• بازديدها: 699

روند تاریخی و تحلیلی ادبیات کردی از آغاز تا امروز (گفتگو)

این مصاحبه توسط فریاد شیری شاعر ، مترجم و نویسندۀ نام آشنای کُرد برای مجله گوهران ویژۀ شعر کُردی انجام گرفته است .
 

  • بازديدها: 811

روند تاریخی و تحلیلی ادبیات کردی از آغاز تا امروز (گفتگو) - (بخش اول)

لطفاً سرمنشأ و مبدأ فعالیت‌های ادبی زبان کُردی را ریشه‌یابی کرده و توضیح دهید.

ادبیات کردی همانند هر ادبیات مغلوب دیگری در آغاز ادبیات شفاهی بوده است و چون ادبیات کردی با اعتقادات مردم کُرد پیوند داشته است به همین سبب بسیار محترم و گرامی بوده و کردان مستعد از زن و مرد در پاسداری و نگهداری و حفظ و روایت و انتقال سینه به سینه و نسل به نسل آن سعی و تلاش داشته و صیانت و ارائة هر چه بهتر آن را وظیفة ملی و مذهبی می‌دانسته‌اند. کهن‌ترین برگه‌ای که از شعر کردی در دسترس داریم و اکثر منابع و صاحب‌نظرانی چون ملک‌الشعرای بهار، رشید یاسمی، مردوخ کردستانی، دکتر سعید خان میسیونر و... آن را با اختلافاتی نقل کرده‌اند، اشعاری است که در رثای میهن و شیونی در حملة تازیان است و بدین صورت آورده‌اند:

هورموزگان رمان آتران کژان
ویشان شاردَوه گوره گورکان
زور کار اَرب کردنه خاپور
گنانی پاله هتا شاره زور
شنو و کنیاکان و دیل بشینا
میردآزا تلی و روی هوینا
روشت زردشتره مانوو بی‌کس
بزیکا نیکا هورمز و هیوچکس

یا

وره ویوه وارو وروه ورینه
وریسه بریو چوار سرینه
کرگی سیاوه هیلیش چرمینه
گوشلی میریو دوی برینه

این ابیات که اسناد آن هم موجود است، مربوط به زمان یورش تازیان به ایران است، یعنی عصر انقراض ساسانیان و تحولات آن روزگار این حرکت به همین ترتیب ادامه داشته است. ساختار شعری مزبور شباهتی تام با کلام‌های آیینی اهل حق دارد که در دورة بعدی سروده شده‌اند.
 
موقعیت و وضعیت شعر کُردی در آغاز نسبت به شعر فارسی چگونه بوده است؟
 
شعر فارسی هم پس از دو قرن سکوت به موازات شعر کردی آنچنان که در پرسش نخستین و پاسخ آن آوردیم، توسط کردان پارسی‌گوی و پارسی‌سرایان آریایی احیا گردید و در مقایسه‌های تطبیقی تفاوت چندانی تا ظهور جاودانه اثر جهانی حکیم طوس در بین شعر کردی و فارسی نمی‌بینیم. ابوحفص سغدی که تذکره‌ها از وی با عنوان نخستین شاعر پارسی‌گوی بعد از اسلام نام می‌برند، حیات او را مربوط به اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم یعنی معاصر رودکی می‌دانند، صاحب بیت معروف:

آهوی کوهی در دشت چگونه دودا
او  ندارد  یار  بی‌یار   چگونه  بودا

و عده‌ای نیز ابوالعباس مروزی یا صاحب تاریخ سیستان محمد بن وصیف سگزی یا نظامی عروضی از حنظله بادغیسی، بعضی نیز فیروز مشرقی و ابوسلیک گرگانی را نام برده‌اند. در مرحله بعدی یعنی دوره سامانیان رودکی و دقیقی و شهید بلخی پابه میدان نهادند و نیز ابوشکور که فردوسی‌وار سخن می‌گفت و ابوشکور و دقیقی مقدمه فردوسی بودند. اما بدرستی فردوسی نه تنها زبان فارسی و ایران بلکه شرق را به معنای معرفتی و اسطوره‌ای و تاریخی و ادبی زنده کرد. شرقی که در قلمروی اعراب واقع شده بود. اگر شعر کردی را هم تطبیق کنیم تا ظهور فردوسی جز یکی دو مورد مستثنی چون رودکی و ابوشکور یا دقیقی سیر تطور شعر کردی و فارسی با هم تفاوت چندانی ندارد.
پایان بخش اول
  • بازديدها: 2 219

روند تاریخی و تحلیلی ادبیات کردی از آغاز تا امروز (گفتگو) - (بخش دوم)

براساس اسناد تاریخی، اولین آثار ادبی همة ملت‌ها مربوط به ادبیات آیینی است که معمولاً در قالب شعر سروده شده‌اند. در ادبیات کُردی نیز می‌توان دورة بهلول ماهی (مادی) را مبدأ ادبیات آیینی کردی دانست. سروده‌هایی که از دورة بهلول ماهی بر جای مانده‌اولین سروده‌ها و شعرهای زبان کردی است. یقیناً شما این مسأله را بهتر و مفصل‌تر می‌توانید بررسی کنید. لطفاً در این مورد بیشتر توضیح دهید.

با کمی احتیاط می‌شود پذیرفت که شعر پیش از نثر در بین ملت‌ها تداول یافته زیرا به علت کتابت و ساختار طبیعی و موسیقیایی شعر موارد قراردادی بسرعت رواج می‌یافته است و آثار کهنسال در ایران باستان و یونان قدیم به سبب همین پیشینه روزگاری طولانی زیسته، ریشه دوانده‌اند و جاودانه شده‌اند و در کتاب مقدس هم به همین صورت است. یعنی شعر جایگاهی ویژه در کتاب مقدس دارد. هر چند بخش بیشتر عهد عتیق به نثر می‌باشد و شاید همین گواه متأخر بودن قسمت‌های منثور آن کتاب است. اگرچه تکه‌هایی از شعر گذشته در داخل متن از سفر پیدایش تا کتاب پادشاهان گنجانده شده است که مهم‌تر از همه کتاب یاشر یا صالح است و نیز اشعار متأخر مزامیر و کتب انبیا و غزل غزل‌های سلیمان که خود آیتی از زیبایی‌های ادبی دارد. این گونه ادبیات در ادیان خطی و دَوری ساری و جاری است بویژه در ادیان دَوری که اکثر کُردها تا ظهور دولت عثمانی و صفویه پیرو آن بودند و هنوز هم عده کثیری به شیوه نیاکان خود برقرار مانده‌اند و اکثر ادبیات دینی آنها را شعر تشکیل می‌دهد که کم هم نیستند. دوره بهلول ماهی، را همان طور که گفتید مبدأ ادبیات آیینی کردی با تأکید بر آیینی بودن آن آثار باید دانست زیرا همان طور که نمونه‌های آن را ذکر کردیم، ادبیات منظوم و اشعار ملی و میهنی کردی را در دست داریم که در شیون شکست ایرانیان و هجوم تازیان سروده شده است و مقدمه ادبیات آیینی قرار گرفته و دفتر پیر شالیار که هنوز پژوهشی دقیق بر آن انجام نگرفته و محتوایی آیینی و ملی دارد بر دوره بهلول مقدم می‌نماید. البته پیر شالیار اول که رمز و رازهای فراوان در گفتار وی هست و شعر (ورویوه وارو...) که خواندم از دفتر پیر شالیار اول است. مهم‌تر از او باباطاهر همدانی است که مربوط به اواسط قرن پنجم هجری است. یعنی هزار سال پیش از این، می‌دانید کردهای پیرو آیین کهن به اشعار باباطاهر به عنوان صرف ادبیات نمی‌نگرند بلکه از دیدگاه آنها باباطاهر و اشعار او مرتبه‌ای وحیانی دارد و می‌دانید که باباطاهر را در زمره حواریون و فرشتگان ادواری می‌شمارند. اشعار باباطاهر به گویش کردی همدانی سروده شده است. گویشی که هنوز کمابیش در میان کردهای همدان رواج دارد و پیروان آیین کهن کردی در همدان و تویسرکان و رزن و... که از توابع آن استان می‌باشند، زندگی می‌کنند و اصلاً همدان یا هگمتانه پایتخت حکومت مادها و مرکز اصلی حکومت کردها بوده است و سپس در کوهپایه‌های زاگرس از چهارمحال و شهرکرد تا سلماس و ارس و از دیاربکر و موش و اخلاط تا سلیمانیه و سنندج و... چهره‌های آیینی برجسته‌ای با آثار معروف و مقدسی ظهور کرده‌اند که کلام‌های آیینی که اکثر قریب به اتفاق منظوم است، از آنها بر جای مانده و از اشعار مزبور ابعاد مختلف ادبی، فکری، آیینی و اجتماعی قابل بحث و بررسی هستند و چون در تأملات بر آنها از حیطه شعر باید خارج شد، بنابراین از آن می‌گذریم که کتاب مقدس سرانجام که یادگار قرن هفتم و هشتم هجری است و در ایران و روسیه نیز چاپ و نشر شده است، سند گویاست.

در همین اوان و پس از آن شاعران برجسته‌ای چون مه‌لای جه‌زیری در حوالی قرن ششم = نیمه دوم قرن دوازدهم میلادی ظهور کرد. در منطقه جزیره که اگرچه تضمین‌هایی از اشعار خواجه شیراز (حافظ بزرگ) در دیوان او و نسخ خطی به جای مانده به نام ملای جزیری موجود است، اما چون نسخه‌ای منقح و مطمئن از دیوان او به‌دست نیامده است بدرستی نمی‌توان زمان حیات را بعد از قرن هشتم دانست و به عقیده صاحب‌نظران تضمین‌های مزبور الحاقی می‌نماید. دیگر احمد خانی شاعر حماسه‌سرای کُرد دوره صفویه قرن دهم که به فردوسی کُرد اشتهار دارد و منظومه (مه‌م و زین) را به نظم درآورده است که به گفته نیکیتین اشعار غنایی او با غزلیات مولانا محمد بلخی پهلو می‌زند و در غزلیات به مولانا اقتفا کرده و شاعران بزرگ دیگر چون اسماعیل بایزیدی، شرف خان جولامرگی و مرادخان بایزیدی و... بسیاری از معاصران او.

