از غار تا تالار
جلال طالبانی (۱۳۱۳ـ۱۳۹۶) بزرگمرد عالم سیاست در خاورمیانه و شخصیت مبارز با استبداد و دیکتاتوری در نیمقرن اخیر بود که دوهفتة پیش پس از تحمل بیماری به جهان باقی شتافت. سیاستمردان و سرداران ایرانی هر کدام در نوشتار و سخنان خود درباره ابعاد شخصیت او اظهارنظر کردند؛ وزیر امورخارجه ایران در رأس مخروط میهمانان حاضر در تشییع جنازه طالبانی، جهانی از احترام و اعتنا و اعتقاد به آرمانهای این شخصیت جهانی را جلوهگر ساخت که بیانگر ژرفای پیوند تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی دو سویهای است که هزارهها را پشت سر گذاشته است.
اگر تاریخ مبارزات مردم کُرد عراق را حرکتی رهاییبخش در مقابل سلطة اکثریتی که هیچ نسبتی تاریخی و فرهنگی و زبانی با اقلیّت مجبور و مظلوم و تحت ستم خود نداشتهاند به عنوان روندی انکارناشدنی در صحنه سیاست عراق در نظر بگیریم، ظهور شخصیت جلال طالبانی همانند نقطه عطفی است که این حرکت تاریخی را به دو بخش پیش و پس از حضور وی تقسیم میکند. اگر ملامصطفی بازرانی (جاوید) نماد تغییر تمامی مشخصات شورشهای کردی و ایجاد ساختار حزبی و تشکیلاتی در کردستان عراق بود، جلال طالبانی به عنوان زبان و بلندگوی بسیار توانمندی در شناساندن این تلاش خستگیناپذیر قامت آراست، درحالی که معتمد و مورد وثوق مردم و رهبری شورش بود. سفرهای مخاطرهآمیز و پنهانی به کشورهای عربی و اروپای شرقی و روسیه و… برای دادخواهی و رساندن فریاد تودههای تحت ستم کردستان عراق، به تکاپوی این طیف سیمایی دیگر داد، و در واقع طالبانی تلاش تودة مردم مناطق کردنشین عراق را از غارها به تالارها کشانید.
شخصیت چندبُعدی، استعداد سرشار انکارناپذیر، جاذبه و دافعة اجتماعی و سیاسی، اندیشة تشکیلاتی تودهای و فراگیر، همراهی و همدلی با قشرهای مختلف و احزاب متفاوت، مطالعات وسیع در حوزة ادبیات، تاریخ، جغرافیای سیاست، ارتباطات جهانی بهویژه با خاورمیانه و بالاخص عراق، ایران، ترکیه، سوریه، تسلط بر زبان و ادبیات عرب به حدی که متواتر گفته شده تمام اشعار محمدمهدی جواهری ـ ملکالشعرای کُردتبار سوسیالیست و انقلابی عراق ـ را در حافظه داشت و در انجمنها و کنگرههای علمی و ادبی هیچگاه اعاظم ادبای عرب بر وی پیشی نمیگرفتند و ریاست علمی این همایشها با اعتقاد اکثر قریب به اتفاق از آن او بود، تسلط بر زبان و ادبیات فارسی که آن را ارثیة پدری خود میدانست و تسلط کامل به زبان انگلیسی و اینکه ترکی را به قول خودش شکستهبسته، اما به روانی در کرکوک از ترکمنهای محلهاش آموخته بود و… نمونههایی از روحیه خستگیناپذیر و بیشفعال او بود.
