با توجه به توضیحات و بررسیهای جامعتان در سؤالهای پیشین، فکر میکنم بد نیست اشارهای هم داشته باشید به دورههای شعری در منطقه جنوب کردستان و تقسیمبندی این دورهها.
بله. عرض کنم در پاسخهای قبلی اگر دقت نماییم، خط سیر و تطور شعر کردی و بالطبع شعر در جنوب کردستان با تقسیمات آن در سیمایی کلی ارائه شده است. تصور من از سؤال شما سبک شعر کردی و دورههای آن در منطقه کردستان جنوبی است. ابتدا بیان این یادآوری ضروری است که سبک و سبکشناسی ادبی امری است که مواد اولیه و مقدماتی حتمی و بایسته را میطلبد که هر مقطع یا محدودهای را شامل نمیشود زیرا امری کلی است و تجزیه آن به تولید ناقصالخلقهای میماند که جزو ضایعات شمرده میشود و به کار اصلی نمیتواند کمکی بکند. بنابراین شاید ما بتوانیم حتی از یک گویش خاص در مقوله شعر یا نثری که نداشته است، مطالبی ارائه نماییم. اما در نهایت چیز قابل توجهی نمیتواند باشد. یعنی گویش غیرادبی بالقوه این توانایی را ندارد. هر چند باز هم همانند اکثر موارد، این نظر شخصی است، اما آشنایی محدود من به حیطه ادبیات و سبک و سبکشناسی، در وهله اول آنچه حکم میکند که ما وارد دایره سبکشناسی ادبی شویم، موجودی هنگفتی است که باید از لحاظ منابع و مآخذ نظم و نثر و داستان و اسطوره و افسانه و واژگان خاص و... داشته باشیم و دیگر آن که تسلط و عمق و غوری شایسته که فرد یا افراد صاحب صلاحیت در امر مذکور داشته باشند و تازه این قدم اول است. شما ملاحظه میکنید در ادبیات فارسی که اقیانوسی از منابع نظم و نثر در زمینههای مختلف علوم پایه و علوم انسانی در ایران و کتابخانههای جهان وجود دارد و فراهم آمده و رکن اصلی شرقشناسی در دانشگاههای اروپا بخصوص در جغرافیای خاورمیانه بر پایه فرهنگ و ادب ایران استوار است. پس از هزار سال که از نظم و نثر زبان فارسی پس از اسلام میگذرد، سابقه اولین و آخرین اثری که در زمینه سبکشناسی توسط شادروان ملکالشعرای بهار تألیف شده است، به هفتاد سال نمیرسد. یعنی مرحوم ملکالشعرای بهار بعد از جنگ دوم در سال 1321 شمسی به تألیف سبکشناسی توفیق یافت و تنها ماخذ در این مورد برای تحصیل در دوره کارشناسی ارشد و دکترای ادبیات است. آن هم اندیشه فرازمندی چون مرحوم بهار که شناخته نخواهد شد، الا به روزگاران... بگذریم از سخن اصلی دور نیفتیم که شعر و ادب کردی با پیوست و گسستهایی که به آنها اشاره کردیم و نیز تکه پاره بودن و عدم یکدستی آثار و اشعار و منابع و متأسفانه آفتی که بیش از هر چیز بزرگترین صدمه را به ساختار ادبی کردی وارد ساخته، فرسودگی، حاضریخواری، تنبلی و وامگیری بیش از حد مقبول در نسل حاضر و نوعی یکسو نگری در بین اهل قلم کرد که باید آن را سرطان فرهنگی نامید، مخصوصاً در اروپا و عراق و ترکیه و قلیلی در ایران که به نوعی فرهنگ پرورشی و ادبیات ماشینی که مترادف مرغ ماشینی باید قرار دهیم، دچار هستند، یعنی میخواهند