این نکته جای بررسی و تأمل دارد که با ظهور و سقوط امرای کُرد شعر و ادبیات کُردی نیز در قلمروی حکمرانی امرای مزبور طلوع و غروب می‌نماید و در قلمروی دیگری که یکی از خاندان‌های کُرد به قدرت می‌رسیده‌اند، شعر و ادبیات کردی نضج می‌گیرد. یعنی تاریخ سیاسی کُردها به موازات تاریخ شعر و ادبیات فراز و نشیب دارد و برای همین امر پیچیدگی ویژه‌ای در سیر تطور شعر و ادب کُردی در بررسی کلی آن ملاحظه می‌شود و آن محصول همین قطع و وصل قدرت سیاسی است و در هر دوره گویش خاصی از گویش‌های زبان کُردی مجال خودنمایی در عرصه فرهنگ روایی و مکتوب می‌یابد که در سراسر این دوران از سیر سایه‌وار و ساکت زیربنایی کلام‌های آیینی نباید غافل بود. همچنین از چریکه‌ها، چریکه خج و سیامند، چریکه مه‌م و زین، مهر و وفا، لاس و خزال و بهرام و گلندام، ناصر و مال مال، زنبیل‌فروش، زهره و مشتری، زینه و گُزل، سیده وان، شیخ فرخ و خاتون آستی، احمد شنگ، منصور و فدایی و محمد حنفیه را می‌توان نام برد که گنجینه‌ای از شعر و ادبیات کردستان شمالی است.

در اواسط عهد صفویه یعنی سال‌های 1018 ـ 1019 هجری قمری و دوره شاه عباس اول که با واقعه قلعه (دِمدِم) در کردستان مکریان، حکام کردستان اردلان به مرکزیت سنه دژ به اوج توانمندی و قدرت خود می‌رسند و با کردستان زنگنه به مرکزیت کرمانشاه از لحاظ سیاسی و فرهنگی به رقابت می‌پردازند. در ادامه این برهه شاعران قَدَر و توانمند و به واقع سرآمدی ظهور می‌کنند که برترین و بهترین آنان (خانای قبادی) است که علاوه بر غزلیات ارزنده و منظومه‌های ماندگاری که از وی به یادگار مانده است، تعدادی از آثار جاویدان ادب فارسی را هم در نهایت صلابت و قدرت به کُردی برگردانده است. ازجمله خسرو و شیرین نظامی را با تغییراتی مختصر و رعایت امانت فرهنگی در نهایت توانایی طبع و تسلط به مضامین و واژگان حکیم نظامی به شعر کردی برگردانده است. نسخی از برگردان یوسف و زلیخای جامی و لیلی و مجنون را نیز به خانا نسبت می‌دهند که بعیدالاحتمال است و انتساب این دو به خانا اساسی ندارد. اما خسرو و شیرین خانای قبادی براساس منظومه نظامی از اشعار ارجمند در عرصه ادبیات کُردی است و در مراتب بعد سروده‌های الماس خان کندوله‌ای با منظومه نادر وتوپال و هفت لشگر، شیرین و فرهاد، خورشید و خرامان اشعار و آثار ارزشمند شعر کردی در دوره افشاریه به شمار می‌رود.

و دیگر میرزا شفیع کلیایی غزلسرای نازک خیال و پراحساس و صاحب آثار و منظومه‌های جالبی چون شاهزاده ابراهیم و نوش‌آفرین و نوفل و مجنون و زادالمعاد ـ بدیع‌الملک و بدیع‌الجمال در معاصرت با الماس خان کندوله‌ای می‌باشد. سپس ملامصطفی بیسارانی که دیوان کاملی از غزلیات دلنشین و روان از وی به یادگار مانده است که اخیراً توسط محقق و کردشناس ارجمند انور سلطانی بر اساس نسخه موجود در کتابخانه موزه بریتانیا چاپ و منتشر شده است و دیگر ملا ولدخان گوران صاحب منظومه شیرین و فرهاد و بسیاری دیگر و خلاصه آن که در این عصر آثار ادبی بویژه شعر کردی صاحب گنجینه‌ای پر و پیمان می‌شود. از ویژگی‌های این اشعار آن که کلاً به گویش اورامی یعنی به گویش رسمی اردلان و زنگنه است و همان طور که می‌دانید، گویش اورامی از لحاظ آیین کهن کُردی مقدس بوده و خصوصیات خاص خود را دارد که در صورت مجال خواهیم گفت. در همین ایام دیوان پرمایه و درخشان دفتر حضرت شیخ امیر زوله از دیده‌داران عهد آسید فرضی نیز صورت الهام یافته که بر بسیاری از آثار عرفانی و صوفیانه کردی بعد از خود تأثیر گذاشته است و در فضایی از تقدس در دایره مطالعات آیینی محفوظ مانده است. به موازات این دستاوردهای ارزشمند، شاعرانی گمنام به ترجمه قسمت‌هایی از شاهنامه فردوسی پرداخته‌اند و با گویش اورامی هر کدام داستانی از جاودانه حکیم طوس را به نظم کردی بازگردانده‌اند که از مشخصات این برگردان‌ها جز آن‌که یادآور شدیم که شاعرانی ناشناخته دارند، اشعار برگردان هم در پایه و مایه سایر شاعران حتی متوسط نیستند و غث و سیمین و شتر گربه فراوان در اشعار مزبور یافت می‌شود. اما دو نکته جالب توجه این که داستان شاهنامه را به شیوه‌ای کرده‌واری روایت می‌کنند که اگر نگوییم کلاً ولی بیش از سه چهارم محتوا و موضوع با آنچه در شاهنامه آمده است، تفاوت دارد و تصور من چنان است که همانند بسیاری از شاعران محلی‌سرا، سرایندگان این شاهنامه‌های تکه پاره اهل سواد و کتاب نبوده‌اند و شاید حتی متن اصلی شاهنامه را نشنیده و ندیده‌اند بلکه روایاتی را که از راویان قصه‌گوی محلی می‌شنیده‌اند که در منطقه مرسوم و متداول و سرنخی هم در شاهنامه حکیم طوس داشته است، به نظم می‌کشیده‌اند و بسیار هم طالب داشته و از آنها نسخ متعدد تهیه می‌شده است. دیگر آن که در شاهنامه‌های تکه‌پاره کردی، موضوعات حماسی با گزارش‌های روایی مذهبی تداخل پیدا می‌کند و در مواردی رستم از حضرت علی(ع) استمداد می‌جوید؟! و از این قبیل پیوندها، یا مسائل عصر مغول و تیموریان با افسانه‌های اساطیری خلط می‌شود که البته این پیوستگی‌ها در افکار اساطیر کرد بی‌سابقه نیست. به هر حال شاهنامه‌ها شاهنامه کردی است با ویژگی‌هایش با این که در منظومه‌های لیلی و مجنون کردی که آن هم از شاعری گمنام است علی‌رغم آن که بعضی‌ها می‌گویند، از (شیخ عزیز جانه‌وره) شاعر عصر قاجاریه است. چون به نام شاعری به اسم عزیز ثبت شده و نسخه کتابخانه من نیز به همین نام است، اما کدام عزیز مشخص نیست. به هر حال این لیلی و مجنون در منظومه مزبور سرگذشتی کردی دارند، زیرا خود اعراب منظومه‌ای به نام لیلی و مجنون ندارند. مرجع معتبر این داستان برای شعرای کرد اگرچه لیلی و مجنون نظامی است که آن را با داستان جهانی رومئو و ژولیت برابر دانسته‌اند و لیلی و مجنون نظامی از شاهکارهای ادب فارسی است، اما شعرای کرد متأثر از روایت کتاب الشعرالشعرا ابن قتیبه دینوری دانشمند برجسته کُرد در قرن سوم هجری بوده‌اند که از نخستین منابع معتبر درباره داستان لیلی و مجنون است.

علی‌رغم شیوه لیلی و مجنون نظامی که براساس عشقی افلاطونی و نشأت گرفته از عرفانی دیداری و نظاره و شهود که شیوه سالکان بادیه‌پیماست و نوعی اعتراض به اخلاق لذت‌جوی متمولان جزیرﮤ‌العرب ساخته و پرداخته شده، شاعران کُرد در این داستان روش ویژه خود را پیش گرفته و لیلی و مجنونی کُردی سروده و فراهم آورده‌اند. شاعران کُرد جغرافیای زیستی لیلی و مجنون را دُجیل که مصغر دجله است، می‌دانند و اشاره به سرزمین میانرودان و حوالی کردستان دارند. شاید در این مورد به کتاب سیره ابوبکر والبی بغدادی نظر داشته‌اند که زیستگاه مجنون را بابل یعنی منطقه عراق کنونی دانسته است. به هر حال در منظومه لیلی و مجنون کُردی این دو دلداده به وصال می‌رسند و به همین سبب در کردستان همسران محبوب و مطلوب را که در پیمان همزیستی وصالی دلخواه دارند، لیلی و مجنون می‌گویند و چنان که می‌دانید هم نظامی به تصریح خودش حداقل مادرش کُرد بوده و نیز ابن‌قتیبه نیز دینوری و کُرد مشهور است...

