پس از ظهور اسلام ماندگاری و برقراری زبان و ادبیات فارسی در غرب ایران، مدیون زاگرسنشینان از ارس تا اروندرود است. مردمان اهوراییاندیش این سرزمین در طی نهصد سال از قرن اول هجری تا ظهور دولت صفویه در کنار حراست و محافظت از زبان مادری خود همچون آذری، کُردی و لری و شاخههای آن، نگاهبان ادب فارسی بودند. در تاریکیهای دو قرن سکوت و پانصد سال سلطه عباسیان و امویان که در مقاطعی سخن را جز به زبان تازی و تحریر را فقط به مرسوم دستگاه خلافت جوْر مقبول و هر گفتگویی و نگارشی دیگر را ممنوع و مرتکب مجرم و محکوم شناخته و به گناه بیگناهی مجازات میشد. با همه اینها مردم این سامان زبان و ادبیات بومی را پاسداری کردند و آنچه بایسته و در توان بود، در احیا و باروری زبان فارسی کوشیدند و این فراز و نشیب و نگاهداری تا عصر صفویه ادامه داشت. آنچه روشن و آشکار است، صفویه نیز تا عهد شاه عباس اول دلسوزی درست برای زبان و ادبیات فارسی نبود. در دوره شاه عباس به مقتضی ضرورت و روشنگری در فضای اندیشه فقهی و فکری، تحرکاتی در توجه به زبان و ادبیات فارسی از حجره حوزهها آغاز شد و سپس در تنگناهای تفکر غالب، شعر فارسی از اصفهان به هند کوچید و «سبک هندی» به وجود آمد که در جای خود به آن پرداختهایم.
پشتوانه گرانسنگ استوانههای ادب فارسی در خراسان و آذربایجان چون حکیم طوس فردوسی بزرگ، نظامی، خاقانی و…، این قُله خورشیدپرور را از ریزش و زلزلههای وحشتناک و رانشهای فاجعهبار به دور داشت. بر درختان دیرینهسال عرصه ادب در زاگرس تذکرهها جز تعدادی انگشتشمار در ایام آلبویه از پارسیگویان قدَر، خبری نمیدهند و در عهد صفویه جرقهها از حوزه همدان آغاز گردید؛ زیرا به سبب معاهدات ایران و عثمانی تا دوره شاه سلیمان صفوی و وزارت اعظم شیخعلیخان زنگنه، کرمانشاهان مدنیتی نداشت و در معاهدات به عنوان مزرعهای از آن نام برده میشده.
شادروان دکتر مهدی درخشان ـ استاد فقید دانشگاه تهران ـ در کتاب «بزرگان و سُخنسرایان همدان از آغاز اسلام تا ظهور صفویه»، سیوسه شاعر را نام برده است که برخی چون ابنحسول، ابیسرح همدانی، احمد بن بشّار، محمد بن علی القنبری، محمد بن بشار، وهب بن شاذان، شاعرانی تازیگوی بودند. «باباطاهر» در کوهپایه الوند آتشکده زبان بومی را برافروخته بود، «عراقی» که در پی قلندری روی به هندوستان نهاد و در دوره صفویه تذکرههایی چون «تحفه سامی»، «تذکره نصرآبادی»، «عرفاتالعاشقین» و… شاعران پارسیگوی همدان را معرفی میکنند؛ از جمله کلیم همدانی یا به قولی کاشانی شاعر قرن دهم و یازدهم که شادروان پرتو بیضایی در تصحیح دیوان او برای تأکید و تصریح به نسبت کاشانی، این بیت را با کملطفی در دیوان کلیم از قلم انداخته است که:
دامان خود از گریه نمودیم چو الوند
کردیم دوا داغ فراق همدان را
که اقتفا به این رباعی شمس همدانی شاعر قرن نهم است:
در آرزوی خزان، بهاری دارم
مشتاق اجل، جان فگاری دارم
از بس که به یاد همدان خون گریم
چون دامن الوند کناری دارم
(۱۳۷۴: ۶۱)
و کلیم به کاشان گرانقدر منسوب شد.
