت ساختمانی طبیعت هستند. شاعر امروز نقش خود را درباره اشیایی که قبلا در شعر شاعران پیش از خود دیده شده، تعیین می‌کند و به همین دلیل می‌توان به آسانی نشان داد که چگونه درختی را که قبلا صدها شعر درباره‌اش گفته‌اند، می‌شود دوباره دید و در همان دید، بینش زمانی و مکانی خاصی را تثبیت کرد؛ و نیز می‌توان نشان داد که چگونه در همین قرنی که ما در آن زندگی می‌کنیم، می‌شود از درختی، سمبل و یا اسطوره‌ای انسانی ساخت، سوای سمبل‌ها و اسطوره‌های سابق؛ و نیز می‌توان نشان داد که شهری که اینک ما در آن زندگی می‌کنیم، چگونه چیزی است و چگونه در گوشه و کنار آن آدمهای اساطیری در حرکت هستند و چگونه سمبل‌ها، من و تو را می‌یابند و ما سمبل‌ها را و بالاخره چگونه بینشی حماسی و عاصی از همه چیز، حتی از فرهنگ و تاریخ و نژاد، اسطوره‌های جاندار و جاویدان می‌سازد…؛ نیز می‌توان نشان داد که چرا می‌توان به بازگویی اساطیر کهن ایمان داشت و باید معتقد بود که هر نسلی، اساطیر خودش را خود بسازد و بپروراند و بگذارد و بگذرد، زیرا هر نسلی با همان اصالت بینش خود تکیه بر اریکه ابدیت تمام بینش‌های اصیل می‌زند و از آنها نیز به نوبه خود سهمی می‌برد. حتی آفرینش شعر نوعی اسطوره‌سازی است… اسطوره‌سازی عبارت است از کشف هویت انسان در شئ، طوری که شئ نه به جای شئ، بلکه به جای انسان و در جهتی که انسان از طریق عواطفش بر آن تحمیل کرده است، انجام وظیفه نماید. اسطوره آن دنیای خیالی رابطه شاعر با طبیعت است. این رابطه کاملا جنبه اشراقی دارد و منطق عقلانی در آن کوچکترین دخالتی نمی‌تواند داشته باشد. (براهنی،۱۳۴۳: ۷ ـ ۸ و۸۳)

این نکات همه در اشعار پرتو ساری و جاری است و آنچه خبرگان و صاحب‌نظران ادبی پس از انتشار شعرهای او به عنوان رسالتی فرهنگی در نامه‌ها و نقدها و نظرها و نوشته‌ها آوردند، شاهد ادعاست.

شادروان استاد دکتر ایرج افشار:

پرتو اشعاری که با ردیف کلمات مربوط به طبیعت است، … در من … آتشی افروخته است؛ اشعاری هم که در آنها یاد از وطنش یعنی مولدش و شهرش کرده محشر است، مگر می‌توان شعر فرار و سفر او را خواند و نلرزید… آفرین‌ها بر این طبع سلیم باد. (۱۳۸۹: ۲۳)

استاد دکتر عبدالحسین نوایی:

اشعار مجموعه «کوچه‌باغی‌ها»… سخت استادانه است با رعایت همه موازین شعری و چنین اشعار محکم و زیبا و دل‌انگیز همراه با نازکی خیال و تشبیهات صائبانه کوچه‌باغی‌ها نیست که ادیبانه است و عالمانه. (۱۳۸۹: ۸۵)

استاد دکتر مظاهر مصفا:

[در کرمانشاه] آشنایی با سخنوری دلیر و مایه‌ور نصیب شد… شعرش با آن استواری و گرم‌آهنگی و دورشکاری از یاد نمی‌رود… آن منظومه‌های استوار و پولادین با آن عاطفه و احساس دردآلود، آن ردیف‌های بریده از پیوند نسبت و اضافات با قافیه‌ها… سخن پرتو چراغ این امید را‌ در دل سخن‌شناسان و غیرتمندان زبان زنده می‌دارد که زبان فارسی و کلام دری در مقابل سیل بنیان‌کن ولنگاری‌های زمانه همچنان پایدار و استوار بر جای ماندنی است. (۱۳۸۹: ۶۷)

منابع:

۱ـ براهنی، رضا. طلا در مس، کتاب‌های جیبی، تهران، ۱۳۴۷

۲ـ پرتو کرمانشاهی، کوچه‌باغی‌ها، محمدعلی سلطانی، سها، تهران، ۱۳۹۷

۳ـ درخشان، مهدی. بزرگان و سخن‌سرایان همدان، انتشارات اطلاعات، تهران، ۱۳۷۴

۴ـ رحیمی، ابراهیم ر گلستانفر، ناصر. بر بلندای بیستون (یادنامه استاد بهزاد کرمانشاهی) نشر معین، تهران، ۱۳۹۴

۵ ـ ساکی، علی‌محمد. جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان، کتابفروشی محمدی، خرم‌آباد، ۱۳۵۳

۶ ـ سلطانی، محمدعلی، تاریخ خاندان‌های حقیقت، نشر سها، تهران، ۱۳۸۴

۷ـ ـــ ، کردها، پرچمداران ادب فارسی، انتشارات اطلاعات، تهران، ۱۳۹۶

۸ ـ سلطانی، سها، پژواک کوچه‌باغی‌ها (یادنامه استاد پرتو کرمانشاهی)، نشر سها، تهران، ۱۳۸۹

۹ـ شوشتری، میرعبداللطیف خان. به اهتمام ص. موحد، انتشارات طهوری، تهران، ۱۳۶۳

۱۰ـ وحدت، طهماسبقلی خان. دیوان وحدت، محمدعلی سلطانی، نشر سها، تهران، ۱۳۷۷

۱۱ـ هدایت، رضاقلی‌خان. تذکره ریاض‌العارفین، کتابفروشی وصال، تهران، بی‌تا


روزنامه اطلاعات - یکشنبه 6 خرداد ۹۷