هر چند در برخی مآخذ نسبتاً معتبر معتقدند که از لیلی و مجنون کردی نسخه‌ای در دست نیست اما باید بدانیم که سروده‌هایی که یادآور می‌شوم از این منظومه موجود است، یکی لیلی و مجنون ـ سروده ملا محمدقلی کندوله‌ای که در سال 1145 هـ = 1732 م سروده شده، این نسخه در سال 1870 استنساخ و پروفسور اسکار مان در کرمانشاه آن را خریداری و اکنون در کتابخانه نسخ خطی ماربورگ برلین نگهداری می‌شود. همچنین نسخه دیگری که به خط ملا صادق در چهاردهم صفر = 1296 هفتم شباط 1879 م استنساخ و اسکار مان آن را در مهاباد خریداری کرده است.

دوم؛ لیلی و مجنون ـ سروده ملا ولد خان گوران به خط رضا استنساخ سال 1880 میلادی که اسکار مان آن را در کندوله کرمانشاه خریداری کرده و مینورسکی نیز از نسخه لیلی و مجنون که در کتابخانه بریتانیا نگهداری می‌شود، یاد کرده است.

سوم، لیلی و مجنون به گویش کرمانجی شمال که در کتابخانه اتحاد جماهیر سابق نگهداری می‌شود. نخستین لیلی و مجنون سروده حارث بدلیسی شاعر سده هجدهم که در سال 1758 سروده شده و در پایان سال‌های اواخر قرن نوزدهم به خط فیروز افندی استنساخ و مستشرق معروف روسی مارگریت روودینکو نسخه آن را با برگردان روسی و حواشی و تعلیقات چاپ و منتشر کرده است.

چهارم، لیلی و مجنون سروده ملا محمود بایزیدی در نیمه قرن نوزدهم که در سال 1274 هـ آن را سروده و گویند برگردان متن لیلی و مجنون ترکی است که سروده فضولی بغدادی شاعر معروف است، اما بیشتر تحت تأثیر لیلی و مجنون حارث بدلیسی بوده است و مستشرق معروف روسی الکساندر ژابا درباره این متن و تائید این که لیلی و مجنون حارث بدلیسی برگردان لیلی و مجنون حکیم نظامی است مطالبی دارد. (هرمان اَته) نیز در تاریخ ادبیات فارسی به نسخه لیلی و مجنون کُردی موجود در کتابخانه بریتانیا اشاره دارد.

ملا فرج صالح شکیب در 1942 میلادی و علی کمال باپیرآغا در 1950 میلادی نیز با برداشت‌هایی از لیلی و مجنون نظامی آن را به شیوه کرمانجی جنوبی برگرداندند و عده‌ای دیگر از جمله عبدالجبار آغای کانی شاعر اردبیلی نیز فرازهایی از لیلی و مجنون فضولی را از ترکی به کُردی برگردانده است.
پایان بخش دوم
  • بازديدها: 938

روند تاریخی و تحلیلی ادبیات کردی از آغاز تا امروز (گفتگو) - (بخش سوم)

درباره منظومه فرهاد و شیرین که شاعران کُرد به نظم درآورده‌اند، چه نظر و بررسی دارید؟

اصولاً در میان منظومه‌های کردی دقت به این نکته ضروری است که شاعران کُرد بعد از خسرو و شیرین به سرودن شیرین و فرهاد پرداخته‌اند و شاید تعداد نسخ و نمونه‌های شیرین و فرهاد بیشتر باشد. نمونه طرفداری مردمی از فرهاد در بین اهل ذوق و توده مردم کرد وجود دارد. کردها بنابه روایت شرفنامه امیرشرف خان بدلیسی ـ فرهاد را از تبار کُرد می‌دانند و او را از ایل کلهر می‌شمارند و بنابر همین پیوند و علاقه هر کجا آثار نقش برجسته و نگاره‌ای در کردستان وجود دارد، کردهای اهل محل و عامه مرد آن را «فرا تاش» = «فرهادتراش» می‌گویند و به فرهاد نسبت می‌دهند. معروف‌ترین متون فرهاد و شیرین منسوب به الماس خان کندوله‌ای و میرزا ولد خان گوران است. نسخه‌ای بسیار مختصر را هم به میرزا شفیع پاوه‌ای نسبت می‌دهند. منظومه معروف کردی دیگر بهرام و گلندام است و منظومه دارجنگه سیدنوشاد که بعد از اینها سروده شده ـ یعنی بعد از فرهاد و شیرین و خسرو و شیرین ـ که نسخه مجموعه آنها در کتابخانه موزه بریتانیا موجود است. ضمناً توجه به این ظرافت موضوعی لازم است که خسرو شیرین را اکثر شعرای اشراف و مربوط به دستگاه امرا برگردان نموده و ساخته‌اند و شیرین و فرهاد غالباً اثر طبع شاعران متوسط‌الحال و ایلیاتی و به اصطلاح توده‌ای است.
 
لطفاً منظومه بهرام و گلندام را معرفی فرمایید.

بهرام و گلندام نیز داستان دو دلداده است که بهرام فرزند کشور شاه، دلباختة گلندام می‌شود. از این منظومه نیز همانند متون شعری یاد شده به گویش‌های متفاوت کردی نسخ متعدد وجود دارد با این تفاوت که در منظومه‌های سورانی گلندام موجودی ماورایی و پری‌گونه است و در منظومه گورانی از شاهزادگان چینی است و همان طور که اشاره کردم؛ بهرام و گلندام جزو منظومه‌های کردستان شمالی است و در ردیف بیت قلعه دم دم و سایرین به شمار است و بعد به ادبیات و شعر کردستان جنوبی تأثیر و نفوذ کرده است.
 
واقعه قلعه دم دم چطور؟

این واقعه که به نظر من اگر چه اوج شعر حماسی و ملی کرد در کردستان شمالی است، اما نقطه پایان ادبیات منظوم و منظومه‌پردازی آن سامان نیز شمرده می‌شود که بعدها در ایام اوج‌گیری قدرت سیاسی امرای رواندز روایت می‌شود ـ واقعه قلعه دِم دِم مربوط به قیام امیر دست زرین مشهور در عهد شاه عباس اول و به سال‌های 1018 و 1018 هـ . ق برمی‌گردد. اسکار مان در سال‌های 1906 میلادی متن کرمانجی جنوبی (سورانی) این ادبیات را چاپ کرده و (ژابا) و (پریم) و (سونسین) متن کرمانجی شمالی آن را چاپ و منتشر کرده‌اند. دکتر اوردیخان جاسم جلیل متن‌های یاد شده پیشین را با چند نسخه دیگر مقابله و بررسی و با ترجمه روسی منتشر کرده است. نت موسیقیایی آن توسط جمیله جاسم جلیل تنظیم و نشر شده است. چون متن کامل گزارش آن در تواریخ دوره صفویه بویژه عالم‌آرای عباسی آمده است، از بازگویی و چگونگی ساختار و حوادث آن می‌گذرم.
 
این که اشاره کردید که منظومه یا بیت‌های کردی کردستان شمالی بعدها در ایام اوج‌گیری قدرت سیاسی امرای رواندز روایت می‌شود، برای اطلاع خوانندگان اگر می‌شود کمی بیشتر توضیح دهید.
 
بله، منظومه‌های مفصلی که نام بردیم خج و سیامند و چه و چه ... اینها اکثر توسط بیت‌خوان مشهور و معروف کرد «علی برده‌شانی» روایت شده که به پدر بیت‌خوانان کردستان مشهور و بنابه روایت، معاصر و تحت‌الحمایه میر رواندز معروف به میرکور که ایام حکمرانی او مربوط به ایام افول حکمرانی امرای اردلان و زنگنه در کردستان اردلان (سنه) و کردستان زنگنه (کرمانشاه) است و نیمه دوم قرن سیزدهم هجری را شامل می شود، دربرمی‌گیرد. یعنی اواخر حکومت فتحعلی شاه قاجار و واگذاری حکومت کردستان به شاهزادگان قجر و تشکیل انجمن‌های ادبی از شاعران طراز دوم پارسی‌گوی که شعر و ادبیات کردی برای حفاظت خود به دستگاه امرای رواندز متوسل می‌شود و در آنجا بیت‌خوانی که بخش مهم شعر و ادبیات کردی است، نضج می‌گیرد.
 
در بین منظومه‌های عاطفی و احساس کُرد (مه‌م و زین) شهرتی بسزا دارد و در سراسر کردستان یاد و نام احمد خانی شاعر این منظومه بر سر زبان‌هاست. مقام شعری و ادبی او را محققان و مستشرقین بسیار ارجمند می‌دانند. لطفاً درباره این منظومه و ساختار و محتوای آن توضیح دهید.

