همان طور که واقفید چند سالی است که در شعر کردی منطقهای جنوب گرایشهای مختلف شعری نمود پیدا کرده است و جریان شعر نو کردی با گویشهای کلهری، لکی و... توسط شاعران نسل تازه راهاندازی شده است. به نظر شما نمونههای ارائه شده تا چه حد موفق بودهاند و اصلاً آیا گویشهای منطقه جنوب قابلیت اجراهای تازه شعری را دارند؟
اینگونه گرایش چنان که حاصل تحول باشد بالطبع مولود طبیعی شعر و ادبیات است و اگر نتیجه تقلید باشد، نگهداری و به مقصد رسیدن آن دشوار و در پایان پیغامی نارسا خواهد بود. حال این که آیا مراحل تحول شعری در جنوب سیر تطور و واقعی خود را پشت سر گذاشته تا به این مرحله از تحول گام نهاده است یا نه، خود بحثی جداگانه است اما اشاره به این نکته ضروری است که گسستگی و پیوستگیهای تاریخی در روند ادبیات و شعر کردی تأثیر و تأثرها را برای آن امری طبیعی جلوه داده و نباید آن انتظار را که در ادبیات عرب یا ادبیات فارسی دارم از ادبیات کردی آن هم گویش زیرمجموعه جنوبی داشته باشیم. زیرا همان طور که میدانید، شعر نو به معنای نیمایی آن که شالودهشکنی را شامل میشود و شعر امروز جنوب کردستان، باید به روایتی دنباله منطقهای آن باشد. سالی چند پیش از حوزه فرهنگی ایران، در جهان عرب با حضور شاعران مهاجر چون ایلیا ابوماضی، رشید ایوب، نسیب عریضه، جبران خلیل جبران، جورج صیدح، الیاس فرحات و... آغاز شد و این را هم یادآور شوم که شاعرانی چون جمیل صدقی زهاوی، معروف الرصافی، احمد شوقی که او به امیرالشعرای عرب در دوران معاصر معروف بود و از سرآمدان شعر و سرقافله ادب نوین عرب بودند، همه کرد نژاد و از تبار کردان میانرودان به شمار میرفتند و نیز توضیح این نکته ضروری است که در دهههای قبل اصولاً تحرکات ادبی اروپا و آمریکا که پیشرو دگرگونیهای ادبی بویژه شعر معاصر شدهاند در امر فراگیری و جهانی آن ابتدا در مشرق زمین به جهان عرب وارد و پس از تأملی زمانی به ایران میرسید و مثل امروز نبود.
کردها که در مرکز فرهنگی ادبی کشورهای عربی یعنی مصر سکاندار حرکات ادبی بودند، همانند: محیالدین صبری و محمدعلی عونی و همچنین در سوریه و لبنان فعالیتهای ژورنالیستی گسترده داشتند. شاعران کرد به همین واسطه پیش از شاعران پارسیگوی با شعر نو آشنا شدند و عبدالله گوران، عبدالواحد نوری و شیخ نوری شیخ صالح چند سال پیش از نیما به سرودن شعر نو پرداختند و شالودهشکن بودند و سرقافله شاعرانی چون؛ جگرخوین و شیرکو بیکس و لطیف هلمت و رفیق صابر و عبدالله پشیو و... شدند. این را نیز بگویم که در ایران نیز سهم کُرد در تحول ادبی نوین نادیده گرفته شد. زیرا ابوالقاسم لاهوتی پیش از نیما به شعر نو روی آورد و با ترجمه و شالودهشکنی سرقافله بود و کردهای جنوب از طریق همتباران خود زودتر از حوزه ایران مرکزی و شمالی با ادبیات نوین آشنا شدند. به هر حال هر چند شاعران کرد جنوب تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ارائه آثار خود رکود محض داشتند و تحرکی نو را نیز در آثار آنها از لحاظ ساختار و قالب شعری شاهد نبودیم، اما پس از انقلاب که استعدادهای جوان به این حوزه روی آوردند که آن هم حاصل مطالعه در دو حوزه متحول شعر فارسی و شعر کردی میانرودان و سلیمانیه و اربیل و... بوده است، به نسبت خوش درخشیدهاند. بویژه خود شما از امیدهای آینده این عرصه خواهید بود و تعدادی دیگر که ذاتاً نوگو و نوجو میباشند. در مورد قابلیت نیز چنانچه از شیوه توصیه شدهای که گفتم استفاده شود و ما تمامی واژگان و گویشها را در زمان سرودن از آن ادبیات و شعر و حتی نثر خود بدانیم. به مقصد رساندن این امانت دشوار نخواهد بود زیرا فضای گستردهای از کلمات، نکات، اصطلاح و مثل و طنز و... در دسترس و اختیار داریم.
