طوایف بارزانی
بارزانیها در سرزمینی که به همین نام خوانده میشود؛ در شمال عراق و در مجاورت خاک ایران در ناحیة اربل = اربیل سکونت دارند.
بارزانیها را میتوان به چهار تیرة اصلی و تقسیمات و زیرمجموعههای منشعب تقسیم نمود:
الف: 1ـ تیرة بروژی که هستة اصلی بارزانها را تشکیل میدهند، و خانوادة سران را دربر میگیرند.
2ـ تیرة مزوری در غرب بارزان
3ـ تیرة دوله مهری که در جنوب غربی بارزان در جنوب زیستگاه مزوریها در غرب رواندز سکونت دارند.
4ـ تیرة شیروانی که از تیرههای معتبر بارزانها بشمارند و در ناحیة خاوری بارزان، شمال رودخانة (زاب بزرگ) زندگی میکنند.
به قول احمد کسروی، شیروان از دو کلمة (شیر) و (وان) پدید آمده و این کلمه در آخر ایروان، نخجوان و گامیشاوان و گیلوان و اندوان و [کندوان] و دیگر نامهای بسیار نیز آمده است.(36)
امّا تیرة بروژی = باروشی که ارکان اصلی ایل بارزان را شامل میشوند؛ همانطور که اهالی کرمان، امروز ساکنان جبال بارز را که مسقط الرأس اصلی بارزانیان کُرد است؛ بارچی = باروشی میگویند که همان (بارجی) و (بارجان) آمده در نسخة اصلی کارنامة اردشیر بابکان است،(37) و نیز استاد باستانی پاریزی به نقل از (جغرافیای کرمان وزیری) و کتاب (هشت سال در ایران) تألیف سرپرسی مایکس، نوشتهاند؛ کوهی که امروز در حوالی ساردویه است و به بارچی شهرت دارد، همان (بارجان) است.(38)
در همسایگی زیستگاه کنونی ایل بارزان نیز = ایل سورچی سکونت دارد، شاهد آنکه، نظر به آنچه دربارة واژة (سور) میآید، علامت نسبت (چی) نیز از دیرباز در همراهی با عناوین و شاخصة این مردمان، غریب ننموده و بلکه آشنا و هماهنگ است.
با توجه به روحیة سلحشوری بارزانیها مینماید که واژة بارز بنا به اشارة استاد باستانی پاریزی برگرفته از لغت بارز به معنی: کلمة پهلوی BAIRAZD یعنی: برانگیزندة جنگ نیز باشد.(39)
بروژی؛ واژة (بروژ) + ی نسبت حکایت از ریشههای کهنسال دارد که در عمق تاریخ سرزمین ایران بزرگ و آن سوی کوهپایههای زاگرس که بعدها در دوران اسلام در بینالنهرین خوانده شد، و همچنین در قلب ایران (کرمان؛ خراسان و ...) به قرینة ؟؟؟ هزارهها پیوستگی همبستگی ملی و میهنی و اعتقادی دارد.