داستان (مه‌م و زین) ساختاری کاملاً کردی با ویژگی‌های خاص خود را دارد که احمد خانی آن را در کمال مهارت و استواری، استادانه به نظم کشیده است. در نیمه دوم قرن چهاردهم میلادی مقارن با قرن هشتم هجری، که از قرون حادثه‌خیز برای کردستان و ایران از جمیع جهات بویژه جهات فرهنگی بوده است ـ امیر زین‌الدین فرمانروای یکی از قبایل کُرد (بوتان) در کردستان ترکیه کنونی حکمران بوده است که پیش از آن در بند (اسکندران) مقام حکومت داشته است و صاحب دو دختر به نام‌های «ستی» و «زین» بوده که در زیبایی و دلربایی مشهور عصر خود بوده‌اند. یکی از سرداران (امیر زین‌الدین) به نام اسکندر، سه پسر به نام‌های «تاژدین»، «چه‌کو»، «حیفو» داشته که در شجاعت و جسارت سرآمد اقران بوده‌اند. تاژدین فرزند اسکندر سردار، از خاندان بزرگ و معتبر بوتان دوستی به نام (مم) داشت که رفیق گرمابه و گلستان او بود و در یکی از روزهای اوایل عید نوروز که طبیعت کردستان آراسته و در نهایت زیبایی بوده، امیر زین‌الدین با درباریان خود به منظور برگزاری مراسم عید نوروز به رسم متداول به خارج شهر بوتان رهسپار می‌شود. امیرزادگان از پسر و دختر با ندما و ندیمه‌ها و وابستگان در دامن طبیعت به رقص و پایکوبی می‌پردازند که در این گیرودار (تاژدین) دلباخته (ستی) و (مم) دلبسته (زین) می‌شود. پس از مدتی (ستی) را برای (تاژدین) خواستگاری می‌نمایند و وصال می‌یابند، اما (مم) در هجران (زین) روزگار می‌گذراند. از جمله شخصیت دیگری که وارد داستان می‌شود و مانع وصال دو دلداده (مم) و (زین) است (به‌کر مه‌رگور) دربان دستگاه امیر زین‌الدین که از فرط خباثت و فرومایگی به (به‌کر شیطان) شهرت داشته و آتش هجران این دو دلداده را بیش از پیش دامن می‌زند و ماجرای این دو دلداده را به امیر می‌رساند و منجر به زندانی شدن (مم) می‌شود و (زین) نیز عزلت اختیار کرده در چاه تاریکی محبوس می‌شود که در تطبیق مسأله بیژن و منیژه را به صورت معکوس تداعی می‌کند. در این مرحله تنها فریادرسان و پیغام‌رسان این دلباخته (سگ شکاری) زین است که زین را در چاه پیدا می‌کند و روزانه سهمی از غذای خود را برای او پنهانی به درون چاه می‌اندازد. مدتی بر این منوال می‌گذرد و امیر از دستور خود پشیمان می‌شود برای استمالت و آزادی (مم) به زندان وی عزیمت می‌کند، اما پیش از این تصمیم، هجران و رنج و ناکامی موجب مرگ نابهنگام (مم) می‌شود. جسد او را در میان اندوهی فراگیر به خاک می‌سپارند. (زین) نیز پس از تحمل هجران و زندان در فقدان (مم) توسط سگ وفادارش از چاه رهایی می‌یابد و به مزار (مم) رهسپار می‌شود و بر گور او جان می‌سپارد و در کنار (مم) به خاک سپرده می‌شود. تاژالدین دوست گرمابه و گلستان (مم) از شدت تأثر (به‌کر شیطان) را در فاصله بین دو مزار (مم و زین) سر می‌بُرد که در اثر خون او بوته خار ریشه‌داری می‌روید و با این که هر ساله شاخه و ریشه آن را قطع کرده و می‌کَنند، دوباره بوته خار رشد و نمو خود را از سر می‌گیرد و در خاک هم مانع وصال جسد بی‌جان این دو دلداده است. شخصیت‌ها و ساختار داستانی مم و زین قابل تأمل و بحث است. هنوز مزار مم و زین و خار تفرقه آنان در بوتان مطاف اهل دل است.
 
روند شعر کردی در عرصه‌های مختلف آیینی، تغزلی و داستانی تا اوایل قرن نوزدهم میلادی یعنی ایام حکومت فتحعلی شاه قاجار چنین بوده است که گفتیم و در پایان از دو سراینده توانمند در جنوب یعنی سید نوشاد صاحب منظومه دارجنگه معاصر عهد نادری که اشاره کرده و نیز ملا حقعلی سیاه‌پوش سراینده (کله باد) که هر کدام تحلیل و بررسی ویژه خود را دارند، باید نام ببریم.
 
از چه دوره‌ای شاعران کُرد به وزن و عروض عربی روی آوردند و شعر هجایی را کنار گذاشتند و علت این رویکرد چه بود؟ اصلاً چه سود و زیانی برای شعر کُردی دربرداشت؟

توجه بفرمایید که تحولات ادبی زاییده دگرگونی‌های اجتماعی و سیاسی است. همان طور که عرض کردم شعر و ادبیات کردی هم فراز و نشیب خود را به موازات مسائل سیاسی و اجتماعی در جغرافیای فرهنگی خود طی کرده است. در اوایل قرن نوزدهم که اشاره‌ای داشتم به پادشاهان قاجاریه بویژه از عهد فتحعلی شاه، شیوه حکومتی دوره زندیه و افشاریه و پیش از آن صفویه را با تقسیم حکومت‌های محلی ایران در بین شاهزادگان ـ که تولید نسل آنها در این ایام روبه افزایش نهاده و شاه صاحب صدها فرزند پسر و دختر بود ـ تغییر دادند و با این که به صورت ممالک محروسه اداره می‌شد، اما در ضبط و ربط و تملک شاهزادگان قرار گرفت. بتدریج سلسله حکمرانی امرای کُرد در کردستان اردلان و کردستان زنگنه در کردستان جنوبی روبه ضعف نهاد و به جای امرای اردلان و زنگنه شاهزادگان و رجال قاجاریه به حکومت منصوب شدند. در کردستان بابان به مرکزیت سلیمانیه نیز حکومت امرا بابان بین نزاع بود و ایران و عثمانی هر دو تعیین و پشتیبانی وابستگان خود چون عبدالرحمان پاشا و عبدالله پاشا و امثالهم دخالت مستقیم داشتند و این مناطق تا حوالی بغداد و حتی خود شهر بغداد گاهی در تصرف سپاه عثمانی و زمانی در اختیار نیروهای سیاسی و نظامی ایران بود. به همین جهت شاعران و اهل قلم و اهل علم از بزرگان کرد خاطر آسوده و امنیت مورد اعتمادی که بتوانند به کار علاقه و استعداد خود بپردازند، نمی‌یافتند. در کردستان اردلان و کردستان زنگنه که انجمن‌های ادبی به حمایت حکام منصوب قاجاریه تشکیل شد؛ شاعران طراز دوم که در دربار تهران به سبب حضور شعرای فحل و سرآمد جای خودنمایی نداشتند یا به هر صورت مغضوب بودند و محل ارتزاقی می‌جستند، در انجمن‌های ادبی کردستان راه پیدا کرده و مورد حمایت قرار گرفتند که دستگاه امان‌الله خان والی و سپس شاهزاده خانم قاجار والیه دختر فتحعلی شاه در کردستان اردلان و دارالدوله محمدعلی میرزای دولتشاه در مرکز کردستان زنگنه در کرمانشاه مأمن دلخواه و میدان جولان این دسته از شاعران پارسی‌گوی بود و تذکره حدیقه امان‌اللهی درباره فارسی‌سرایان کردستان اردلان که به اهتمام استاد شادروان مرحوم دکتر خیام‌پور تنقیح و تصحیح و سال‌ها پیش منتشر شد، حاصل این تحول سیاسی و فرهنگی و تکاپوی ادبی در دستگاه محمدعلی میرزای دولتشاه را که در تاریخ مفصل کرمانشاهان بدان اشاره داشته‌ام در کتاب ارزنده حدیقه دیوان‌بیگی شیرازی حاج احمد معروف از مقریبن حسام‌السلطنه سلطان مراد میرزا که به اهتمام استاد بزرگوارم شادروان دکتر عبدالحسین نوایی تنقیح و تصحیح و منتشر شده است، می‌توان از نظر گذراند. با این اوضاع شعر و ادبیات کردی که با شیوه شفاهی و مردمی و توده‌ای انسی مادرزاد داشت، از دربار و دستگاه حکام به آغوش مردم بازگشت. بیت‌خوانی در دستگاه امرای رواندز رواج پیدا کرد و این بار با گنجینه‌هایی که از دوره افشاریه و زندیه فراهم کرده بودند، شعر و ادبیات کردی ریشه‌ای عمیق یافتند. تحولات دولتی مزبور که امری روبنایی و بدون مطالعه و زمینه مساعد بود و جامعه اهل سواد و کتاب، فارسی‌دان را می‌طلبید که اهالی این مناطق تا 98 درصد از آن بی‌بهره بودند، اقدامی عقیم بود. بنابراین شعر کردی شعر مردم، سخن دل آنها و همساز و همنوا با فکر و فرهنگ و آداب و رسوم و حکایت و قصه‌ها و جنگ‌ها و غم‌ها و شادی‌های ساکنان کوهپایه‌های زاگرس گردید و همگام با موسیقی کردی بنیانی مستحکم یافت. به دور از قصاید مطنطن و گاه مغلق و فرسوده پیروان سبک بازگشت که در دستگاه حکام درباری که تنها خود می‌گفتند و خود می‌فهمیدند و بعد هم صله‌ای برای ارتزاق و دفن آن در دستنوشته‌های کیلویی مانند بسیاری از هزینه‌هایی که بعضی از سیستم‌ها برای امحای فرهنگ ملت‌ها متحمل می‌شوند و غافل از این که هر میوه‌ای به تغذیه از ریشه خود بارور می‌گردد. بگذریم بدین صورت شعر کردی در این دو بخش، کردستان (اردلان و زنگنه) به این صورت درآمد و اما در کردستان بابان، که جای ماندن برای شاعران نبود هر چند حکام هم کرد بودند، اما حکام مزبور به جای رسیدگی به امور اهالی در کشمکش قبضه کردن قدرت به آب و آتش می‌زدند. شاعران کرد و عالم و اهل فضل مجبور به مهاجرت شدند. این مهاجرت که واژه‌ای آشنا و همزاد با ادبیات و شعر است، همیشه ابعاد فراگیر مثبت و منفی خود را به همراه داشته و دارد. یکی از ابعاد آن روی آوردن شاعران مهاجر به اوزان عروضی بود. زیرا واژگان گویش سورانی (سلیمانیه و نواحی آن) به جهات مختلف ازجمله تأثیرپذیری شدید از دو زبان قدرتمند عربی و ترکی که سال‌های متمادی بر گویش مزبور تحمیل شده است و ورود واژه‌های آن دو زبان در گویش یاد شده و دیگر ساختار خشک و به اصطلاح خود من (هندسه زاویه‌مند) کلمات آن که نرمش و دَور گویش اورامی یا سایر گویش‌های کوهپایه‌ای کردی را برای اوزان هجایی و ترانه و موسیقی ندارد. چون به مقتضای موقعیت جغرافیایی نیز در دشت و مناطق هموار و سهل‌التردد و در معرض هجوم و تاخت و تازهای متعدد در سال‌های متمادی بوده بنابراین با ابتکار شاعران برجسته‌ای چون نالی و پیروان او اوزان عروضی متداول با سرایش غزلیات و قصاید ملی و میهنی حاج قادر کویی و نالی و سایرین رواج یافت. مورد دیگر این که نباید فراموش کرد که شاعران این حوزه یعنی کردستان بابان که به دربار پادشاهان ایران و عثمانی تردد داشتند به هر سه زبان عربی و ترکی و فارسی اشعار غرا می‌سرودند که دواوین آنها شاهد ادعاست. حتی جعفر قلی زنگلی شاعر کرد کرمانج خراسان در همین اوان ذواللسانین بوده و شاعران کرد به تمام و کمال در این امر یعنی سرودن شعر به اوزان عروضی و زبان‌های مختلف تسلط داشتند و ریزه‌کاری‌های آن را استادانه رعایت می‌کردند. زیرا یکی از ویژگی‌های شاعران مطرح در انجمن‌های ادبی سلطنتی، تسلطی شایسته و بایسته به علوم ادبی بود که لازمه طبع غرای شاعرانه شمرده می‌شد. این را هم اشاره کنم که هر چند بیشتر شاعران کردستان بابان به استانبول مهاجرت می‌کردند چون، نالی و محوی و حاج قادر و... یا به تهران می‌آمدند مانند؛ شیخ رضا و مصطفی بگ صاحب‌قران و... اما تغذیه فرهنگی کاروان اهل قلم کرد در آن زمان در قاهره پایتخت مصر بود که هنوز تحت‌الحمایه و جزو قلمروی امپراطوری عثمانی قرار داشت. به همین خاطر اگر به موسیقی نوین کردی، یعنی مقام‌هایی که مربوط به یکصد سال اخیر است و توسط ارکست سازهای غیرکردی اجرا می‌شود، توجه و دقت نمایید تأثیر واضح موسیقی عرب بویژه موسیقی مصر در آهنگ‌های کردی کردستان بابان آشکار است. این وامگیری فرهنگی و تحول ادبی در کردستان اردلان، کردستان مکریان، کردستان زنگنه نیز آشکار است و وفایی مهابادی، مصباح الدیوان ادب در نوآوری و ابداع زبانی و همچنین استفاده از اوزان عروضی در کردستان مکریان و سیدیعقوب ماهیدشتی در کردستان زنگنه با ویژگی‌های خاص خود حاصل این تجربه و دگرگونی‌ها هستند و همین تحول مقدمه شعر امروز کردی است.
پایان بخش سوم
  • بازديدها: 934