شاعر دیگر محمدهاشم احیاء همدانی از اجله علما و حکمای زمان و مدرس علوم عقلی و نقلی در مدرسه مشهور همدان که به سال ۱۱۳۶ در هجوم افاغنه و عثمانی به آن شهر به شهادت رسید. او سراینده این بیت است:
خمیازه کشیدیم به جای قدح می
ویران شود آن شهر که میخانه ندارد
(۱۳۷۴: ۲۱۷)
که «واله قمی» بیت او را این گونه تضمین کرده است:
یک ناله مستانه ز جایی نشنیدیم
«ویران شود این شهر که میخانه ندارد»
و دیگر میرزا ابراهیم ادهم ـ فرزند قلندرمشرب رضیالدین آرتیمانی ـ که بسیاری از ابیات معروف را سروده و کسی او را نمیشناسد! از جمله سرودههایش:
جز من کسی به مدرسه نامد ز میکده
خاکم به سر ترقی معکوس کردهام
*
تعریف علی ز گفتگو ممکن نیست
گنجانیش بحر در سبو ممکن نیست
من ذات علی به واجبی کی دانم
اما دانم که غیر او ممکن نیست
*
در سینه دلم گم شده، تهمت به که بندم
غیر از تو در این خانه کسی راه ندارد
(۱۳۷۴: ۲۱۸ ـ ۲۱۹)
و ساقینامه رضیالدین آرتیمانی که شهرتی تمام در تذکره میخانه دارد. در خطه شاهنامهخوانان زبردست لرستان پیوسته به عصر هنر و تمدن و فرهنگ هزارهگر که گنجینهای از آرای اندیشههای کهن بهویژه سرودههای اسپند یارسانیان آتشبگی را در سایه روشن باستانی و تاریخی خود دارد علاوه بر سهمی قابل توجه از ماندگارهای باباطاهر در قرن چهارم هجری به سبب اقتدار والیان لرستان و نزدیکی آنان به دربار پادشاهان صفوی، چند شاعر پارسیگوی از آن سامان سرودههایشان در تذکره نصرآبادی به یادگار مانده است؛ از جمله ملا وارسته چگنی امامقلیبیگ ـ معاصر شاهعباس دوم ـ که این بیت را از وی درج کردهاند:
از بس که چرخ کشتی دریادلان شکست
این بحر یک سفینه شد از تختهپارهها
از دل و دیده سراغت کردم
غافلت کردم و داغت کردم
آه دل تند چو شد میبینی
سینه فانوس چراغت کردم
(۱۳۴۳: ۵۷)
و… که شادروان علیمحمد ساکی در اثر ارزشمند «جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان» که پایاننامه دوره لیسانس او بوده و با راهنمایی مرحوم استاد دکتر منوچهر ستوده با درجه ممتاز گذرانده و بعداً گویا چاپ و منتشر نموده است. تعدادی دیگر از شاعران پارسیگوی لر را ثبت و ضبط نموده است. روانش شاد.
در این نگرش آنچه بر ما آشکار میشود، این است که با تمام لطمات «دوره بازگشت ادبی» سلسله قاجاریه با سیاستگذاری فرهنگی وسیع در ترویج زبان و ادبیات فارسی نقشی چشمگیر در این عرصه داشته و گذشته از قیاس و تطبیق و تکرار و ترمیم ادبی سبک بازگشت، با ایجاد انجمنهای ادبی با حضور شاعران اعزامی که مقیم در مرکز ایالات و وابسته والیان قاجار میشدند، سهمی بزرگ در این حرکت داشتند؛ زیرا جرقههای نافرجام ادبی دوره صفویه طولی نکشید که در غرب ایران با هجوم افاغنه همه چیز بر هم ریخت و متأسفانه اتباع شاه احمد درانی و نزدیکانش با تمام پیوند ملی و میهنی و نژادی در ویرانی و خرابی، آنچه مغولان نکردند، به اتمام رساندند!