روژ = روز از مظاهر مقدس ادیان باستانی است همچنانکه (گُر) = شعله، در گوران و به قول صاحب برهان قاطع؛ نام آتشپرستانی است که بهدین و از جماعت زرتشت هستند(40) و سور = سرخ = آتشی / در سورچی و سوران، برگردان سوخر = آفتاب واژة کُردی باستان(41) است و نیز در کنار بروژی ـ روژکی بنا به سخن امیرشرف خان بدلیسی که آن نیز برگرفتة از روژ = روز است،(42) اگر واژگان را قیاس منطقی نماییم؛ نشان از اتحاد اعتقادی و آیینی کُردها در ایران قبل از اسلام دارد، بروژی؛ که هستة اصلی بارزانیها را تشکیل میدهند به روایت جاناتان رندل، امروزه در تداول معمول با روشی = [بارچی] خوانده میشوند.(43)
تاریخ و پیشینة بارزانیها در زیستگاه کنونی که در قیامهای متعدد بتدریج از اوایل حکومت ساسانیان و ایام حکومت اردشیر بابکان و سپس در دورة خسرو انوشیروان که در تیسفون در حومة بغداد پایتخت ایران را آبادان ساخت تا ایام سلطة عباسیان و استقلال صفاریان و بعد از آن هجوم مغولان و ... در زیستگاه حاضر اجتماع کردند و به شیوة مردمان بزرگ کُرد اسامی مکانهای زادگاه خود را بر بستر جغرافیایی زیستگاه کنونی استوار نمودند، و در زیستگاه اصلی جز اندکی بازمانده و نام و یادی پرآوازه از آنان باقی نماند،(44) چنانکه زنگنهها نیز که در سرزمین کرمان همسایگان ایلات بارزانی جبال بارز بودند، و (زیک) خوانده میشدند(45)و(46) کوچ آنها نیز در همین مسیر پیش آمد که در آن سوی مرزهای کنونی استقرار یافتند. و ایلات متعددی در نواحی غربی ایران با عنوان زنگنه باقی ماندند.
بارزان تا حضور مسعود اوّل سرزمینی منزوی و محدود و بسته بود و به سبب موقعیت جغرافیایی آن که تشابهی تام و تمام به زیستگاه اوّلیة آنان داشت، در انزوای کامل بهسر میبرد، چنانکه ظهور مسعود در بارزان را براساس شجره آمده در کتاب (الاکراد فی بهدینان)(47) محاسبه نماییم مقارن انقراض امراء برادوست، 1017 ق و فترت حکام مکریان است و اگر سلسله آمده در تتمة شرفنامة بدلیسی ترجمه ههژار را منظور نماییم همزمان با انقراض امراء جزیره 1847 م، حکاری (1845 م) ـ
بادینان (843 م) ـ سوران (1834م) ـ امارت بابان (1851م)(48) و ... میباشد که با دقتی خاص میتوان کیفیت این حضور را در اوضاع اجتماعی و سیاسی آن زمان بررسی نمود؛ مسعود شخصیتی است بنا بر آنچه از خصوصیات او در تواریخ معتبر کردستان نقل کردهاند؛ (میرزادهای از بزرگان فرمانروای (آمدی) که همانند (ابراهیم ادهم) زندگی اشرافی و امیری را رها کرده و در دامنة کوههای (زیبار) روزگار به عزلت و ریاضت و عبادت میگذرانیده است. این گریز از تجمل و به سادگی زیستن در اخلاف او همچنان پابرجا بود و اکثر بازماندگانش بدین صفت موصوف بودند، این حرکت فکری در فصلهای بعدی به کمالات علمی بهویژه در حوزة دین و علوم دینی آمیخته گردید، چنانکه صاحب کتاب ( الاکراد فی بهدینان) شیخ عبدالسلام اوّل را از شاگردان برجستة علامه امام ملایحیی مزوری دانسته که بر الحیض منالانوار حاشیه نگاشته و بر مختصرالمنتهی ابن حاجب شرح نوشته و برادرش شیخ عبدالرحمن بسیاری از یهود و نصاری را به روایت انورمایی با منطق موعظه و ارشاد به وی تسلیم شده، اسلام آوردند و این دو از فرزندان شیخ عبدالله هستند که نایب مولانا خالد شهرزوری نقشبندی بود.(49)
و فرزندانش شیخ عبدالسلام و شیخ عبدالرحمن نواب شیخ طه شمزینی بودند اینگونه سلوک در بین بزرگان ساری و جاری بود که فرزندان خود را برای تربیت باطنی و معنوی به شخصیتهای همقدم میسپردند که در واقع (ماموستا)ی آنان باشند زیرا هم برادر معنوی پدر بودند و عموی روحانی و هم در شداید و ریاضت و توجه مسائل عاطفی مانع از سختگیری و دشواری نمیگردید، زیرا مسئول بودند و متعهد بههرحال ـ مولانا خالد نقشبندی در سفرهای خود از تکیه بارزان دیدار نمود و شیخ عبدالسلام با وی تجدید بیعت کرد و سپس به اتفاق راهی شمزین گردیدند که در این سفر شیخ طه نیز با مولانا خالد تجدید کرد و مرید و مرشد سابق یعنی شیخ طه شمزین و شیخ عبدالسلام در طریقت نقشبندیه همقدم شدند.(50)و(51)
شیخ عبدالسلام و فرزندش شیخ محمد با پشتوانة مریدان چشمگیر از برجستگان نهضت استقلال کردستان برای رهایی از سلطة عثمانیان به رهبری شیخ عبیداله شمزینان در (1296 ﻫ . ق) بودند، و سپس شیخ محمد در اعتراضی مؤثر بر علیه سلطة بزرگ مالکان منطقه توسط ایادی دولت عثمانی دستگیر و مدتی را در زندان بدلیس به اسارت گذرانید و سرانجام به موصل تبعید گردید.
