درباره منظومه فرهاد و شیرین که شاعران کُرد به نظم درآوردهاند، چه نظر و بررسی دارید؟
اصولاً در میان منظومههای کردی دقت به این نکته ضروری است که شاعران کُرد بعد از خسرو و شیرین به سرودن شیرین و فرهاد پرداختهاند و شاید تعداد نسخ و نمونههای شیرین و فرهاد بیشتر باشد. نمونه طرفداری مردمی از فرهاد در بین اهل ذوق و توده مردم کرد وجود دارد. کردها بنابه روایت شرفنامه امیرشرف خان بدلیسی ـ فرهاد را از تبار کُرد میدانند و او را از ایل کلهر میشمارند و بنابر همین پیوند و علاقه هر کجا آثار نقش برجسته و نگارهای در کردستان وجود دارد، کردهای اهل محل و عامه مرد آن را «فرا تاش» = «فرهادتراش» میگویند و به فرهاد نسبت میدهند. معروفترین متون فرهاد و شیرین منسوب به الماس خان کندولهای و میرزا ولد خان گوران است. نسخهای بسیار مختصر را هم به میرزا شفیع پاوهای نسبت میدهند. منظومه معروف کردی دیگر بهرام و گلندام است و منظومه دارجنگه سیدنوشاد که بعد از اینها سروده شده ـ یعنی بعد از فرهاد و شیرین و خسرو و شیرین ـ که نسخه مجموعه آنها در کتابخانه موزه بریتانیا موجود است. ضمناً توجه به این ظرافت موضوعی لازم است که خسرو شیرین را اکثر شعرای اشراف و مربوط به دستگاه امرا برگردان نموده و ساختهاند و شیرین و فرهاد غالباً اثر طبع شاعران متوسطالحال و ایلیاتی و به اصطلاح تودهای است.
لطفاً منظومه بهرام و گلندام را معرفی فرمایید.
بهرام و گلندام نیز داستان دو دلداده است که بهرام فرزند کشور شاه، دلباختة گلندام میشود. از این منظومه نیز همانند متون شعری یاد شده به گویشهای متفاوت کردی نسخ متعدد وجود دارد با این تفاوت که در منظومههای سورانی گلندام موجودی ماورایی و پریگونه است و در منظومه گورانی از شاهزادگان چینی است و همان طور که اشاره کردم؛ بهرام و گلندام جزو منظومههای کردستان شمالی است و در ردیف بیت قلعه دم دم و سایرین به شمار است و بعد به ادبیات و شعر کردستان جنوبی تأثیر و نفوذ کرده است.
واقعه قلعه دم دم چطور؟
این واقعه که به نظر من اگر چه اوج شعر حماسی و ملی کرد در کردستان شمالی است، اما نقطه پایان ادبیات منظوم و منظومهپردازی آن سامان نیز شمرده میشود که بعدها در ایام اوجگیری قدرت سیاسی امرای رواندز روایت میشود ـ واقعه قلعه دِم دِم مربوط به قیام امیر دست زرین مشهور در عهد شاه عباس اول و به سالهای 1018 و 1018 هـ . ق برمیگردد. اسکار مان در سالهای 1906 میلادی متن کرمانجی جنوبی (سورانی) این ادبیات را چاپ کرده و (ژابا) و (پریم) و (سونسین) متن کرمانجی شمالی آن را چاپ و منتشر کردهاند. دکتر اوردیخان جاسم جلیل متنهای یاد شده پیشین را با چند نسخه دیگر مقابله و بررسی و با ترجمه روسی منتشر کرده است. نت موسیقیایی آن توسط جمیله جاسم جلیل تنظیم و نشر شده است. چون متن کامل گزارش آن در تواریخ دوره صفویه بویژه عالمآرای عباسی آمده است، از بازگویی و چگونگی ساختار و حوادث آن میگذرم.
این که اشاره کردید که منظومه یا بیتهای کردی کردستان شمالی بعدها در ایام اوجگیری قدرت سیاسی امرای رواندز روایت میشود، برای اطلاع خوانندگان اگر میشود کمی بیشتر توضیح دهید.
بله، منظومههای مفصلی که نام بردیم خج و سیامند و چه و چه ... اینها اکثر توسط بیتخوان مشهور و معروف کرد «علی بردهشانی» روایت شده که به پدر بیتخوانان کردستان مشهور و بنابه روایت، معاصر و تحتالحمایه میر رواندز معروف به میرکور که ایام حکمرانی او مربوط به ایام افول حکمرانی امرای اردلان و زنگنه در کردستان اردلان (سنه) و کردستان زنگنه (کرمانشاه) است و نیمه دوم قرن سیزدهم هجری را شامل می شود، دربرمیگیرد. یعنی اواخر حکومت فتحعلی شاه قاجار و واگذاری حکومت کردستان به شاهزادگان قجر و تشکیل انجمنهای ادبی از شاعران طراز دوم پارسیگوی که شعر و ادبیات کردی برای حفاظت خود به دستگاه امرای رواندز متوسل میشود و در آنجا بیتخوانی که بخش مهم شعر و ادبیات کردی است، نضج میگیرد.