من احساس میکنم همنسلانم با تواناییهایی که دارند نتوانستهاند جریان شعر نوگرایی در شعر کردی جنوب را پیش ببرند. انگار همه با احتیاط و دلهره حرکت میکنیم. از طرفی با بحران مخاطب مواجهیم. مخاطبی که هنوز رسمالخط استاندارد کردی را نمیشناسد و یقیناً در خواندن آثار ارائه شده با این رسمالخط مشکل دارد. مسأله رسمالخط نقش مهمی برای ارتباط میان مخاطب و آثار ادبی باز میکند. گویا جنابعالی نیز اعتقادی به رسمالخطی که هماکنون اجرا میشود، ندارید و کتابهایتان را با همان رسمالخط فارسی ارائه کردهاید. اگر ممکن است در این مورد برایمان توضیح دهید.
سؤال خوب و بجایی است. بدرستی میدانید، ادبیات و شعر ضروریاتی دارد که باید بر دوش آنها مسیر ترویج و گسترش خود را تسخیر کند و صاحب قلمروی از شنوندگان و خوانندگان بشود که شعر نوی کردی جنوب در گسترهای بسیار محدود با بازدارندههای درونی خود به انضمام دافعههای ساختاری شعر نو که همراه با کثرت گویشها در دایره جغرافیایی بسته واقع و مواجه شده و آن را در پیلهای طبیعی قرار داده است و ضروریات مورد اشاره نیز که میبایست امور سیاسی، اجتماعی، اعتقادی و... باشند هم هیچ یک محمل این دگرگونیها قرار نگرفتهاند. بنابراین گام نخستین حرکت شعر نو کردی جنوب، نهالی است نورس و نه نارس که هیچ یک از شرایط طبیعی آب و هوایی و فیزیکی برای رشد و پرورش آن مهیا نبوده و بلکه به مقتضای موقعیت و زمان از فاصله ناخواسته صخرههای سیاسی با حداقل امکان و قوت لایموت سربرآورده و خودنمایی کرده است و چنین رویشهایی بدون شک بالنده خواهد شد. زیرا تولدی طبیعی داشته و دارند. هر چند همواره در دلهره زمان را سپری کرده و با اضطراب رشد میکنند. رعد و برق و باد و باران و... هزاران سانحه دیگر آن را تهدید کرده و هر بینندهای در انتظار سقوط لحظهای آن است. اما او ریشه در جایی دارد که به سادگی نروییده تا به سادگی خشک شود یا درو گردد. این حاصل بذر یک ساله نیست. به نظر من به قول ترانهگویان کرد این بیت وصف حال شعر نو کردی جنوب است با تمام ویژگیهایی که برشمردیم که میگویند:
تهنیا داریگم وو سهریالهوه
گیروردهم و دهس بای شمالهره
که همواره در دلهره و اضطراب است و مخاطبی نیز ندارد، اما در غروب گرم و تابستانی، شکوه و زیبایی و مخاطب تنهای خود را خواهد داشت. وارد رؤیا نشویم، به هر حال و اما درباره رسمالخط این که میگویید استاندارد، ابتدا که رسمالخط استانداردی وجود ندارد. حتی رسمالخط ادبیات فارسی با پیشینه هزار و چند صد ساله مشکلات خاص خود را دارد و این رسمالخطها نه فارسی است و نه کردی. بلکه سیمای تطوریافته رسمالخط قوم غالب است که مردمان تازه مسلمان در آسیای صغیر و ایران و شبهقاره آن را پذیرفتهاند و به مقتضای غلبههای فرهنگی و بیشتر به سبب قبول مسائل اعتقادی بویژه متن قرآن کریم مورد استفاده قرار گرفته است و بالطبع کردهای تازه مسلمان هم طی قرنها این شیوه را پذیرفتهاند و تا اواسط نیمه اول سده بیستم میلادی تمامی کردها در قلمروی ایران بزرگ همانند سایر ساکنان فلات ایران و شبهقاره از این الفبا استفاده میکردند و میکنند. در پایان سده نوزدهم تعدادی کتاب به زبان کردی منتشر شد و روزنامههایی نیز به همین خط و زبان انتشار پیدا کرد. اولین روزنامه کردی که کردستان نام داشت در 1898 میلادی = 1315 قمری = 1277 شمسی توسط مدحت بدر خان و جلادت و کامران بدر خان در قاهره پایتخت مصر نشر گردید. یعنی ده سال قبل از نهضت مشروطه و در 1920 میلادی = 1299 شمسی در عراق و 1930 میلادی در سوریه و لبنان آثاری به خط و زبان کردی چاپ و منتشر شد. کردهای عراق در نگارش از همان الفبای غالب عربی و کردهای سوریه از 1931 میلادی = 1310 شمسی از الفبای لاتین استفاده