روند تاریخی و تحلیلی ادبیات کردی از آغاز تا امروز (گفتگو) - (بخش چهارم)

با توجه به توضیحات و بررسی‌های جامعتان در سؤال‌های پیشین، فکر می‌کنم بد نیست اشاره‌ای هم داشته باشید به دوره‌های شعری در منطقه جنوب کردستان و تقسیم‌بندی این دوره‌ها.

بله. عرض کنم در پاسخ‌های قبلی اگر دقت نماییم، خط سیر و تطور شعر کردی و بالطبع شعر در جنوب کردستان با تقسیمات آن در سیمایی کلی ارائه شده است. تصور من از سؤال شما سبک شعر کردی و دوره‌های آن در منطقه کردستان جنوبی است. ابتدا بیان این یادآوری ضروری است که سبک و سبک‌شناسی ادبی امری است که مواد اولیه و مقدماتی حتمی و بایسته را می‌طلبد که هر مقطع یا محدوده‌ای را شامل نمی‌شود زیرا امری کلی است و تجزیه آن به تولید ناقص‌الخلقه‌ای می‌ماند که جزو ضایعات شمرده می‌شود و به کار اصلی نمی‌تواند کمکی بکند. بنابراین شاید ما بتوانیم حتی از یک گویش خاص در مقوله شعر یا نثری که نداشته است، مطالبی ارائه نماییم. اما در نهایت چیز قابل توجهی نمی‌تواند باشد. یعنی گویش غیرادبی بالقوه این توانایی را ندارد. هر چند باز هم همانند اکثر موارد، این نظر شخصی است، اما آشنایی محدود من به حیطه ادبیات و سبک و سبک‌شناسی، در وهله اول آنچه حکم می‌کند که ما وارد دایره سبک‌شناسی ادبی شویم، موجودی هنگفتی است که باید از لحاظ منابع و مآخذ نظم و نثر و داستان و اسطوره و افسانه و واژگان خاص و... داشته باشیم و دیگر آن که تسلط و عمق و غوری شایسته که فرد یا افراد صاحب صلاحیت در امر مذکور داشته باشند و تازه این قدم اول است. شما ملاحظه می‌کنید در ادبیات فارسی که اقیانوسی از منابع نظم و نثر در زمینه‌های مختلف علوم پایه و علوم انسانی در ایران و کتابخانه‌های جهان وجود دارد و فراهم آمده و رکن اصلی شرق‌شناسی در دانشگاه‌های اروپا بخصوص در جغرافیای خاورمیانه بر پایه فرهنگ و ادب ایران استوار است. پس از هزار سال که از نظم و نثر زبان فارسی پس از اسلام می‌گذرد، سابقه اولین و آخرین اثری که در زمینه سبک‌شناسی توسط شادروان ملک‌الشعرای بهار تألیف شده است، به هفتاد سال نمی‌رسد. یعنی مرحوم ملک‌الشعرای بهار بعد از جنگ دوم در سال 1321 شمسی به تألیف سبک‌شناسی توفیق یافت و تنها ماخذ در این مورد برای تحصیل در دوره کارشناسی ارشد و دکترای ادبیات است. آن هم اندیشه فرازمندی چون مرحوم بهار که شناخته نخواهد شد، الا به روزگاران... بگذریم از سخن اصلی دور نیفتیم که شعر و ادب کردی با پیوست و گسست‌هایی که به آنها اشاره کردیم و نیز تکه پاره بودن و عدم یکدستی آثار و اشعار و منابع و متأسفانه آفتی که بیش از هر چیز بزرگ‌ترین صدمه را به ساختار ادبی کردی وارد ساخته، فرسودگی، حاضری‌خواری، تنبلی و وام‌گیری بیش از حد مقبول در نسل حاضر و نوعی یکسو نگری در بین اهل قلم کرد که باید آن را سرطان فرهنگی نامید، مخصوصاً در اروپا و عراق و ترکیه و قلیلی در ایران که به نوعی فرهنگ پرورشی و ادبیات ماشینی که مترادف مرغ ماشینی باید قرار دهیم، دچار هستند، یعنی می‌خواهند بدون اعتنا به گذشته، بدون توجه به موجودی و فراهم آوردن آن و بدون بازگشت به مراحل تاریخی ادبی پیشینیان، بدون تلاش با استفاده از آنچه مهیاست، از هر کس و هر جا در هر زمینه‌ای نظم و نثر و فلسفه و شعر و تئاتر و... یک ادبیات فربه که به چاقی کاذب دچار شده و فراهم آمده و با یک سرما و گرما جان خواهد سپرد و گاهی در همان لحظه‌ای که متولد می‌شود، می‌میرد. به سرمایه‌ای خیالی در فرهنگ و ادبیات نو در کردستان جنوبی دست یابند و این جز آشفتگی و فراگیری امراض نتیجه‌ای نخواهد داشت. کدام یک از ملت‌های جهان بویژه در شرق و حتی غرب این گونه به داشته‌های فرهنگی و ادبی پیشینیان خود پشت کرده و نسبت به آن بی‌اعتنا بوده است. در حالی که ممالک پیشرفته که خود پیشگام تحولات نوین ادبی هستند، امروز به بازبینی آنچه در این زمینه‌ها داشته و دارند اصرار می‌ورزند و در احیای آن تلاش می‌کنند. به نظر من موج جدید شعر کردی امروز به علت همین تنبلی و وامگیری و عدم تعمق در دفتر و دستک و دیوان و... گذشتگان، اکثراً مصرف‌کنندگان فرهنگی متون غیرکردی هستند تا تولیدگر فکری و ادبی و این روند غلط راه به جایی نخواهد بُرد. درد دل و تذکری بود که در این گفت‌وگو ضروری دانستم بگویم زیرا اگر ما شعر و ادب کردی را در کل ملاحظه کنیم، یعنی آنچه در هر چهارپارچه کردستان که قلمروی ایران بزرگ را شامل می‌شود، آن موجودی هنری و ادبی را خواهد داشت که در تألیف و تدوین حداقل سبک‌شناسی شعر کردی بدان تکیه کنیم. اگر تعصب نابخردانه گویش‌های خودی و غیرخودی، بزرگنمایی‌های احساساتی ادبا و شعرا و... را کنار بگذاریم و همانند سیدیعقوب ماهیدشتی آن شاعر آسمانی‌اندیش باشیم که در غزل خود از واژگان تمامی مناطق از سورانی، گورانی، فیلی، زنگنه، لکی، لری، کلهری، کرمانجی و بادینی و... استفاده کرده است.

حال به جواب سؤال شما با این مقدمه طولانی می‌پردازم و فقط می‌توانم مقاطع تاریخ ادبی در جنوب را بگویم و آن هم به سبب این که در کردستان جنوبی شعر و ادب کردی هیچ گاه دچار نقصان کلی نبوده و با نهفتگی در آغوش موسیقی و سور و سوگ و منظومه‌ها زیسته است و به علت‌های متعدد که مهم‌ترین آن پیوستگی شعر و ادب با عقاید کهن کردی و متکی بر باور مردم و بی‌نیاز از توجه حکام و امرا بوده است، همیشه حضور بارز در اندیشه و افکار جامعه شفاهی و به طریق اولی در آثار به جای مانده از اهل قلم و سواد و سرایندگان فاضل و صاحب ذوق داشته است. به نظر من با توجه به بررسی و تأملی که در زمینه ادبیات و شعر کردی و پیشینه آن داشته‌ام ادوار شعر کردی را می‌توان به چهار دوره تقسیم کرد.