در سال ۱۹۹۶ که هیأت فرهنگی کرد در التزام علمای منطقه برای تقریب و رفع کدورتهای پیشآمده در سلیمانیه با وی دیدار داشت، در تمامی لحظات ملاقات، همزمان با پاسخ مطالب حاضران، درحال نوشتن و بررسی نامههای روی میز خود بود، بدون اینکه خواستار تکرار سؤالی باشد یا جوابی را خارج از خواسته و موضوع مطرح نماید. تصور میکردی که فردی با دو مغز متمرکز در حال تفکیک گفتار و نوشتار است! یکی از کتابهای تازه خود را برای هدیه به ایشان به همراه داشتم، چون ظهرنویسی کرده به حضورش تقدیم کردم، به ردیفی از کتابهایی که از این قلم چاپ و منتشر شده بود و در قفسه پشت سر خود داشت، اشاره کرد و با تشویق و تقدیر و مهربانی فرمود: «همه را خواندهام» و…
در خوشمحضری و بذلهگویی و زودجوشی و مجلسآرایی یگانه بود. اگر آنچه برای تبلیغ برادری و برابری و رواج اندیشه مدنی در روستاها و کوههای کردستان در نهایت زیرکی از وی در اذهان عمومی به یادگار مانده است و یا سخنانی که در جلسات، سمینارها، کنگرهها و … ایراد کرده است فراهم آید، درسنامه سیاست و مدنیّت با سادهترین زبان برای مردم امروز خواهد بود که در تغییرات پرشتاب چند دهه اخیر شهرهای مهاجرپذیر به روستاهای بزرگ تبدیل شدهاند.
میگویند زمانی که با گروه پیشمرگان جاوید از غاری به غار دیگر رهسپار بود، در ساعات و روزهای مناسبی برای تفهیم تساوی زن و مردم در روستاهای دورافتاده کردستان، پدربزرگها و مادربزرگهای داوطلب را که همسران شرعی بودند، به ورزش تن به تن، ریسمانکشی، کشتی، مچاندازی و… وامیداشت که هم درس بود، هم تفهیم و هم تفریح برای اهالی و پیشمرگهها، که هنوز خاطره آن روزها را حاضران از یاد نبردهاند و چون در سقوط حکومت بعث، شهر سلیمانیه مرکز فعالیت «اتحادیه میهنی» را در اختیار گرفت، در بازسازی ورزشگاه این شهر نکتهای تحلیلی و علمی درباره ورزش و رسالت آن به ورزشکاران گفت که تاکنون از هیچ تحلیلگر سیاسی و ورزشی شنیده نشده است و یا حداقل ما نشنیدهایم و جا دارد که به صدها بار نوشته و گفته آید تا حداقل آنان که پای در این میدان مینهند، فرازمندی مسئولیت خویش را دریابند:
«عزیزان من! ورزش که در جهان بدینصورت وسیع گسترش یافته و تمامی کشورها در اعتلای آن انواع خدمات و هزینهها را ارائه میکنند، تنها برای ترویج سلامت جامعه یا در برداشتی سطحی، برتری فردی بر فرد دیگر یا در کل، سرزمینی بر سرزمین دیگر نیست؛ ورزش تمرین مجسم دمکراسی انسانهایی است که با رنج و زحمت و تلاش در نبردی آشکارتر و در مقابل چشمهای جهانیان و هممیهنان برنده یا بازنده میشوند. قبول پیروزی و یا شکست با حضور داور و مربی و… بالاترین تمرین دمکراسی است؛ زیرا مسابقات ورزشی شعار سیاسی نیست، ترفند دیپلماسی نیست، آنچه هست، در صحنه مسابقات توطئهپذیر نیست و این به جوانان ما سلامت را، مدنیّت را، دمکراسی و قبول واقعیت را میآموزد.»
مشهور است آنگاه که خطّ هوایی هنوز برقرار نشده بود، از طریق مرز زمینی برای ملاقات با مسئولان کشور به اتفاق همراهان وارد مرز خسروی شده بودند، استاندار وقت کرمانشاه برای استقبال از او در خیر مقدم گفته بود: «به شهر ما خوشآمدید!» وی جواب داد: «شما به شهر ما خوشآمدید»؛ زیرا جلال طالبانی در نسب ریشه در ایل زنگنه دارد که زیستگاه اصلیشان کرمانشاه است و در اصل این شهر مرکز «کردستان زنگنه» است و زنگنهها از دوره صفویه تا امروز همواره با حکومت مرکزی در پیوندی مستقیم بودهاند و صدرات ایران و حکومت ایران غربی را به دست داشتهاند. در دوره افشاریه نیز به همین منوال، عبدالباقیخان زنگنه وزیر اعظم ایران بود، در دوره زندیه در بدنة استوانة سیاسی ایران یگانه و همپیمان با کریمخان وکیلالرعایا بودند و در دوره قاجاریه نیز محمدخان امیرنظام زنگنه، مربی میرزا تقیخان امیرکبیر و مشاور عباسمیرزای ولیعهد بود و اعاظم آنان در تهران، گنجعلیخان در کرمان و سایرین در کرمانشاه و خوزستان و آذربایجان به تناوب، مصدر مهم و کارگردان اوضاع سیاسی و نظامی و اجتماعی بودهاند.