در بین منظومههای عاطفی و احساس کُرد (مهم و زین) شهرتی بسزا دارد و در سراسر کردستان یاد و نام احمد خانی شاعر این منظومه بر سر زبانهاست. مقام شعری و ادبی او را محققان و مستشرقین بسیار ارجمند میدانند. لطفاً درباره این منظومه و ساختار و محتوای آن توضیح دهید.
داستان (مهم و زین) ساختاری کاملاً کردی با ویژگیهای خاص خود را دارد که احمد خانی آن را در کمال مهارت و استواری، استادانه به نظم کشیده است. در نیمه دوم قرن چهاردهم میلادی مقارن با قرن هشتم هجری، که از قرون حادثهخیز برای کردستان و ایران از جمیع جهات بویژه جهات فرهنگی بوده است ـ امیر زینالدین فرمانروای یکی از قبایل کُرد (بوتان) در کردستان ترکیه کنونی حکمران بوده است که پیش از آن در بند (اسکندران) مقام حکومت داشته است و صاحب دو دختر به نامهای «ستی» و «زین» بوده که در زیبایی و دلربایی مشهور عصر خود بودهاند. یکی از سرداران (امیر زینالدین) به نام اسکندر، سه پسر به نامهای «تاژدین»، «چهکو»، «حیفو» داشته که در شجاعت و جسارت سرآمد اقران بودهاند. تاژدین فرزند اسکندر سردار، از خاندان بزرگ و معتبر بوتان دوستی به نام (مم) داشت که رفیق گرمابه و گلستان او بود و در یکی از روزهای اوایل عید نوروز که طبیعت کردستان آراسته و در نهایت زیبایی بوده، امیر زینالدین با درباریان خود به منظور برگزاری مراسم عید نوروز به رسم متداول به خارج شهر بوتان رهسپار میشود. امیرزادگان از پسر و دختر با ندما و ندیمهها و وابستگان در دامن طبیعت به رقص و پایکوبی میپردازند که در این گیرودار (تاژدین) دلباخته (ستی) و (مم) دلبسته (زین) میشود. پس از مدتی (ستی) را برای (تاژدین) خواستگاری مینمایند و وصال مییابند، اما (مم) در هجران (زین) روزگار میگذراند. از جمله شخصیت دیگری که وارد داستان میشود و مانع وصال دو دلداده (مم) و (زین) است (بهکر مهرگور) دربان دستگاه امیر زینالدین که از فرط خباثت و فرومایگی به (بهکر شیطان) شهرت داشته و آتش هجران این دو دلداده را بیش از پیش دامن میزند و ماجرای این دو دلداده را به امیر میرساند و منجر به زندانی شدن (مم) میشود و (زین) نیز عزلت اختیار کرده در چاه تاریکی محبوس میشود که در تطبیق مسأله بیژن و منیژه را به صورت معکوس تداعی میکند. در این مرحله تنها فریادرسان و پیغامرسان این دلباخته (سگ شکاری) زین است که زین را در چاه پیدا میکند و روزانه سهمی از غذای خود را برای او پنهانی به درون چاه میاندازد. مدتی بر این منوال میگذرد و امیر از دستور خود پشیمان میشود برای استمالت و آزادی (مم) به زندان وی عزیمت میکند، اما پیش از این تصمیم، هجران و رنج و ناکامی موجب مرگ نابهنگام (مم) میشود. جسد او را در میان اندوهی فراگیر به خاک میسپارند. (زین) نیز پس از تحمل هجران و زندان در فقدان (مم) توسط سگ وفادارش از چاه رهایی مییابد و به مزار (مم) رهسپار میشود و بر گور او جان میسپارد و در کنار (مم) به خاک سپرده میشود. تاژالدین دوست گرمابه و گلستان (مم) از شدت تأثر (بهکر شیطان) را در فاصله بین دو مزار (مم و زین) سر میبُرد که در اثر خون او بوته خار ریشهداری میروید و با این که هر ساله شاخه و ریشه آن را قطع کرده و میکَنند، دوباره بوته خار رشد و نمو خود را از سر میگیرد و در خاک هم مانع وصال جسد بیجان این دو دلداده است. شخصیتها و ساختار داستانی مم و زین قابل تأمل و بحث است. هنوز مزار مم و زین و خار تفرقه آنان در بوتان مطاف اهل دل است.