بدون اعتنا به گذشته، بدون توجه به موجودی و فراهم آوردن آن و بدون بازگشت به مراحل تاریخی ادبی پیشینیان، بدون تلاش با استفاده از آنچه مهیاست، از هر کس و هر جا در هر زمینهای نظم و نثر و فلسفه و شعر و تئاتر و... یک ادبیات فربه که به چاقی کاذب دچار شده و فراهم آمده و با یک سرما و گرما جان خواهد سپرد و گاهی در همان لحظهای که متولد میشود، میمیرد. به سرمایهای خیالی در فرهنگ و ادبیات نو در کردستان جنوبی دست یابند و این جز آشفتگی و فراگیری امراض نتیجهای نخواهد داشت. کدام یک از ملتهای جهان بویژه در شرق و حتی غرب این گونه به داشتههای فرهنگی و ادبی پیشینیان خود پشت کرده و نسبت به آن بیاعتنا بوده است. در حالی که ممالک پیشرفته که خود پیشگام تحولات نوین ادبی هستند، امروز به بازبینی آنچه در این زمینهها داشته و دارند اصرار میورزند و در احیای آن تلاش میکنند. به نظر من موج جدید شعر کردی امروز به علت همین تنبلی و وامگیری و عدم تعمق در دفتر و دستک و دیوان و... گذشتگان، اکثراً مصرفکنندگان فرهنگی متون غیرکردی هستند تا تولیدگر فکری و ادبی و این روند غلط راه به جایی نخواهد بُرد. درد دل و تذکری بود که در این گفتوگو ضروری دانستم بگویم زیرا اگر ما شعر و ادب کردی را در کل ملاحظه کنیم، یعنی آنچه در هر چهارپارچه کردستان که قلمروی ایران بزرگ را شامل میشود، آن موجودی هنری و ادبی را خواهد داشت که در تألیف و تدوین حداقل سبکشناسی شعر کردی بدان تکیه کنیم. اگر تعصب نابخردانه گویشهای خودی و غیرخودی، بزرگنماییهای احساساتی ادبا و شعرا و... را کنار بگذاریم و همانند سیدیعقوب ماهیدشتی آن شاعر آسمانیاندیش باشیم که در غزل خود از واژگان تمامی مناطق از سورانی، گورانی، فیلی، زنگنه، لکی، لری، کلهری، کرمانجی و بادینی و... استفاده کرده است.
حال به جواب سؤال شما با این مقدمه طولانی میپردازم و فقط میتوانم مقاطع تاریخ ادبی در جنوب را بگویم و آن هم به سبب این که در کردستان جنوبی شعر و ادب کردی هیچ گاه دچار نقصان کلی نبوده و با نهفتگی در آغوش موسیقی و سور و سوگ و منظومهها زیسته است و به علتهای متعدد که مهمترین آن پیوستگی شعر و ادب با عقاید کهن کردی و متکی بر باور مردم و بینیاز از توجه حکام و امرا بوده است، همیشه حضور بارز در اندیشه و افکار جامعه شفاهی و به طریق اولی در آثار به جای مانده از اهل قلم و سواد و سرایندگان فاضل و صاحب ذوق داشته است. به نظر من با توجه به بررسی و تأملی که در زمینه ادبیات و شعر کردی و پیشینه آن داشتهام ادوار شعر کردی را میتوان به چهار دوره تقسیم کرد.
مرحله اول ـ دوره شعرهای آیینی است یعنی کلامها، دفاتر، که از اواخر قرن چهارم هجری آغاز و در قرن هشتم به اوج میرسد و سپس تا قرن سیزدهم هجری حضور سایهوار دارد. تا در اواخر قرن دوازدهم که توقفی دارد و آن هم بحث مفصل خود را میطلبد و جای تحلیل آن در این گفتوگو نیست.