آنها در حوزه شریعت و دینمداری نیز با عرضة مردانی برجسته چون میرزای شیرازی دوم و در عرصه طریقت هم در دو شاخة «نعمتاللهی» و «قادریه» که پیشینهای هزارساله در عرفان اسلامی دارد، جایگاهی رفیع دارند. اقطاب نعمتاللهی گنابادی و مشایخ قادری طالبانی که نیاکان «مام جلال» میباشند، ریشه در بزرگان زنگنه شیخعلیخانی دارند.
عموی همگان
و اما «مام» (= عمو) عنوانی رمزی، سیاسی اجتماعی، نظامی، ایلی و روستایی است و بار عاطفی عمیقی دارد و از زن و مرد و پیر و جوان و پیشمرگ و سیاستورز و اعضای حزب و مردم پیشهور و کشاورز و ورزشکار و… خلاصه از صفر تا صد جامعه همه و همه به پیشوا و رهبر خود عمو (= مام) میگویند. بار معنایی که در این صفت نهفته است، تنها از شخصیت زیرک و ژرفبینی چون «مام جلال» برمیآید که این خویشاوندی اجتماعی، سیاسی و نظامی را بپذیرد. در فرهنگ مردم کرد تنها عضو خانواده که بری از «خون و خیانت» است، «مام» است؛ کسی که جانشین پدر، راهنما و رهبر، بیدریغ و همپشت و همپیکر است و این ضربالمثلها که حاصل تجربههای هزارساله است، بهندرت حتی در دایره قدرت که بیرحمترین صحنههاست، زخم عمو را بر تن دارد، درحالی که پدرکُشی و پسرکشی و… سنت متداول این تاریکخانه بوده است! به هر حال او «مام» بود: «مام گهوره» (عموی بزرگ) همگان.
زندگی سیاسی و اجتماعی کسی بدون فراز و نشیب و ابعاد سلبی و ایجابی و مثبت و منفی نیست و بالطبع این بزرگمرد نیز از این دایره نمیتواند بیرون باشد؛ اما بهراستی زمانی که به عنوان نخستین رئیسجمهور کرد عراق در بغداد حضور یافت، کردها توانستند واقعیت سیاسی و تاریخی و جغرافیایی و اعتقاد به دیپلماسی خود را به جهانیان ثابت کنند. پیوند همهجانبه با شیعه و سنی و تلاش برای ایجاد عراقی آزاد و آباد در بحرانیترین برهة تاریخی، تنها از عهده شخصیتی جامعالاطراف چون او برمیآمد. از یک سو حس قدیم و عظیم ناسیونالیسم کرد که در طی نیم قرن برای آن روز و شب نداشت و از سوی دیگر مسئولیت نگاهبانی از کیان کشوری به نام عراق، از وی بندبازی کهنهکار بر طناب پوسیدهای ساخته بود که با وزنی فوقسنگین توانست از آزمونی سخت و بیامان، در نهایت سرافرازی چهره بنماید؛ پیشمرگهای که سنگ و صخرههای کوهستان از هیبت گامهایش سوده شده بود و در عضلات وجودش لایه زائدی نبود، یکباره با گام نهادن به این وادی پرخطر پوست درانید و هرگاه که سبب اضافه وزن را میپرسیدند، با طنز خاص خود میگفت: «غصه عراق و کردستان است!» این اشاره یادآوری است از سخن ابنعربی که بسیار تنومند بود و چون از وی علت را میپرسیدند، میگفت: «غصه با جسم من سازگار است!»
امضانکردن حکم اعدام صدام در جهان مدعی حقوق بشر، به وی چهرهای تازه داد و لایهبرداری از شخصیت سیاسی او بود، نشانی از سخن مولا علی(ع) که «عفو در قدرت»، آنهم نسبت به صدامی که در اوج قدرت اقتدار گفته بود: «هر کس را بخواهم بخشیده میشود، جز مامجلال!»