روند شعر کردی در عرصههای مختلف آیینی، تغزلی و داستانی تا اوایل قرن نوزدهم میلادی یعنی ایام حکومت فتحعلی شاه قاجار چنین بوده است که گفتیم و در پایان از دو سراینده توانمند در جنوب یعنی سید نوشاد صاحب منظومه دارجنگه معاصر عهد نادری که اشاره کرده و نیز ملا حقعلی سیاهپوش سراینده (کله باد) که هر کدام تحلیل و بررسی ویژه خود را دارند، باید نام ببریم.
از چه دورهای شاعران کُرد به وزن و عروض عربی روی آوردند و شعر هجایی را کنار گذاشتند و علت این رویکرد چه بود؟ اصلاً چه سود و زیانی برای شعر کُردی دربرداشت؟
توجه بفرمایید که تحولات ادبی زاییده دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی است. همان طور که عرض کردم شعر و ادبیات کردی هم فراز و نشیب خود را به موازات مسائل سیاسی و اجتماعی در جغرافیای فرهنگی خود طی کرده است. در اوایل قرن نوزدهم که اشارهای داشتم به پادشاهان قاجاریه بویژه از عهد فتحعلی شاه، شیوه حکومتی دوره زندیه و افشاریه و پیش از آن صفویه را با تقسیم حکومتهای محلی ایران در بین شاهزادگان ـ که تولید نسل آنها در این ایام روبه افزایش نهاده و شاه صاحب صدها فرزند پسر و دختر بود ـ تغییر دادند و با این که به صورت ممالک محروسه اداره میشد، اما در ضبط و ربط و تملک شاهزادگان قرار گرفت. بتدریج سلسله حکمرانی امرای کُرد در کردستان اردلان و کردستان زنگنه در کردستان جنوبی روبه ضعف نهاد و به جای امرای اردلان و زنگنه شاهزادگان و رجال قاجاریه به حکومت منصوب شدند. در کردستان بابان به مرکزیت سلیمانیه نیز حکومت امرا بابان بین نزاع بود و ایران و عثمانی هر دو تعیین و پشتیبانی وابستگان خود چون عبدالرحمان پاشا و عبدالله پاشا و امثالهم دخالت مستقیم داشتند و این مناطق تا حوالی بغداد و حتی خود شهر بغداد گاهی در تصرف سپاه عثمانی و زمانی در اختیار نیروهای سیاسی و نظامی ایران بود. به همین جهت شاعران و اهل قلم و اهل علم از بزرگان کرد خاطر آسوده و امنیت مورد اعتمادی که بتوانند به کار علاقه و استعداد خود بپردازند، نمییافتند. در کردستان اردلان و کردستان زنگنه که انجمنهای ادبی به حمایت حکام منصوب قاجاریه تشکیل شد؛ شاعران طراز دوم که در دربار تهران به سبب حضور شعرای فحل و سرآمد جای خودنمایی نداشتند یا به هر صورت مغضوب بودند و محل ارتزاقی میجستند، در انجمنهای ادبی کردستان راه پیدا کرده و مورد حمایت قرار گرفتند که دستگاه امانالله خان والی و سپس شاهزاده خانم قاجار والیه دختر فتحعلی شاه در کردستان اردلان و دارالدوله محمدعلی میرزای دولتشاه در مرکز کردستان زنگنه در کرمانشاه مأمن دلخواه و میدان جولان این دسته از شاعران پارسیگوی بود و تذکره حدیقه اماناللهی درباره فارسیسرایان کردستان اردلان که به اهتمام استاد شادروان مرحوم دکتر خیامپور تنقیح و تصحیح و سالها پیش منتشر شد، حاصل این تحول سیاسی و فرهنگی و تکاپوی ادبی در دستگاه محمدعلی میرزای دولتشاه را که در تاریخ مفصل کرمانشاهان بدان اشاره داشتهام در کتاب ارزنده حدیقه دیوانبیگی شیرازی حاج احمد معروف از مقریبن حسامالسلطنه سلطان مراد میرزا که به اهتمام استاد بزرگوارم شادروان دکتر عبدالحسین نوایی تنقیح و تصحیح و منتشر شده است، میتوان از نظر گذراند. با این اوضاع شعر و ادبیات کردی که با شیوه شفاهی و مردمی و تودهای انسی مادرزاد داشت، از دربار و دستگاه حکام به آغوش مردم بازگشت. بیتخوانی در دستگاه امرای رواندز رواج پیدا کرد و این بار با گنجینههایی که از دوره افشاریه و زندیه فراهم کرده بودند، شعر و ادبیات کردی ریشهای عمیق یافتند. تحولات دولتی مزبور که امری روبنایی و بدون مطالعه و زمینه مساعد بود و جامعه اهل سواد و کتاب، فارسیدان را میطلبید که اهالی این مناطق