مرحله دوم ـ شعر کردی در کردستان جنوبی که آغاز میشود بیشتر همسو با شاعران داستانپرداز و بلندپایه آذربایجان است. چون نظامی و خاقانی و... که با خانای قبادی و ملک علی مرادویس و الماس خان و میرزا شفیع و... شروع میشود تا به بیسارانی و غلامرضا خان ارکوازی میرسد که در واقع اشعار بیسارانی را باید نوعی مکتب وقوع تلقی کرد که مرحله سوم با ملاعبدالرحیم تایجوزی در شعر اورامی و سورانی و سیدیعقوب ماهیدشتی در زبان همگانی یا التقاطی که اشاره کردم. سیدصالح ماهیدشتی و ترکه و نجف و نجات و خانه داجیوند، منوچهر خان کولیوند، میرزا نادر هرسینی و افسر بختیاری و جامع و جمیع فرازهایی از این مراحل سهگانه و ختم مرحله سوم در شعر کردی جنوب، میرزا احمد دهباشی که از شگفتیهای عرصه شعر و ادب بود که از عصر ناصری تا بعد از جنگ دوم جهانی را شامل میشود و مرحله چهارم ـ که تحمیل و تدارکات و تبلیغات و مدرنیتهنماییهای عصر پهلوی را هم پشت سر گذاشت و تحریر و تقریر خط و زبان فارسی اجباری نیز شد و مدارس متعدد به یاری وزارت معارف و فرهنگ بعدی به ترویج زبان رسمی پرداخت، اما شعر و ادب کردی در سیمای طنزهای اجتماعی و پرداختن به موضوعات انتقادی در زبان شاعران این حوزه چهره نمود و بیاعتنا به روشنفکرنماییهای شهروندان خودباخته به حیات هزار ساله خود ادامه داد. بویژه که در این سال تأسیس جمهوری مهاباد و ارسال روزنامه و نوشتهها و کتاب و ارتباطات علیرغم سکوت سخت و سنگین فرهنگی و ادبی و سیاسی در کردستان اردلان بویژه سنندج که هیچ سندی برای تحرک در آن محدوده در دست نداریم، اما در کردستان زنگنه در زمینههای یاد شده تحرکات و تأثیرات قابل بحث داشتهایم که اشعار و مقالات شادروانان ابراهیم نادری و یدالله رضایی کلهر به گویش کلهری و سرودهها و نوشتههای استاد سیدطاهر هاشمی به سورانی و اورامی در روزنامههای گلاویژ و کردستان ارگان جمهوری مهاباد و کوهستان و... از کرمانشاه شاهد واضح است و چون در سالهای بعد از کودتای 28 مرداد بنابه مصلحت و به گونهای سوپاپوار بعد از روی کار آمدن عبدالکریم قاسم در عراق و به قدرت رسیدن بارزانیهای بازگشته از شوروی به رهبری شادروان ملامصطفی بارزانی، روزنامه کردستان به صاحب امتیازی، علامه بدیعالزمان کردستانی و سردبیری دکتر صدیق مفتیزاده (حزین اورامی) که هر دو از نوابغ و برجستگان ادبیات عرب و کرد و فارس بودند، در تهران تأسیس شد. از کرمانشاه شاعر و محقق زندهیاد سیدمحمدسعید غیرت و لطفعلی خان صحرایی و عدهای شاعر دیگر با آن روزنامه همکاری داشتند و دکتر مفتیزاده خود از اهالی نودشه در حومه پاوه بود، در مطبوعات محلی نیز از آغاز دهه چهل سالهای 1330 به بعد شاعرانی چون شادروان پارسا، مرحوم کریم تمکین و شامی کرماشانی منظومههای انتقادی و اجتماعی خود را منتشر میکردند و نخستین غزلهای کردی کلهری یا کرماشانی که باید به آنها عنوان غزل نو داد با اشعار شاعران برجستهای چون؛ یدالله بهزاد، پرتو و تمکین رواج یافت که در واقع مقدمه اصلی شعر کردی پس از پیروزی انقلاب شد و امروز با همان پیشروان توانمند و قَدَر در ادب فارسی و کردی، شعر کردی جنوب را با استعدادهای قابل بحث در پیش رو داریم.