تمام قشرهای مردم کردستان بهراستی دوستدارش بودند و به همّت و مدیریتش ایمان داشتند، سازماندهی تشکیلات اجتماعی و فعالیتهای مدنی در سلیمانیه، این شهر را به پایتخت فرهنگی اقلیم کردستان تبدیل کرد، بهویژه زنان کرد که در چنبرة عادات عربی و عرف جاهلیّت و اخلاقی محدود مردسالاری کردی گرفتار بودند و صدها زن، این ودیعه فروزنده آفرینش در سرزمین مهر به مرگ خودخواسته یا در غیرت کور و متوهم نزدیکان مغرور در خاک مدفون شدند و یا در گوشه و کنار روستا و شهر با افسردگی و امراض روانی دست و پنجه نرم میکردند. «مام جلال» با تشکیل اتحادیه، دفاع از حقوق زنان را اساس مشارکت مدنی قرار داد و برای نخستین بار به تأسیس بیمارستان روانی و دعوت از روانپزشک برای درمان این قشر بیدفاع اقدام کرد، و آنان را به سخن صریح قرآنکریم ارجاع داد و به فعالیتهای ارزشمند اجتماعی و علمی و ورزشی و هنری تشویق نمود.
حریّت فکری و آزادی اقلیتهای دینی و مذهبی از دیگر شاخصههای او بود. وی برای نخستین بار در طول تاریخ دویست ساله شهر سلیمانیه برای کردهای شیعی پس از ۱۹۹۱ دستور احداث و بنای «حسینیه» داد که با شکوه تمام انجام شد و همه ساله از آن هنگام در آن شهر و سایر نقاط شیعینشین مراسم سوگواری و تعزیه با حمایت امنیتی و مادی دولت اقلیم برگزار میشود و با وجود همجواری با بنیادگرایان، هیچگونه خطری مراسم یادشده را تهدید نکرده است و به همین ترتیب پیروان سایر ادیان کلیمی و مسیحی و زردشتی و ایزدی و کاکهای و… در انجام مراسم مختلف اعتقادی آزاد و مختار بودهاند.
هنرمندان، پژوهشگران، روزنامهنگاران کردستان و عراق در تمام ابعاد خواستههای بهحق خود تحت الحمایة «مام جلال» بودند. برگزاری کنگره و همایشها و نشستهای خبری و نمایشگاههای هنری که غالبا باحضور «مامجلال» تشکیل میشد، در تاریخ عراق بیسابقه بوده است.
دانشگاه سلیمانی که در ۱۹۶۸ بنیاد گذاشته شد، یکی از عوامل اصلی و بانی آن «مام جلال» بود و از سال ۱۹۹۱ به بعد چنان به این دانشگاه توسعه همهجانبه علمی و آموزشی و پژوهشی داد و از آن حمایت کرد و استقلال تمام برای استاد و دانشجو قائل شد که ریاست دانشگاه با بالاترین مرجع سیاسی و نظامی در یک ردیف قرار میگرفتند.
این بزرگمرد که رنج صدساله کردان عراق را در سرکوب و کشتار و انتقال و بمباران شیمیایی و در بدری و غربت و خون با تمام وجود دریافته بود، برای مردم آن سامان زندگی آرام و آسایش و رفاه اقتصادی و اجتماعی و قضائی را آرزو داشت و حتیالامکان این زمینه را برایشان فراهم ساخت. او واسطهالعقد احزاب سیاسی کردستان عراق بود، خوش درخشید و افسوس که دولتش مستعجل بود و اجل مهلتش نداد.
مام جلال در «کویه» به دنیا آمد، در عراق برای حقوق هممیهنانش رنجها و مشقتها کشید و از نردبانی چوبی که کرسی فرماندهی او در کوهها بود، بر صندلی ریاست جمهوری عراق تکیه زد و با بالاترین مقامات سیاسی جهان ملاقات و مذاکره کرد و در سالمندی در سختترین شرایط سیاسی خاورمیانه، اندیشه اعتدال، توازن و تحمل و تأمل و تبادل آرا و دوری از خشونت را در اوج ترور و وحشت و خون و دسیسه، چنان او را در گیر و دار انتخابهای درست قرار داد که به شهادتی تدریجی و معنوی نائل آمد و جان بر سر سودای اعتلای انسانیت در عراق و خاورمیانه نهاد. یادش گرامی باد.
روزنامه اطلاعات - یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