اوجگیری حرکات سیاسی و نظامی و آزادیخواهی بارزان در ایام تصدی شیخ عبدالسلام دوم فرزند شیخ محمد، صورت پذیرفت، و علناً با سازماندهی نظامی در مقابل سلطهگران عثمانی قیام نمود، و به کرات به مقابله با سرکوبگران اعزامی پرداخت، عاقبت بزرگ مالکان محلی به یاری قشون عثمانی برخاستند و سپاهی گران از ارتش عثمانی به همراه نیروهای اجیری، بارزان را محاصره کردند، بارزانیان شکست خوردند و شیخ عبدالسلام متواری گردید، نزدیکان و وابستگان شیخ به اسارت سپاه ترک درآمدند و ملامصطفی بارزانی که در آن ایام کودکی خردسال بود با مادرش در شمار اسیران قافلة اسرای کُرد به دست عثمانی بود.
یک سال از واقعة جنگ و گریز شیخ عبدالسلام گذشت، بارزانیها بهمنظور رهایی اسرا و خاتمه سلطة نظامی عثمانی بر سرزمین خود تجدید قوا نمود و به رهبری شیخ عبدالسلام در نبردی همهجانبه نیروهای عثمانی را به زانو درآورده و مجبور به قبول خواسته و تقاضای صلح از بارزان نمود، بدین ترتیب اسیران بارزانی آزاد شدند و در پیگیری این اهتمام و مبارزه بنا به تعهد نیروهای عثمانی تعدادی مدارس و درمانگاه بهداشتی در مناطق کُردنشین شمال عراق ساخته شد.
در 1913 م محمود شوکت نخستوزیر عثمانی ترور شد، و صفوتبیگ از دوستان شیخ عبدالسلام و کارگذاران ولایت موصل متهم به شرکت در توطئة ترور گردید به ناچار از تعقیب مأموران عثمانی از موصل گریخته پناهندة شیخ عبدالسلام شد و در تکیة بارزان استقرار یافت و شیخ او را پناه داد و مجدداً آتش جنگ شعلهور شده، منطقه را دربرگرفت.