منابع و مأخذ معتبر تا اوایل قاجاریه در زمینه شعر و ادب فارسی در این سو سکوتی سنگین و غمگنانه دارند و تنها شاعران کُردیسرای ایراندوست در این برهه رسالت خویش را در احیا و پاسداری از شاهکارهای ادب فارسی به انجام رساندهاند، در دوره محمدعلیمیرزای دولتشاه ـ حکمران کرمانشاهان و سرحددار عراقین ـ و استقرار حکومت امانالله خان والی کردستان در سنندج که سراسر ایران غربی را مأمور رتق و فتق بودند، شاعرانی فحل و قصیدهسرایانی بزرگ چون خرم، الفت، اسیر و… در کردستان ظهور کردند که میرزاعبدالله سنندجی متخلص به «رونق» (۱۲۶۵ق) در تذکره «حدیقه اماناللهی» که به تصحیح مرحوم دکتر خیامپور ـ استاد نامدار دانشگاه تبریزـ چاپ و منتشر شد، احوال و آثار شاعران فارسیسرا در کردستان اردلان را ذکر کرده است و عموما به شیوه مرسوم قصیدهسرا بودند.
غزل این دوره بیشتر در آثار شاعران عارف و عرفای شاعر در طرایق تصوف قادریه و نقشبندیه و نعمتاللهیه تجلی داشت که در غرب ایران، گسترة همدان تا حوالی بغداد را در بر میگرفت که در جای خود بدان پرداختهایم. (رک: کُردها پرچمداران ادب فارسی، انتشارات اطلاعات، تهران، ۱۳۹۴) برای نمونه از بزرگانی که رضاقلی خان هدایت در تذکره ریاضالعارفین آورده است. در همدان حضرت مجذوب همدانی قطب طریقت نعمتاللهی، قدوهالمحققین و مشهور به مجذوبعلیشاه صاحب بیت معروف:
من نگویم خدمت زاهد گزین یا میفروش
هر که حالت خوش کند، در خدمتش چالاک باش
(۱۳۰۵: ۳۰۵)
و دیگر در سلیمانیه شهر زور (در عراق کنونی) مولانا خالد قطب طریقت نقشبندیه که هدایت این بیت را از وی نقل کرده است:
اگر مرد راهی در دوست باز است
وگر قصهجویی حکایت دراز است
(۱۳۰۵: ۲۵۸)
همچنین مولانا خالص، شیخ عبدالرحمن طالبانی، پیر طریقت قادریه و صاحب دیوان فارسی و غزل معروف با مطلع در شهر کرکوک (باز در عراق کنونی):
عقل میگوید به من هر دم که ترک یار کن
عشق میگوید که هیهی ترک این گفتار کن…
اما در کرمانشاه جز یکی دو مورد از شاعران که در «تحفه العالم» میرعبداللطیف شوشتری از آنان نام برده شده است (۱۳۶۳: ۱۷۸) و از جمله «نامی» و دیگر «شهاب کرمانشاهی» سراینده غزل ماده تاریخ مزار آقا سیدعباسبیگ مشعشعی در مجتمع آیینی گرهبان با مطلع:
باز این چه ماجراست به خلق زمان بوَد
باز این چه ناله و چه خروش و فغان بود…
و مقطع:
کلک «شهاب» ازپی تاریخ زد رقم:
«جنت مکان سید جنت مکان بود»
(برابر با ۱۲۱۴ قمری؛ ۱۳۸۴: ۱۲۴)
بیشتر نضج ادب فارسی از دستگاه محمدعلی میرزا دولتشاه آغاز میشود و با حضور میرزا محمد بیدل مازندرانی و ظهور حسینقلیخان سلطانی کرمانشاهانی و شاگردش میرزا محمدجواد زنگنه جلیلی (شباب) و سایر شعرا در انجمن معروف «فصاحت»، سرودن شعر فارسی جان میگیرد که استادانی زبردست و کممانند در شیوه «بازگشت» و قصیدهسرا بودند. در غزل به اقتفا و استقبال، آثاری از خود به یادگار گذاشتهاند که با قصاید آنان فاصله بسیار دارد؛ اما در همین عرصه غزل طهماسبقلیخان وحدت کرمانشاهی در استقبال در غزل دیوان شمس از حضرت مولانا خوش درخشید.غزل وحدت با مطلع:
آتش عشقم بسوخت خرقه طاعات را
سیل جنون درربود رخت عبادات را
و مقطع:
«وحدت» از این پس مده دامن رندان ز دست
صرف خرابات کن جمله اوقات را
(۱۳۷۷: ۱۷)
بررسی تحلیلی و تطبیقی این برهه را با عنوان «شعر فارسی کرمانشاه از بیدل تا بهزاد» در یادنامه استاد یدالله بهزاد در مقاله یا بلکه رسالهای که این قلم به تفصیل تقدیم کرده است، میتوان دید (رک: بر بلندای بیستون؛ یادنامة استاد بهزاد کرمانشاهی، با مقدمه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و دکتر میرجلالالدین کزازی، به خواستاری و اهتمام ناصر گلستانفر و دکتر ابراهیم رحیمی زنگنه، انتشارات معین، تهران، ۱۳۹۴).