مرحله اول ـ دوره شعرهای آیینی است یعنی کلام‌ها، دفاتر، که از اواخر قرن چهارم هجری آغاز و در قرن هشتم به اوج می‌رسد و سپس تا قرن سیزدهم هجری حضور سایه‌وار دارد. تا در اواخر قرن دوازدهم که توقفی دارد و آن هم بحث مفصل خود را می‌طلبد و جای تحلیل آن در این گفت‌وگو نیست.

مرحله دوم ـ شعر کردی در کردستان جنوبی که آغاز می‌شود بیشتر همسو با شاعران داستان‌پرداز و بلندپایه آذربایجان است. چون نظامی و خاقانی و... که با خانای قبادی و ملک علی مرادویس و الماس خان و میرزا شفیع و... شروع می‌شود تا به بیسارانی و غلامرضا خان ارکوازی می‌رسد که در واقع اشعار بیسارانی را باید نوعی مکتب وقوع تلقی کرد که مرحله سوم با ملاعبدالرحیم تایجوزی در شعر اورامی و سورانی و سیدیعقوب ماهیدشتی در زبان همگانی یا التقاطی که اشاره کردم. سیدصالح ماهیدشتی و ترکه و نجف و نجات و خانه داجیوند، منوچهر خان کولیوند، میرزا نادر هرسینی و افسر بختیاری و جامع و جمیع فرازهایی از این مراحل سه‌گانه و ختم مرحله سوم در شعر کردی جنوب، میرزا احمد دهباشی که از شگفتی‌های عرصه شعر و ادب بود که از عصر ناصری تا بعد از جنگ دوم جهانی را شامل می‌شود و مرحله چهارم ـ که تحمیل و تدارکات و تبلیغات و مدرنیته‌نمایی‌های عصر پهلوی را هم پشت سر گذاشت و تحریر و تقریر خط و زبان فارسی اجباری نیز شد و مدارس متعدد به یاری وزارت معارف و فرهنگ بعدی به ترویج زبان رسمی پرداخت، اما شعر و ادب کردی در سیمای طنزهای اجتماعی و پرداختن به موضوعات انتقادی در زبان شاعران این حوزه چهره نمود و بی‌اعتنا به روشنفکرنمایی‌های شهروندان خودباخته به حیات هزار ساله خود ادامه داد. بویژه که در این سال تأسیس جمهوری مهاباد و ارسال روزنامه و نوشته‌ها و کتاب و ارتباطات علی‌رغم سکوت سخت و سنگین فرهنگی و ادبی و سیاسی در کردستان اردلان بویژه سنندج که هیچ سندی برای تحرک در آن محدوده در دست نداریم، اما در کردستان زنگنه در زمینه‌های یاد شده تحرکات و تأثیرات قابل بحث داشته‌ایم که اشعار و مقالات شادروانان ابراهیم نادری و یدالله رضایی کلهر به گویش کلهری و سروده‌ها و نوشته‌های استاد سیدطاهر هاشمی به سورانی و اورامی در روزنامه‌های گلاویژ و کردستان ارگان جمهوری مهاباد و کوهستان و... از کرمانشاه شاهد واضح است و چون در سال‌های بعد از کودتای 28 مرداد بنابه مصلحت و به گونه‌ای سوپاپ‌وار بعد از روی کار آمدن عبدالکریم قاسم در عراق و به قدرت رسیدن بارزانی‌های بازگشته از شوروی به رهبری شادروان ملامصطفی بارزانی، روزنامه کردستان به صاحب امتیازی، علامه بدیع‌الزمان کردستانی و سردبیری دکتر صدیق مفتی‌زاده (حزین اورامی) که هر دو از نوابغ و برجستگان ادبیات عرب و کرد و فارس بودند، در تهران تأسیس شد. از کرمانشاه شاعر و محقق زنده‌یاد سیدمحمدسعید غیرت و لطفعلی خان صحرایی و عده‌ای شاعر دیگر با آن روزنامه همکاری داشتند و دکتر مفتی‌زاده خود از اهالی نودشه در حومه پاوه بود، در مطبوعات محلی نیز از آغاز دهه چهل سال‌های 1330 به بعد شاعرانی چون شادروان پارسا، مرحوم کریم تمکین و شامی کرماشانی منظومه‌های انتقادی و اجتماعی خود را منتشر می‌کردند و نخستین غزل‌های کردی کلهری یا کرماشانی که باید به آنها عنوان غزل نو داد با اشعار شاعران برجسته‌ای چون؛ یدالله بهزاد، پرتو و تمکین رواج یافت که در واقع مقدمه اصلی شعر کردی پس از پیروزی انقلاب شد و امروز با همان پیشروان توانمند و قَدَر در ادب فارسی و کردی، شعر کردی جنوب را با استعدادهای قابل بحث در پیش رو داریم.

ما در منطقه جنوب کردستان با تکثر گویش‌ها مواجهیم. گویش کلهری، اورامی، لکی، فیلی و هر کدام از این گویش‌ها از ارگانیسم زبانی ویژه‌ای برخوردارند و من فکر می‌کنم این تکثر گویش‌ها باعث نوعی رکود در ادبیات کردی شده. به نظر شما چگونه می‌توانیم از این تکثر گویش‌ها در جهت پیشبرد ادبیات کردی استفاده کنیم؟

واژگان هر گویش مانند سلول‌ها حیات محدود دارند. متولد می‌شوند و می‌میرند. تاکنون بی‌شماری واژه متولد شده و پس از پایان تاریخ مصرف جان سپرده‌اند. واژه‌هایی را که پدران ما می‌دانستند، فرزندان ما درنمی‌یابند و برعکس کلماتی که نوجوانان و جوانان ما استفاده می‌کنند، در مواردی برای ما نامفهوم می‌نماید. به نظر من اگر ما از این گویش‌ها و واژگان ادبی آنها و اصطلاحات گویش‌ها به عنوان یاریگر استفاده نماییم نه تنها رکودی را موجب نشده‌ایم بلکه به موجودی و توانایی آثار ادبی خود می‌افزاییم. متأسفانه انسان به طور کل از ثروت‌ها و داشته‌ها و آنچه از نعمات که به وی نزدیک است، به دیده اندک و کم‌ارزش یا بی ارزش می‌نگرد در صورتی که آنچه را از او دور و بیگانه است با دیده‌ای احترام و اعتبار ارزیابی می‌کند و به قول اهل فلسفه به گونه‌ای به حاجت معاصرت مبتلاست. گرچه نمی‌پسندم که سؤال شما را با سؤال پاسخ بگویم اما چون پاسخ را هم خواهم گفت، مانعی نمی‌بینم. چرا ما روزانه در مکالمه، گفتار و نوشتار خود صدها واژه غیرخودی چون عربی، انگلیسی، روسی و فرانسه، شاید به غلط هم به کار می‌بریم و ابایی هم نداریم و شاید بعضی‌ها بدین کاربرد هم مفتخرند، اما از استفاده ادبی واژه‌های خودی، هم‌ریشه و همزاد مسامحه می‌کنیم. به نظر من ما تا زمانی که می‌توانیم از واژه‌های قابل استفاده این گویش‌ها در اشعار و آثار خود به کار ببریم، نباید کوتاهی کرده و به بهانه کمبود کلمات یا نارسایی یا عدم ارتباط با گویش اصلی خودمان را محدود و محصور سازیم و به روند ادبیات کردی خدشه وارد کنیم و موجب نقصان آن بشوم. بلکه باید با گروه‌بندی درست ومنطق واژگان هر گویش از واژه‌هایی که بار ادبی دارند، در شعر استفاده کنیم و در نثر نیز به همین شیوه عمل کنیم. آن گاه مشاهده خواهید کرد که چه ادبیات توانمند و پرباری خواهیم داشت. همان کاری که سیدیعقوب ماهیدشتی کرده است و اشعار او را سوران و گوران، بادینان و کرمانج و زنگنه، فیلی و لر و کلهر متوجه می‌شود و از مزایای دیگر این گام، آشنایی اهل قلم و شعر  ادب کرد با واژه‌های دیگر گویش‌هاست، زیرا همان طور که می‌دانیم واژگان گویش‌ها در محاوره عامه، در طول روز و در تمام عمر و به علت تکرار یکسان، بیش از دویست تا سیصد واژه در مکالمه و محاوره و مبادلات گفت‌وگوها نیستند. حتی در زبان‌های زنده و زبان‌های بین‌المللی که همان میزان برای انتقال مفاهیم و خواسته روزمره کفایت می‌کند. اما آنچه مهم است دایره و محدوده واژه‌های ادبی و اصطلاحات است که ساختارهای ادبی شعر و نثر را به وجود می‌آورد و از نابودی و مرگ آنها جلوگیری می‌شود. البته تا یک محدوده زمانی خاص. بنابراین معتقدم که چه در شعر و چه در نوشتن و گفتن به جای استفاده از واژه غیرخودی، به کاربرد صحیح کلمات گویش‌های متفاوت، به زبانی خودی بیندیشیم، از فردوسی و سعدی و حافظ و مولانا و.. بیاموزیم که از هزاران واژه کردی بدرستی در جاودانه‌های خود استفاده کرده‌اند و امروز اشعار آنان برای کردها مفهوم‌تر از اکثر پارسی‌گویان خودباخته فرنگی‌مآب می‌باشد. یا نیما و اخوان و شاملو مگر کم از واژه‌های گیلکی و طبری و خراسانی و... استفاده کرده‌اند.
پایان بخش چهارم
  • بازديدها: 850

روند تاریخی و تحلیلی ادبیات کردی از آغاز تا امروز (گفتگو) - (بخش پایانی)