در محاصرة بارزان و جنگ گریزهای نهایی، شیخ عبدالسلام روی به خاک ایران آورد و پناهندة کشور ایران شد، در این رابطه سه رقعه سند تاریخی در آرشیو وزارت امور خارجه به شرح زیر موجود میباشد:
کارتن: 38
پرونده: 2
موضوع: پناهندگی شیخ بارزان
نمرة: 282
تاریخ: 28 حمل 1332 ﻫ . ق*
سواد تلگراف ایالت آذربایجان به وزارت داخله
وزارت جلیله داخله تهران، تلگرافی که از حکومت ارومی رسیده، بعدالعنوان عیناً درج میشود. در حدود اشنویه که برای گرفتاری شیخ بارزان قوة نظامی عثمانی آمده بود. پس از آنکه شیخ عرصه را برای خود تنگ دید به خاک ایران عبور و پناهنده شده، فعلاً در قریة عنکان ملکی منصور الممالک نشسته، اهل و عیال او نیز متعاقباً وارد آنجا شده، جمعی نیز که داشته است، متدرجاً وارد میشوند. از قرار معلوم تقریباً سه چهار هزار نفر جمعیت دارد. لازم است به فوریت تکلیف امر و مقرر فرمایند که مشارالیه را باید پذیرفت و در همان محل که وارد شده جا داد و یا به ارومی خواست یا اینکه تکلیف دیگری است که باید اقدام نمود. با سرکار قونسول نیز امروز مذاکره، رأی ایشان را نیز به حضور مبارک عرض کرد.
به جمادیالاولی نمرة 596 فدوی حسینقلی بدیهی است، مقتضیات رأی محترم را هر چه زودتر در این باب جواباً اعلام خواهند فرمود که تعلیمات لازمه به حکومت ارومی داده شود. 21 جمادیالاولی نمرة 6269 شجاعالدوله.
حاشیه: سواد مطابق با اصل است. مهر؛ وزارت داخله.
* * *
شمارة سند: 1456
کارتن: 38
پرونده: 6
موضوع: تبعید شیخ بارزان
نمره: 663
تاریخ: 28 جمادیالاول 1332 ﻫ . ق
خیلی فوری است
وزارت جلیله امور خارجه
رقیمه شریفه نمرة (286/5910) راجع به اظهارات سفارت عثمانی از بابت طرد و تبعید بارزان زیب وصول داده و اجرای مدلول آن از ایالت آذربایجان خواسته شد. لیکن تلگرافی هم از ایالت رسیده که سواد آن لطفاً برای اطلاع ارسال میشود.
امضاء و مهر؛ وزارت داخله
حاشیه: فوری ـ اداره عثمانی
شمارة سند: 1458
کارتن: 38
پرونده: 6
موضوع: در مورد شیخ بارزان
نمرة: 6052 ـ 327
تاریخ: 4 جمادیالثانی 1332 ﻫ . ق
نامة وزارت خارجه به وزارت داخله
وزارت داخله
سواد تلگراف ایالت جلیلة آذربایجان در تلو مرقومه محترمة نمرة 663 آن وزارت جلیله راجع به کسب تکلیفی که در خصوص شیخ بارزان نمودهاند، ملاحظه شد. با نهایت احترام خواهشمند است به صدور امر مجدّد مدلول تلگرافی را که دایر بر دستگیری تسلیم شیخ مشارالیه فرمودهاند، تائید فرمایید که نتیجه مطلوبه سریعتر حاصل شود.
عوض رئیس امضاء 3 جمادیالثانیه 1332(52)
بنابراین تاریخ شهادت شیخ عبدالسلام بارزانی بدست ترکهای عثمانی که 1914 میلادی در بعضی مأخذ ثبت شده است اشتباه میباشد واصح باید همان کانون دوم 1915 میلادی باشد.(53)
اعدام شیخ عبدالسلام و همراهانش در موصل همزمان با شعلهور شدن جنگ اوّل جهانی که منتج به فروپاشی امپراطوری کهنسال و عظیم عثمانی بود، اتفاق افتاد؛ در پایان جنگ متفقین پیروز، انگلستان، روسیه، به تقسیم کشورهای تحت سیطرة دولت عثمانی پرداخته و تحت عنوان استقلال در واقع بهعنوان مستعمره آنها را در بین خود تقسیم کردند، در این اقدام از پیش طراحی شده، قسمتی از کردستان بزرگ که در اصل جزء قلمرو ایران بود و سپس در دورة صفویه به عثمانیها داده شد به انضمام چند ناحیه عربنشین تحت قیمومیت انگلستان درآمد و به نام کشور (عراق) شناخته شد.