تا 98 درصد از آن بیبهره بودند، اقدامی عقیم بود. بنابراین شعر کردی شعر مردم، سخن دل آنها و همساز و همنوا با فکر و فرهنگ و آداب و رسوم و حکایت و قصهها و جنگها و غمها و شادیهای ساکنان کوهپایههای زاگرس گردید و همگام با موسیقی کردی بنیانی مستحکم یافت. به دور از قصاید مطنطن و گاه مغلق و فرسوده پیروان سبک بازگشت که در دستگاه حکام درباری که تنها خود میگفتند و خود میفهمیدند و بعد هم صلهای برای ارتزاق و دفن آن در دستنوشتههای کیلویی مانند بسیاری از هزینههایی که بعضی از سیستمها برای امحای فرهنگ ملتها متحمل میشوند و غافل از این که هر میوهای به تغذیه از ریشه خود بارور میگردد. بگذریم بدین صورت شعر کردی در این دو بخش، کردستان (اردلان و زنگنه) به این صورت درآمد و اما در کردستان بابان، که جای ماندن برای شاعران نبود هر چند حکام هم کرد بودند، اما حکام مزبور به جای رسیدگی به امور اهالی در کشمکش قبضه کردن قدرت به آب و آتش میزدند. شاعران کرد و عالم و اهل فضل مجبور به مهاجرت شدند. این مهاجرت که واژهای آشنا و همزاد با ادبیات و شعر است، همیشه ابعاد فراگیر مثبت و منفی خود را به همراه داشته و دارد. یکی از ابعاد آن روی آوردن شاعران مهاجر به اوزان عروضی بود. زیرا واژگان گویش سورانی (سلیمانیه و نواحی آن) به جهات مختلف ازجمله تأثیرپذیری شدید از دو زبان قدرتمند عربی و ترکی که سالهای متمادی بر گویش مزبور تحمیل شده است و ورود واژههای آن دو زبان در گویش یاد شده و دیگر ساختار خشک و به اصطلاح خود من (هندسه زاویهمند) کلمات آن که نرمش و دَور گویش اورامی یا سایر گویشهای کوهپایهای کردی را برای اوزان هجایی و ترانه و موسیقی ندارد. چون به مقتضای موقعیت جغرافیایی نیز در دشت و مناطق هموار و سهلالتردد و در معرض هجوم و تاخت و تازهای متعدد در سالهای متمادی بوده بنابراین با ابتکار شاعران برجستهای چون نالی و پیروان او اوزان عروضی متداول با سرایش غزلیات و قصاید ملی و میهنی حاج قادر کویی و نالی و سایرین رواج یافت. مورد دیگر این که نباید فراموش کرد که شاعران این حوزه یعنی کردستان بابان که به دربار پادشاهان ایران و عثمانی تردد داشتند به هر سه زبان عربی و ترکی و فارسی اشعار غرا میسرودند که دواوین آنها شاهد ادعاست. حتی جعفر قلی زنگلی شاعر کرد کرمانج خراسان در همین اوان ذواللسانین بوده و شاعران کرد به تمام و کمال در این امر یعنی سرودن شعر به اوزان عروضی و زبانهای مختلف تسلط داشتند و ریزهکاریهای آن را استادانه رعایت میکردند. زیرا یکی از ویژگیهای شاعران مطرح در انجمنهای ادبی سلطنتی، تسلطی شایسته و بایسته به علوم ادبی بود که لازمه طبع غرای شاعرانه شمرده میشد. این را هم اشاره کنم که هر چند بیشتر شاعران کردستان بابان به استانبول مهاجرت میکردند چون، نالی و محوی و حاج قادر و... یا به تهران میآمدند مانند؛ شیخ رضا و مصطفی بگ صاحبقران و... اما تغذیه فرهنگی کاروان اهل قلم کرد در آن زمان در قاهره پایتخت مصر بود که هنوز تحتالحمایه و جزو قلمروی امپراطوری عثمانی قرار داشت. به همین خاطر اگر به موسیقی نوین کردی، یعنی مقامهایی که مربوط به یکصد سال اخیر است و توسط ارکست سازهای غیرکردی اجرا میشود، توجه و دقت نمایید تأثیر واضح موسیقی عرب بویژه موسیقی مصر در آهنگهای کردی کردستان بابان آشکار است. این وامگیری فرهنگی و تحول ادبی در کردستان اردلان، کردستان مکریان، کردستان زنگنه نیز آشکار است و وفایی مهابادی، مصباح الدیوان ادب در نوآوری و ابداع زبانی و همچنین استفاده از اوزان عروضی در کردستان مکریان و سیدیعقوب ماهیدشتی در کردستان زنگنه با ویژگیهای خاص خود حاصل این تجربه و دگرگونیها هستند و همین تحول مقدمه شعر امروز کردی است.
پایان بخش سوم