دوزخ اما سرد یادداشتی فریادگونه در حمایت اسیران کرد ایزدی به ویژه زنان و کودکان در ویژه نامه ی روزنامه شرق شنبه نهم اسفند 1393 صفحه 9
شنگال سرد و ساکت و سوزناک و کوبانی خروشان و خسته و بیباک، با دود و داغ دستدرگردن به سوگ انسان، دموکراسی، عدالت، آزادی و حقوقبشر پنجهدرپنجه با خونریزان خونآشام قریب چهارماه که بیش از یک فصل تمام است، مبارزه کرد؛
سند زندهای که مینمایاند در جغرافیای خاورمیانه حکایت ابتدایی سومر و بابل و آشور که مرکز هر سه در عراق بود، هنوز باقی است و ایام وحشت و خون و خرابی و نسلکشی و ددمنشی پس از هزاران سال بهسر نیامده است.
با این تفاوت که از فرهنگ و هنر گرانسنگ آن سلسلههای ما قبل میلاد در این برهه هیچ خبری نیست.
اندیشه قرون وسطایی و برنامههای ریشهای و جهانگیر ایدئولوژی اسلام بنیادگرا -این سونامی عقیدتی که با سرمایهها و ارقام نجومی، گستره کشورهای اسلامی و سراسر اروپا و آمریکا را نیز دربرگرفته است- فقط در دو عرصه نظامی و تسخیر فضای مجازی خلاصه شده و خودنمایی میکند و با پشتوانه اقتصاد نفتی و یاریگری تجارت سنتی بازرگانان شوونیسم عرب و شاخص در عرصه بینالملل پابرجاست.
سلفیگری به اصطلاح جهادی امروز فرسنگها از هدف اصلی خود که گسترش کردار و رفتار سلف صالح است بهدور مانده و راهزنی، گروگانگیری، باجخواهی، اشغالگری، تصاحب جان و مال انسانهای ناتوان و بیدفاع به اکراه و اجبار توسط نیروی چندهزارنفری و تا دندان مسلح داعش نماد سیره سلف صالح شده است (؟!) و جالب توجه آنجاست که در سراسر چهرههای پیدا و پنهان این حرکت سیاسی و نظامی و عقیدتی، یک سیمای علمی و اجتهادی که تبار تعلیمی و تحصیلی آن در حوزههای علوم دینی کشورهای اسلامی مشخص باشد، دیده یا شناخته نمیشود و در مشخصات جهادگران کوچکترین نشانهای از مجاهدین صدراسلام یا اخلاق و امانت و اعتقادی چون نظامیان مسلمان جنگهای صلیبی به چشم نمیخورد،
استفاده واژگون از نام (جهادی) عنوان فریبندهای است که در مقابل دو اردوگاه جهانی کمونیسم و سرمایهداری در ایام اشغالگری شوروی سابق در افغانستان توسط آمریکا و عربستان سعودی شکل گرفت و در مقابل مکتب منطقی سلفیگری مصر چهره نمود که سازمانهای مخوف تروریستی از نیویورک تا شنگال را بهدنبال داشت تا آزادی و عدالت و دموکراسی و حقوق بشر در اندیشه ساکنان جهان شرق خواب و خیالی بیش نباشد،
امروز بنیانگذاران این جریان خود در چاه مانده و گرفتار اژدهایی شدهاند که مار دستآموز آنان بوده است، جبهه جنگ شمال افغانستان را به کوبانی و شمال عراق آوردهاند و نقش پاکستان را در اینسو به ترکیه سپردهاند؛ معبد شنگال جایگزین مجسمه بوداست.
آنچه بیش از هر چیز مردم کرد و کردستان را در ضربههای هولناک این کشورگشایی نابرابر در معرض خطر قرار میدهد، این است که از حلقه بازدارنده متفکران پیرو مکتب مصر که در افغانستان در برابر تهاجم پیروان مکتب عربستان حضور سیاسی و نظامی و فرهنگی داشتند یعنی کسانی چون احمد شاهمسعود، برهانالدین ربانی، غلام محمد نیازی، سیدموسی توانا و... در کردستان خبری نیست و متاسفانه تفکری میانه وجود ندارد.
نسلکشی اندیشه نمیخواهد؛ اندیشه عملی داعش همانطور که گفتیم سلفیگری هم نیست، زیرا سلفیگری تعریف دارد، قاعده و قانون دارد، جهادی و مجاهد و جهادگر و آن کس که فتوا صادر میکند مشخصات ویژهای دارند که شرایط علمی و اخلاقی و اعتقادی میخواهد.
داعش سلفی سنتی عربستان هم نیست زیرا آن نیز حرکتی داخلی، ثروتاندوز و سلامتطلب است و در خارج رونده و چنگ انداز و مرموز. داعش جریانی سیاسی، ایدئولوژیک و نظامی است و هیچگونه معارض مکتبی و علمی اسلامی همچون حرکتهای فکری افغانستان در اقلیم کردستان وجود ندارد تا مانع سرعت و فراگیری و پیشرفت آن شود و از خونآشامی و بدویگری آن بکاهد. ندای مکتب منطقی سلفی مصر اگر هم به کردستان رسید، در هجوم بیامان دلاردرمانی مکتب سیاسی- نظامی سعودی ناتوان ماند و امروز مبلغان اسلامگرایی سلفی در اقلیم کردستان اگر بار خاطر نباشند یار شاطر نیستند و بیشتر در تبلیغ جوانان سرخورده برای پیوستن به دشمن تلاش میکنند تا رستگاری مردم کرد و کردستان، آنچه در مقابل این آدمخواران عصر مدرن استقامت و پایداری میکند صفوف در هم تنیده مردان و زنان کرد باشد.
نظامیان پیرو حبالوطن ازجانگذشتگانی که با سوزن به دفع شمشیر برخاستهاند، پایگاههای اطلاعرسانی و خبر جهانی درباره سرنوشت چندهزار زن و کودک گروگانگرفتهشده ساکن روستاهای مناطق شنگال که خوراک اصلی قاچاق انسان در جهان شدهاند، مهر سکوت بر لب زدهاند.
اگرچه هر واقعهای شامل مرور زمان میشود و از یادها میرود، اما حافظه تاریخی یک ملت را نمیتوان دستکاری کرد، ایزدیان موحد و یکتاپرست که امروز به عنوان انسان و دیگر هیچ در سایه زنان و مردان مبارز غیرتمند و همنژاد کرد خود پناه گرفتهاند و جگرگوشهگان آنها از دختر و پسر در شکنجهبارترین وضعیت ضد انسانی کشته و پژمرده گشتهاند.
حتی اگر یک تن از آنان در گوشهای از جهان باقی بماند و در مسیر برده فروشیها جان بدر ببرد روزی راوی این ننگ ابدی پیروان دروغین خواهد بود.
امید است که رسانههای راستین از خاموششدن خروش پنهان این ایرانیان پاکنژاد مانع شوند؛ که شادروان اخوان ثالث در «دوزخ اما سرد» گفت:
چون به اینجا میرسم. با خویش میگویم / پس چه دانی؟ پس چه دانستن؟ / راستی که وحشتانگیز است / نیز دردآلود و شرمآور
آه، ...