ما در منطقه جنوب کردستان با تکثر گویشها مواجهیم. گویش کلهری، اورامی، لکی، فیلی و هر کدام از این گویشها از ارگانیسم زبانی ویژهای برخوردارند و من فکر میکنم این تکثر گویشها باعث نوعی رکود در ادبیات کردی شده. به نظر شما چگونه میتوانیم از این تکثر گویشها در جهت پیشبرد ادبیات کردی استفاده کنیم؟
واژگان هر گویش مانند سلولها حیات محدود دارند. متولد میشوند و میمیرند. تاکنون بیشماری واژه متولد شده و پس از پایان تاریخ مصرف جان سپردهاند. واژههایی را که پدران ما میدانستند، فرزندان ما درنمییابند و برعکس کلماتی که نوجوانان و جوانان ما استفاده میکنند، در مواردی برای ما نامفهوم مینماید. به نظر من اگر ما از این گویشها و واژگان ادبی آنها و اصطلاحات گویشها به عنوان یاریگر استفاده نماییم نه تنها رکودی را موجب نشدهایم بلکه به موجودی و توانایی آثار ادبی خود میافزاییم. متأسفانه انسان به طور کل از ثروتها و داشتهها و آنچه از نعمات که به وی نزدیک است، به دیده اندک و کمارزش یا بی ارزش مینگرد در صورتی که آنچه را از او دور و بیگانه است با دیدهای احترام و اعتبار ارزیابی میکند و به قول اهل فلسفه به گونهای به حاجت معاصرت مبتلاست. گرچه نمیپسندم که سؤال شما را با سؤال پاسخ بگویم اما چون پاسخ را هم خواهم گفت، مانعی نمیبینم. چرا ما روزانه در مکالمه، گفتار و نوشتار خود صدها واژه غیرخودی چون عربی، انگلیسی، روسی و فرانسه، شاید به غلط هم به کار میبریم و ابایی هم نداریم و شاید بعضیها بدین کاربرد هم مفتخرند، اما از استفاده ادبی واژههای خودی، همریشه و همزاد مسامحه میکنیم. به نظر من ما تا زمانی که میتوانیم از واژههای قابل استفاده این گویشها در اشعار و آثار خود به کار ببریم، نباید کوتاهی کرده و به بهانه کمبود کلمات یا نارسایی یا عدم ارتباط با گویش اصلی خودمان را محدود و محصور سازیم و به روند ادبیات کردی خدشه وارد کنیم و موجب نقصان آن بشوم. بلکه باید با گروهبندی درست ومنطق واژگان هر گویش از واژههایی که بار ادبی دارند، در شعر استفاده کنیم و در نثر نیز به همین شیوه عمل کنیم. آن گاه مشاهده خواهید کرد که چه ادبیات توانمند و پرباری خواهیم داشت. همان کاری که سیدیعقوب ماهیدشتی کرده است و اشعار او را سوران و گوران، بادینان و کرمانج و زنگنه، فیلی و لر و کلهر متوجه میشود و از مزایای دیگر این گام، آشنایی اهل قلم و شعر ادب کرد با واژههای دیگر گویشهاست، زیرا همان طور که میدانیم واژگان گویشها در محاوره عامه، در طول روز و در تمام عمر و به علت تکرار یکسان، بیش از دویست تا سیصد واژه در مکالمه و محاوره و مبادلات گفتوگوها نیستند. حتی در زبانهای زنده و زبانهای بینالمللی که همان میزان برای انتقال مفاهیم و خواسته روزمره کفایت میکند. اما آنچه مهم است دایره و محدوده واژههای ادبی و اصطلاحات است که ساختارهای ادبی شعر و نثر را به وجود میآورد و از نابودی و مرگ آنها جلوگیری میشود. البته تا یک محدوده زمانی خاص. بنابراین معتقدم که چه در شعر و چه در نوشتن و گفتن به جای استفاده از واژه غیرخودی، به کاربرد صحیح کلمات گویشهای متفاوت، به زبانی خودی بیندیشیم، از فردوسی و سعدی و حافظ و مولانا و.. بیاموزیم که از هزاران واژه کردی بدرستی در جاودانههای خود استفاده کردهاند و امروز اشعار آنان برای کردها مفهومتر از اکثر پارسیگویان خودباخته فرنگیمآب میباشد. یا نیما و اخوان و شاملو مگر کم از واژههای گیلکی و طبری و خراسانی و... استفاده کردهاند.
پایان بخش چهارم