کشور جدید عراق به سبب حوزههای نفتی کرکوک و موصل از دیرباز مورد توجه و طمع دولت انگلیس بود و این دو منطقه در بخش کُردنشین کشور جدیدالتأسیس عراق واقع شده بود، جنگ اوّل جهانی 1914ـ 1918 پایان یافت و در تاریخ پنجم ماه تشوین 1918 میلادی انگلستان وارد موصل گردید، بارزانیها و شیوخ بارزان در منطقه مسلّط شده و تمام عشایر نواحی بارزان را تحت سلطة خود درآوردند، و به اقتضای زمان چون دولت انگلیس نمیخواست از اقتدار روز افزون بارزانیها جلوگیری نماید، هنگامی که عراق به عضویت سازمان ملل متحد پذیرفته شد؛ بارزانیها در صدد برآمدند تا در این فرصت خواستههای خود را مطرح نمایند و با حرکتهای سیاسی و نظامی همزمان در شمال عراق همراه شوند، قیادت شیخ احمد بارزانی چهرة جنجالی و اندیشهور بعد از شیخ عبدالسلام با ظهور قبایل (تیاری) آشوری به ریاست (مارشمعون) که از اشارات و رهنمودهای مشاورین دولت بریتانیا برخوردار بودند این حرکت را به اوج رسانید.(54)
بنابه توصیة دولت بریتانیا در نهم مارس 1928 قرار شد که آشوریها در مناطق برادوست و رواندز سکونت نمایند و علاوه بر ایجاد پایگاهی نسطوری و یهودی در شمال عراق، مقصود دولت بریتانیا این بود که نیروها و افراد مزبور در نواحی رواندز، ئاگری، نههله به بارزانیها نزدیک شده مراقب و در مقابل آنان قرار گیرند، و بهتدریج یهودیان و نسطوریان را جایگزین کُردان منطقه بهویژه بارزانیها نمایند.
شیخ احمد بارزانی، ایل بارزان را برای مقابله با این امر آماده ساخت، زیرا خود و اکثریت همفکران او که از افسران برجستة کُرد در موصل بودند و حتی بسیاری از روشنفکران نظامی عرب معتقد بودند که وجود یهود و نسطوری نهتنها برای کُرد بلکه برای عربها و برای حکومت عراق خطراتی عمیق در پی خواهد داشت و در این مسیر افسران کُرد؛ جمال عارف، محمود جودت و از اعراب مهدی احال و دیگران با وی همداستان بودند و خلیل شوقی مأمور رابط در بین بارزانیها و افراد مزبور بود.
این حرکت با همراهی و وساطت خلیل شوقی و مأموریت جمال عارف و طرح پیگیری عبدالرحمن اطروشی با تهیة لایحهای با امضای سران کُرد و ارائة آن در محضر ملک فیصل و کابینة عراق دال بر انتقال یهودیان و نسطوری از محال کُردان بارزانی و پاکسازی منطقه، پس از اقدامات بازدارندة محلی و نظامی با التیماتومهای شیخ احمد آمادگی بارزانیها و احتیاط دولت بریتانیا از لشکرکشی به منطقة بارزان به تسامح گذشت و در واقع این حرکت که (انقلاب دوم) بارزانیها نام گرفت، از مقابله با طرح جایگزینی یهودیها و نسطوریها توسط انگلیس در شمال عراق نشأت گرفت.
از سوی دیگر بارزانیها بر طبق شیوة دیرینة مهماننوازی با واردین مسیحی چنان در هم آمیختند که هیچیک رسم دوستی و وفا و محبت را نادیده نگرفتند و عاملی ناکامروا از در دیگر وارد شده در نزد علمای منطقه شیخ احمد را به تمایل به مسیحیت معاشرت و همفکری با آنان متهم ساختند و حکایات متعدد پرداختند.