با «وحدت» کرمانشاه در شعر فارسی پیشرو غزل در غرب ایران شد، و چنان بود تا در سقوط قاجاریه و روی کار آمدن پهلوی تا قبل و پس از شهریور ۱۳۲۰، سلطنت شعر فارسی با محوریت غزل در تبریز با ظهور «شهریار» استاد کمنظیر تشکیل شد و بر سراسر ایران فرهنگی سایه افکند؛ از خجند تا باکو و ایروان و استانبول تا گنبد آسمانی اقبال لاهوری، قلمروی به وسعت فرهنگ اهورایی ایران را در بر گرفت و در غرب ایران چند تن پیمبران بودند و دیگر چهرهها پس از ظهور این چند تن، راه کمال پیمودند که هر کدام جایگاه خاص خود را دارند. در دهه چهل (۴۰) از آن چند تن در کرمانشاه که تعدادشان با درگذشتگان و حاضران از انگشتان یک دست بیشتر نبود، در رأس زیگورات شعر فارسی ایران غربی همچون مثلثی مجزا بر بنیاد سرودههای غیرت کرمانشاهی و غزالی و… از سه تن (رشید، بهزاد، پرتو) تشکیل میشد. (۱۳۹۴: ۱۵۳ ـ ۲۳۸) که در این نوشتار در حد توان به بیان شخصیت، اندیشه و سروده پرتو میپردازیم.
فروغ پرتو
پرتو شاعری است مسلم و مسلط در سرودن و اندیشه و دریافت و درک و تصویرسازی و تفکر به معنای فلسفی آن. پرسشگری یکی از نمودهای مشخص و بارز سرودههای پرتو است. اندیشه جهانی او در بیان جایگاه انسان و رنجهای آدمی و در کنارش، نگاه بومی و پرداختن به زوایای تاریک و ژرف و هولناک اجتماعی زادگاهش کرمانشاه در سرودههای فارسی و کردی و عامیانه او که در دگرگونیهای بعد از جنگ هشتساله به تغییر و تحریف و دستکاری حافظه تاریخی جامعه جوان کشانیده شد و… از نمونههای ماندگار ادبی نیم قرن اخیر است که آیندگان در تحلیل و بررسی آن به درستیها و واقعیت دست خواهند یافت، با اینکه پرتو به هیچ وجه نسبت فکری و هنری و ادبی و قلمی را با هیچ دستگاه و صداوسیمایی نپذیرفته و نمیپذیرد و تاکنون حتی برای یک آنیه و ثانیه با تمام تلاش خواستاران در جعبههای جادویی چهره ننموده تا جایی که یک کلام یا صورت و سلامی از او حتی در صداوسیمای کرمانشاه یافت نمیشود و با آشنایی به تفکر و روش وی، جرأت روبرو شدن با او را نداشتهاند که حدیث پتک بر سندان بود و آگاه بودم که صدها بار شبکههای درون و برونمرزی واسطهها ساختند و توفیقی نیافتند.
نه آنکه «پرتو» نسبت به این صدا و سیماها به دیده احترام ننگرد، هرگز او هر گام در جهت تنویر افکار عمومی را به گواه سرودههایش احترام میگذارد؛ اما معتقد است که تأثیر یک سروده، یک تابلو، یک نغمه و… مهمتر از حضور ظاهری و ظهور تبلیغاتی و تحمیلی و احیانا کاذبی است که امروزه با هر ترفند و دسیسهسازی و واسطهبازی، شاعرنمایی یا شبههنرمندی برای مطرح شدن در جعبههای جادویی پردازش میشود و به محض خروج از آن، در تابوت نسیان قرار میگیرد و به گورستان عدم میرود؛ زیرا به قول فروغ: «تنها صداست که میماند».
روزنامه اطلاعات - سه شنبه ۱ خرداد ۹۷