کردند. کوششی که در عراق برای پذیرفتن الفبای لاتین به عمل آمد به جایی نرسید و کردهای مقیم قفقاز نیز از الفبای روسی استفاده میکنند. البته از 1945 میلادی = 1324 شمسی و کردهای ترکیه هم از الفبای لاتین از زمان روی کار آمدن آتاترک. حالا شما پرتقالفروش را پیدا کنید. طرح استاندارد و رسمالخط کردی که شما میگویید این است و به قول طلاب، قضیه از اصل سالبه است. در ثانی رسمالخط استاندارد جز این که اِعراب حروف یعنی فتحه، ضمه، کسره یا به اصطلاح اصوات و صداها به حرف تغییر پیدا کرده به اضافه یکی دو علامت قراردادی برای وجه تمایز در تلفظ بعضی حروف مشابه چه دگرگونی و تغییر زیربنایی و کلی داشته که مخاطب آن را نشناسد و برایش لاینحل جلوه کند. این طور نیست، بلکه صورت مسأله ما شاید اشتباه باشد و تا حدی بیاطلاعی از چند و چون مسأله از بنیاد ـ اولاً پیش از هر چیز بگویم من هر ابداع و نوآوری مقبول و مطلوب را مانند تمامی همفکران و سایر دوستداران فرهنگ و ادب کردی دوست دارم و میپذیرم. البته نمیشود واژه اعتقاد را به کار ببرم چون وارد حوزه دیگری خواهم شد ـ اما باید بگویم که تغییر خط کردها در سوریه، عراق و ترکیه و روسیه برای عدم تداخل فرهنگی با اعراب و استقلال ادبی کردهای ساکن در آن مناطق صورت گرفت که وضعیتی کاملاً متفاوت با کردهای ایران داشتند و هر گونه پیوستگی به حل شدن آنها در دیگ ملیگرایی ترک و عرب منجر میشد و دوم این که ذات و سرشت گویشهای سورانی سلیمانیه و کرمانجی یا بادینی که ویژه ساکنان آن مناطق بود و به روزنامهها و متون نثر راه یافته و ترویج میشد، میطلبید که برای متون نثر مورد نظر و سهولت خواندن و گسترش آن تغییراتی را اندیشیدند که امروزه تداول یافته است و هنوز هم تنوع و تشتت رسمالخط بین استفاده از الفبای غالب عربی و لاتین به سامان نرسیده است که هر کدام نیز مشکلات و معضلات خاص خود را دارند و من در این گفتگوی مختصر به شرح آن نمیپردازم و اما چرا من آثار پژوهشی و مقالات و کتابهایم را به رسمالخط کهن نه رسمالخط فارسی که اشتباه بودن این عنوان را توضیح دادم، مینویسم نه این که ناشی از بیاعتنایی به شیوه جدید یا به عبارت شما بیاعتقادی به گرایش نوین باشد، بلکه اقدام من حرکتی آگاهانه، زیربنایی و با آشنایی کامل با پیشینه و چگونگی رسمالخط کردی است و حتی مدتی برای تعدادی از دوستان دانشجو و دانشپژوه آشنایی با رسمالخط تازه کردی و متون کردی را تدریس کردهام. اما در رابطه با رسمالخط آثار و تألیفات ارائه شده، آثار من اکثر در راستا و ادامه ادبیات اعتقادی کردی یعنی گویش اورامی بوده است و شش مجلد تاریخ ادبیات کردی جنوب یا حدیقه سلطانی که تذکره کردیسرایان کرمانشاهان از عهد تیموری تا عصر حاضر را دربرمیگیرد، بهنُدرت شعری غیراورامی که لکی و زنگنه و کلهری را هم به موازات اورامی میتوانیم تلقی کنیم، دربرمیگیرد و دیگر آن که احوال و بررسیها کلاً به زبان فارسی و برای کردهای پارسیگوی و پارسیدان نوشته شده است و سوم که باز هم اشاره میکنم؛ پیوند فرهنگی شعر و ادبیات جنوب با شعر و ادبیات کردی در سایر کشورها متفاوت است و در واقع اینجا (کردستان جنوب) همان طور که در این گفتوگو بدان اشاره کردم، زادگاه شعر کردی است و کرد در تمام نقاط جهان آنچه در شعر و ادبیات تا اوایل قرن بیستم اکثریت هر چه متون قابل ادبی دارد در این محدوده قرار گرفته است و ما جز این موارد به عنوان نوگرایی نمیتوانیم از نظرات و بلوغ فرهنگی ارکان برجسته شعر کردی چون؛ مولوی، بیسارانی، ملا منوچهر، ارکوازی، حتی محوی و نالی و... چشم بپوشیم و خواسته خود را بر متون بر جای مانده از آنها تحمیل کنیم. ما حداقل باید موازین نسخهشناسی و تکثیر نسخ اصل را رعایت کنیم. چون