همان طور که واقفید چند سالی است که در شعر کردی منطقه‌ای جنوب گرایش‌های مختلف شعری نمود پیدا کرده است و جریان شعر نو کردی با گویش‌های کلهری، لکی و... توسط شاعران نسل تازه راه‌اندازی شده است. به نظر شما نمونه‌های ارائه شده تا چه حد موفق بوده‌اند و اصلاً آیا گویش‌های منطقه جنوب قابلیت اجراهای تازه شعری را دارند؟

این‌گونه گرایش چنان که حاصل تحول باشد بالطبع مولود طبیعی شعر و ادبیات است و اگر نتیجه تقلید باشد، نگهداری و به مقصد رسیدن آن دشوار و در پایان پیغامی نارسا خواهد بود. حال این که آیا مراحل تحول شعری در جنوب سیر تطور و واقعی خود را پشت سر گذاشته تا به این مرحله از تحول گام نهاده است یا نه، خود بحثی جداگانه است اما اشاره به این نکته ضروری است که گسستگی و پیوستگی‌های تاریخی در روند ادبیات و شعر کردی تأثیر و تأثرها را برای آن امری طبیعی جلوه داده و نباید آن انتظار را که در ادبیات عرب یا ادبیات فارسی دارم از ادبیات کردی آن هم گویش زیرمجموعه جنوبی داشته باشیم. زیرا همان طور که می‌دانید، شعر نو به معنای نیمایی آن که شالوده‌شکنی را شامل می‌شود و شعر امروز جنوب کردستان، باید به روایتی دنباله منطقه‌ای آن باشد. سالی چند پیش از حوزه فرهنگی ایران، در جهان عرب با حضور شاعران مهاجر چون ایلیا ابوماضی، رشید ایوب، نسیب عریضه، جبران خلیل جبران، جورج صیدح، الیاس فرحات و... آغاز شد و این را هم یادآور شوم که شاعرانی چون جمیل صدقی زهاوی، معروف الرصافی، احمد شوقی که او به امیرالشعرای عرب در دوران معاصر معروف بود و از سرآمدان شعر و سرقافله ادب نوین عرب بودند، همه کرد نژاد و از تبار کردان میانرودان به شمار می‌رفتند و نیز توضیح این نکته ضروری است که در دهه‌های قبل اصولاً تحرکات ادبی اروپا و آمریکا که پیشرو دگرگونی‌های ادبی بویژه شعر معاصر شده‌اند در امر فراگیری و جهانی آن ابتدا در مشرق زمین به جهان عرب وارد و پس از تأملی زمانی به ایران می‌رسید و مثل امروز نبود.

کردها که در مرکز فرهنگی ادبی کشورهای عربی یعنی مصر سکاندار حرکات ادبی بودند، همانند: محی‌الدین صبری و محمدعلی عونی و همچنین در سوریه و لبنان فعالیت‌های ژورنالیستی گسترده داشتند. شاعران کرد به همین واسطه پیش از شاعران پارسی‌گوی با شعر نو آشنا شدند و عبدالله گوران، عبدالواحد نوری و شیخ نوری شیخ صالح چند سال پیش از نیما به سرودن شعر نو پرداختند و شالوده‌شکن بودند و سرقافله شاعرانی چون؛ جگرخوین و شیرکو بی‌کس و لطیف هلمت و رفیق صابر و عبدالله پشیو و... شدند. این را نیز بگویم که در ایران نیز سهم کُرد در تحول ادبی نوین نادیده گرفته شد. زیرا ابوالقاسم لاهوتی پیش از نیما به شعر نو روی آورد و با ترجمه و شالوده‌شکنی سرقافله بود و کردهای جنوب از طریق هم‌تباران خود زودتر از حوزه ایران مرکزی و شمالی با ادبیات نوین آشنا شدند. به هر حال هر چند شاعران کرد جنوب تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ارائه آثار خود رکود محض داشتند و تحرکی نو را نیز در آثار آنها از لحاظ ساختار و قالب شعری شاهد نبودیم، اما پس از انقلاب که استعدادهای جوان به این حوزه روی آوردند که آن هم حاصل مطالعه در دو حوزه متحول شعر فارسی و شعر کردی میانرودان و سلیمانیه و اربیل و... بوده است، به نسبت خوش درخشیده‌اند. بویژه خود شما از امیدهای آینده این عرصه خواهید بود و تعدادی دیگر که ذاتاً نوگو و نوجو می‌باشند. در مورد قابلیت نیز چنانچه از شیوه توصیه شده‌ای که گفتم استفاده شود و ما تمامی واژگان و گویش‌ها را در زمان سرودن از آن ادبیات و شعر و حتی نثر خود بدانیم. به مقصد رساندن این امانت دشوار نخواهد بود زیرا فضای گسترده‌ای از کلمات، نکات، اصطلاح و مثل و طنز و... در دسترس و اختیار داریم.

من احساس می‌کنم هم‌نسلانم با توانایی‌هایی که دارند نتوانسته‌اند جریان شعر نوگرایی در شعر کردی جنوب را پیش ببرند. انگار همه با احتیاط و دلهره حرکت می‌کنیم. از طرفی با بحران مخاطب مواجهیم. مخاطبی که هنوز رسم‌الخط استاندارد کردی را نمی‌شناسد و یقیناً در خواندن آثار ارائه شده با این رسم‌الخط مشکل دارد. مسأله رسم‌الخط نقش مهمی برای ارتباط میان مخاطب و آثار ادبی باز می‌کند. گویا جنابعالی نیز اعتقادی به رسم‌الخطی که هم‌اکنون اجرا می‌شود، ندارید و کتاب‌هایتان را با همان رسم‌الخط فارسی ارائه کرده‌اید. اگر ممکن است در این مورد برایمان توضیح دهید.

سؤال خوب و بجایی است. بدرستی می‌دانید، ادبیات و شعر ضروریاتی دارد که باید بر دوش آنها مسیر ترویج و گسترش خود را تسخیر کند و صاحب قلمروی از شنوندگان و خوانندگان بشود که شعر نوی کردی جنوب در گستره‌ای بسیار محدود با بازدارنده‌های درونی خود به انضمام دافعه‌های ساختاری شعر نو که همراه با کثرت گویش‌ها در دایره جغرافیایی بسته واقع و مواجه شده و آن را در پیله‌ای طبیعی قرار داده است و ضروریات مورد اشاره نیز که می‌بایست امور سیاسی، اجتماعی، اعتقادی و... باشند هم هیچ یک محمل این دگرگونی‌ها قرار نگرفته‌اند. بنابراین گام نخستین حرکت شعر نو کردی جنوب، نهالی است نورس و نه نارس که هیچ یک از شرایط طبیعی آب و هوایی و فیزیکی برای رشد و پرورش آن مهیا نبوده و بلکه به مقتضای موقعیت و زمان از فاصله ناخواسته صخره‌های سیاسی با حداقل امکان و قوت لایموت سربرآورده و خودنمایی کرده است و چنین رویش‌هایی بدون شک بالنده خواهد شد. زیرا تولدی طبیعی داشته و دارند. هر چند همواره در دلهره زمان را سپری کرده و با اضطراب رشد می‌کنند. رعد و برق و باد و باران و... هزاران سانحه دیگر آن را تهدید کرده و هر بیننده‌ای در انتظار سقوط لحظه‌ای آن است. اما  او ریشه در جایی دارد که به سادگی نروییده تا به سادگی خشک شود یا درو گردد. این حاصل بذر یک ساله نیست. به نظر من به قول ترانه‌گویان کرد این بیت وصف حال شعر نو کردی جنوب است با تمام ویژگی‌هایی که برشمردیم که می‌گویند:

ته‌نیا   داریگم   وو   سه‌ریاله‌وه
گیرورده‌م و ده‌س بای شماله‌ره
 
که همواره در دلهره و اضطراب است و مخاطبی نیز ندارد، اما در غروب گرم و تابستانی، شکوه و زیبایی و مخاطب تنهای خود را خواهد داشت. وارد رؤیا نشویم، به هر حال و اما درباره رسم‌الخط این که می‌گویید استاندارد، ابتدا که رسم‌الخط استانداردی وجود ندارد. حتی رسم‌الخط ادبیات فارسی با پیشینه هزار و چند صد ساله مشکلات خاص خود را دارد و این رسم‌الخط‌ها نه فارسی است و نه کردی. بلکه سیمای تطوریافته رسم‌الخط قوم غالب است که مردمان تازه مسلمان در آسیای صغیر و ایران و شبه‌قاره آن را پذیرفته‌اند و به مقتضای غلبه‌های فرهنگی و بیشتر به سبب قبول مسائل اعتقادی بویژه متن قرآن کریم مورد استفاده قرار گرفته است و بالطبع کردهای تازه مسلمان هم طی قرن‌ها این شیوه را پذیرفته‌اند و تا اواسط نیمه اول سده بیستم میلادی تمامی کردها در قلمروی ایران بزرگ همانند سایر ساکنان فلات ایران و شبه‌قاره از این الفبا استفاده می‌کردند و می‌کنند. در پایان سده نوزدهم تعدادی کتاب به زبان کردی منتشر شد و روزنامه‌هایی نیز به همین خط و زبان انتشار پیدا کرد. اولین روزنامه کردی که کردستان نام داشت در 1898 میلادی = 1315 قمری = 1277 شمسی توسط مدحت بدر خان و جلادت و کامران بدر خان در قاهره پایتخت مصر نشر گردید. یعنی ده سال قبل از نهضت مشروطه و در 1920 میلادی = 1299 شمسی در عراق و 1930 میلادی در سوریه و لبنان آثاری به خط و زبان کردی چاپ و منتشر شد. کردهای عراق در نگارش از همان الفبای غالب عربی و کردهای سوریه از 1931 میلادی = 1310 شمسی از الفبای لاتین استفاده کردند. کوششی که در عراق برای پذیرفتن الفبای لاتین به عمل آمد به جایی نرسید و کردهای مقیم قفقاز نیز از الفبای روسی استفاده می‌کنند. البته از 1945 میلادی = 1324 شمسی و کردهای ترکیه هم از الفبای لاتین از زمان روی کار آمدن آتاترک. حالا شما پرتقال‌فروش را پیدا کنید. طرح استاندارد و رسم‌الخط کردی که شما می‌گویید این است و به قول طلاب، قضیه از اصل سالبه است. در ثانی رسم‌الخط استاندارد جز این که اِعراب حروف یعنی فتحه، ضمه، کسره یا به اصطلاح اصوات و صداها به حرف تغییر پیدا کرده به اضافه یکی دو علامت قراردادی برای وجه تمایز در تلفظ بعضی حروف مشابه چه دگرگونی و تغییر زیربنایی و کلی داشته که مخاطب آن را نشناسد و برایش لاینحل جلوه کند. این طور نیست، بلکه صورت مسأله ما شاید اشتباه باشد و تا حدی بی‌اطلاعی از چند و چون مسأله از بنیاد ـ اولاً پیش از هر چیز بگویم من هر ابداع و نوآوری مقبول و مطلوب را مانند تمامی همفکران و سایر دوستداران فرهنگ و ادب کردی دوست دارم و می‌پذیرم. البته نمی‌شود واژه اعتقاد را به کار ببرم چون وارد حوزه دیگری خواهم شد ـ اما باید بگویم که تغییر خط کردها در سوریه، عراق و ترکیه و روسیه برای عدم تداخل فرهنگی با اعراب و استقلال ادبی کردهای ساکن در آن مناطق صورت گرفت که وضعیتی کاملاً متفاوت با کردهای ایران داشتند و هر گونه پیوستگی به حل شدن آنها در دیگ ملی‌گرایی ترک و عرب منجر می‌شد و دوم این که ذات و سرشت گویش‌های سورانی سلیمانیه و کرمانجی یا بادینی که ویژه ساکنان آن مناطق بود و به روزنامه‌ها و متون نثر راه یافته و ترویج می‌شد، می‌طلبید که برای متون نثر مورد نظر و سهولت خواندن و گسترش آن تغییراتی را اندیشیدند که امروزه تداول یافته است و هنوز هم تنوع و تشتت رسم‌الخط بین استفاده از الفبای غالب عربی و لاتین به سامان نرسیده است که هر کدام نیز مشکلات و معضلات خاص خود را دارند و من در این گفت‌گوی مختصر به شرح آن نمی‌پردازم و اما چرا من آثار پژوهشی و مقالات و کتاب‌هایم را به رسم‌الخط کهن نه رسم‌الخط فارسی که اشتباه بودن این عنوان را توضیح دادم، می‌نویسم نه این که ناشی از بی‌اعتنایی به شیوه جدید یا به عبارت شما بی‌اعتقادی به گرایش نوین باشد، بلکه اقدام من حرکتی آگاهانه، زیربنایی و با آشنایی کامل با پیشینه و چگونگی رسم‌الخط کردی است و حتی مدتی برای تعدادی از دوستان دانشجو و دانش‌پژوه آشنایی با رسم‌الخط تازه کردی و متون کردی را تدریس کرده‌ام. اما در رابطه با رسم‌الخط آثار و تألیفات ارائه شده، آثار من اکثر در راستا و ادامه ادبیات اعتقادی کردی یعنی گویش اورامی بوده است و شش مجلد تاریخ ادبیات کردی جنوب یا حدیقه سلطانی که تذکره کردی‌سرایان کرمانشاهان از عهد تیموری تا عصر حاضر را دربرمی‌گیرد، به‌نُدرت شعری غیراورامی که لکی و زنگنه و کلهری را هم به موازات اورامی می‌توانیم تلقی کنیم، دربرمی‌گیرد و دیگر آن که احوال و بررسی‌ها کلاً به زبان فارسی و برای کردهای پارسی‌گوی و پارسی‌دان نوشته شده است و سوم که باز هم اشاره می‌کنم؛ پیوند فرهنگی شعر و ادبیات جنوب با شعر و ادبیات کردی در سایر کشورها متفاوت است و در واقع اینجا (کردستان جنوب) همان طور که در این گفت‌وگو بدان اشاره کردم، زادگاه شعر کردی است و کرد در تمام نقاط جهان آنچه در شعر و ادبیات تا اوایل قرن بیستم اکثریت هر چه متون قابل ادبی دارد در این محدوده قرار گرفته است و ما جز این موارد به عنوان نوگرایی نمی‌توانیم از نظرات و بلوغ فرهنگی ارکان برجسته شعر کردی چون؛ مولوی، بیسارانی، ملا منوچهر، ارکوازی، حتی محوی و نالی و... چشم بپوشیم و خواسته خود را بر متون بر جای مانده از آنها تحمیل کنیم. ما حداقل باید موازین نسخه‌شناسی و تکثیر نسخ اصل را رعایت کنیم. چون کارهایی که ارائه شده اکثر قریب به اتفاق در راستای احیای آثار قدما، علی‌الخصوص به گویش اعتقادی اورامی بوده است. من ضرورتی برای این تغییر و تبدیل ندیده‌ام، یعنی متن را به همان صورت و رسم‌الخط که مولوی یا بیسارانی یا ملا منوچهر یا.... نوشته‌اند که ده‌ها بیاض و نسخه خطی موجود کتابخانه‌ام شاهد ادعاست ارائه و احیا نموده‌ام. دیگر آن که امری بدیهی است و صاحب‌نظرانی چون بندیکت اندرسون بدان معترفند که در دنیای پیشامدرن، جوامع بزرگ براساس زبان کتاب مقدس، تشکل می‌یافته‌اند و زبان متداول و غیرمقدس عامه در تشکل آن جوامع نقش نداشته‌اند. حتی در اروپا تا قبل از قرن شانزدهم میلادی، یگانه زبانی که زبان آموزشی و نگارشی مردم بود زبان لاتین مقدس بود که پس از ترویج صنعت چاپ، زبان غیرمقدس شروع به رشد کرد و جایگزین زبان لاتین که زبان مقدس بود، شد و تازه در همین قرن شانزدهم قریب 10 درصد آثار منتشره به زبان فرانسه بود یا به همین علت که هابز، کتاب‌هایش را به زبان مقدس می‌نوشت در قرن هفدهم محبوب و مشهور و معروف و استعدادی چون شکسپیر که به زبان متداول می‌نوشت برای مردم ناشناخته بود. زبان رسم‌الخط عربی همین ماجرا را هم بر سر زبان و خط فارسی و سایر خط و زبان‌های مغلوب آورد و دیگر جز گویش اورامی که گویش ادبی بود تا اوایل قرن نوزدهم گویش‌های دیگر گذشته از استثناها گویش عامه بودند. همان طور که در سؤال اول توضیح دادم در واقع کردهای صاحب قلم، زبان و ادب فارسی را نیز در گام اول نجات دادند و خلاصه کارهای من در زمینه شعر جنوب که شش مجلد از دایره المعارف بیست و چند جلدی مربوط به کرمانشاهان را دربرمی‌گیرد، ادامه و موازی همزاد شعر مقدس کردی است که در کنار نضج و ترویج سایر گویش‌ها، ضروری است به همان سیمای سنتی و راستین خود ارائه شود تا گویای پیشینه هزار ساله پیوند شعر و گویش و نگارش مقدس کردی باشد.

با تشکر از این که وقتتان را در اختیار بنده گذاشتید. در پایان اگر ممکن است در مورد آثاری که آماده انتشار دارید برایمان توضیح دهید و اگر حرف ناگفته‌ای مانده بفرمایید.

من هم از شما تشکر می‌کنم و خوب می‌دانید که اهل گفتار به روال معمول آن نیستم و اگر توفیق داشته باشم اهل کردارم. اما ویژگی فکری و ذوق شما مرا هم به گفت‌وگو واداشت. زیرا برای امثال شما پاسخ این سؤالات را که به دقت و ظرافت مطرح کردید، ضروری می‌دانم و امیدوارم حتی‌المقدور مفید واقع شود و مورد استفاده باشد. درباره کارها هم بیکار نمی‌توان نشستن و در ادامه تلاش‌های پیشین از جمله مجلدات (4) تا (6) تذکره کردی‌سرایان کرمانشاهان از عهد تیموری تا عصر حاضر که شرح آن گذشت، مراحل نهایی خود را می‌گذراند. یکی دو کتاب (یک شعر نو شاعری پارسی‌گوی کرد) و دیگر نقدی است بر کتابی اعتقادی که در مجوز وزارت ا رشاد سرگردان است. سه جلد تصحیح و مقابله و تنقیح (سند و خاطرات) مربوط به دوره مشروطیت در کرمانشاه که بنابه اظهار مسئولان مرکز توسعه علوم انسانی دانشگاه تهران بزودی منتشر خواهند شد. احوال و آثار میرعماد قزوینی و میرزا رضای کلهر که حوزه فرهنگی و هنری شهرداری تهران در مجموعه بیست و پنج جلدی خوشنویسان ایران، حوزه هنری متولی چاپ و نشر آن است و چهار پنج سالی است ادامه دارد و بخش مربوط به خود را مدت‌هاست تحویل داده و کارهای نهایی آن هم انجام شده و نگارستان پارس که متصدی کار است، پیگیر چاپ و نشر آن است و کارهای دیگری که تصور می‌کنم توضیح آن بی‌شباهت به حکایت بازرگان و سعدی در جزیره کیش نباشد. به هر حال تا رمق باقی است می‌نویسیم، آیندگان خود دانند و اما حرف ناگفته بسیار که:

گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هــزار باده ناخورده در رگ تاک است

به خدایتان می‌سپارم. یاعلی
زمستان 1385
تهران