کارهایی که ارائه شده اکثر قریب به اتفاق در راستای احیای آثار قدما، علیالخصوص به گویش اعتقادی اورامی بوده است. من ضرورتی برای این تغییر و تبدیل ندیدهام، یعنی متن را به همان صورت و رسمالخط که مولوی یا بیسارانی یا ملا منوچهر یا.... نوشتهاند که دهها بیاض و نسخه خطی موجود کتابخانهام شاهد ادعاست ارائه و احیا نمودهام. دیگر آن که امری بدیهی است و صاحبنظرانی چون بندیکت اندرسون بدان معترفند که در دنیای پیشامدرن، جوامع بزرگ براساس زبان کتاب مقدس، تشکل مییافتهاند و زبان متداول و غیرمقدس عامه در تشکل آن جوامع نقش نداشتهاند. حتی در اروپا تا قبل از قرن شانزدهم میلادی، یگانه زبانی که زبان آموزشی و نگارشی مردم بود زبان لاتین مقدس بود که پس از ترویج صنعت چاپ، زبان غیرمقدس شروع به رشد کرد و جایگزین زبان لاتین که زبان مقدس بود، شد و تازه در همین قرن شانزدهم قریب 10 درصد آثار منتشره به زبان فرانسه بود یا به همین علت که هابز، کتابهایش را به زبان مقدس مینوشت در قرن هفدهم محبوب و مشهور و معروف و استعدادی چون شکسپیر که به زبان متداول مینوشت برای مردم ناشناخته بود. زبان رسمالخط عربی همین ماجرا را هم بر سر زبان و خط فارسی و سایر خط و زبانهای مغلوب آورد و دیگر جز گویش اورامی که گویش ادبی بود تا اوایل قرن نوزدهم گویشهای دیگر گذشته از استثناها گویش عامه بودند. همان طور که در سؤال اول توضیح دادم در واقع کردهای صاحب قلم، زبان و ادب فارسی را نیز در گام اول نجات دادند و خلاصه کارهای من در زمینه شعر جنوب که شش مجلد از دایره المعارف بیست و چند جلدی مربوط به کرمانشاهان را دربرمیگیرد، ادامه و موازی همزاد شعر مقدس کردی است که در کنار نضج و ترویج سایر گویشها، ضروری است به همان سیمای سنتی و راستین خود ارائه شود تا گویای پیشینه هزار ساله پیوند شعر و گویش و نگارش مقدس کردی باشد.
با تشکر از این که وقتتان را در اختیار بنده گذاشتید. در پایان اگر ممکن است در مورد آثاری که آماده انتشار دارید برایمان توضیح دهید و اگر حرف ناگفتهای مانده بفرمایید.
من هم از شما تشکر میکنم و خوب میدانید که اهل گفتار به روال معمول آن نیستم و اگر توفیق داشته باشم اهل کردارم. اما ویژگی فکری و ذوق شما مرا هم به گفتوگو واداشت. زیرا برای امثال شما پاسخ این سؤالات را که به دقت و ظرافت مطرح کردید، ضروری میدانم و امیدوارم حتیالمقدور مفید واقع شود و مورد استفاده باشد. درباره کارها هم بیکار نمیتوان نشستن و در ادامه تلاشهای پیشین از جمله مجلدات (4) تا (6) تذکره کردیسرایان کرمانشاهان از عهد تیموری تا عصر حاضر که شرح آن گذشت، مراحل نهایی خود را میگذراند. یکی دو کتاب (یک شعر نو شاعری پارسیگوی کرد) و دیگر نقدی است بر کتابی اعتقادی که در مجوز وزارت ا رشاد سرگردان است. سه جلد تصحیح و مقابله و تنقیح (سند و خاطرات) مربوط به دوره مشروطیت در کرمانشاه که بنابه اظهار مسئولان مرکز توسعه علوم انسانی دانشگاه تهران بزودی منتشر خواهند شد. احوال و آثار میرعماد قزوینی و میرزا رضای کلهر که حوزه فرهنگی و هنری شهرداری تهران در مجموعه بیست و پنج جلدی خوشنویسان ایران، حوزه هنری متولی چاپ و نشر آن است و چهار پنج سالی است ادامه دارد و بخش مربوط به خود را مدتهاست تحویل داده و کارهای نهایی آن هم انجام شده و نگارستان پارس که متصدی کار است، پیگیر چاپ و نشر آن است و کارهای دیگری که تصور میکنم توضیح آن بیشباهت به حکایت بازرگان و سعدی در جزیره کیش نباشد. به هر حال تا رمق باقی است مینویسیم، آیندگان خود دانند و اما حرف ناگفته بسیار که:
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هــزار باده ناخورده در رگ تاک است
به خدایتان میسپارم. یاعلی
زمستان 1385تهران