در سال 1913 اشغالگران شیخ رشید لولان از مشایخ بانفوذ منطقه را تحت حمایت گرفته فتوای جهاد بر علیه شیخ احمد و بارزانیان را به سبب آنچه گفته شد از وی گرفته و همانطور که در اسناد این مجموعه نیز آمده است، شیخ رشید را پیشرو و قاعد این حرکت قرار دادند، شیخ احمد از دولت عراق خواستار ممانعت از اقدام شیخ رشید و پیشگیری از ایجاد جنگ داخلی مجدد شد که هنوز بوی باروت مبارزان شیخ محمود از بستر کردستان فرونشسته بود، امّا از سوی مسلطین بریتانیا به بهانة همکاری شیخ احمد با نهضت آرارات و اعزام نیروهای بارزانی بدان سو(55) (ترکیه) انجام این مقابله و سرکوب تأکید گردید و در پشتیبانی از شیخ رشید وارد صحنه شد، در نهم دسامبر همان سال (1931 م) محاصرة بارزان انجام شد.
با کامل شدن حلقة محاصره و اعزام ستونهای نظامی، شیخ احمد؛ برادرش، ملامصطفی بارزانی را به فرماندهی مدافع انتخاب کرد، در این حمله شیخ رشید به سختی شکست خورد و متواری شد و نیروهای اعزامی از پادگانهای عراق بهسرعت عقبنشینی کردند، به جبران این شکست در آغاز روز بعد، نیروی هوایی سلطنتی انگلستان روستاهای بارزان را به سختی بمباران کردند، شیخ احمد اعلام کرد در صورت توقف بمباران، اسیران فراوانی که از مزدوران محلی و نیروهای دولتی گرفتهاند، آزاد خواهد کرد، بدین وسیله مدتی انجام سرکوب راکد ماند، به تصور تنگنای بارزانیان در حملات هوایی دولت تصمیم گرفت، کار بارزانیها را یکسره نماید سپس در ژانویه حملات هوایی دولت تصمیم گرفت، کار بارزانیها را یکسره نماید سپس در ژانویة 1932 م دولت عراق از کمیسر عالی بریتانیا خواست که بهعنوان مانور، هواپیماهایش را بر فراز منطقة زیبار به پرواز درآورد تا ستونهای عملیاتی دولتی نیز از طریق زمین حملههای مجدد خود را به ناحیة بارزان آغاز کند، این عملیات در نهم فوریه بدون توجه به سردی هوا و زمستانی بودن منطقه انجام و به شکست دوبارة نیروهای دولتی انجامید و به عقبنشینی و سکوت تا فصل بهار مجبور شدند.
در اوایل ماه مارس دولت عراق استقرار مقر حکومت در ناحیة (بیله) را مطرح کرد، و 48 ساعت به شیخ احمد فرصت داد تا در اینباره اعلام نظر کند، شیخ احمد نپذیرفت، دولت عراق از شیوة حملة غافلگیرانه استفاده نمود و در یازدهم ماه مارس 1933 ستونی عملیاتی متشکل از پیادهنظام، سوارهنظام و توپخانه و نیروهای پشتیبانی که به منظور این مهم آمادهباش بودند، به منطقه اعزام و دستور حمله به (شیروان) را صادر کرد.
چند بار ستونهای عملیاتی به محاصرة نیروهای بارزانی درآمدند و هر بار با حمایت هواپیماهای جنگی بریتانیا از مهلکه رهایی مییافتند، و بهعلت فرسایشی بودن جنگ و عدم ارتباط بارزانیها با سایر مناطق، اتمام آذوقه، مرگ و میر زخمیهای جنگی، سوءتغذیة کودکان و بیسرپرستی خانوادة کشتهشدگان، مجبور به تخلیة منطقه و سهولت ورود نیروهای دولتی عراق به منطقه گردید و به انجام جنگهای نامنظم و عملیات چریکی پرداخت و در مقاطعی به سبب آشنایی به زمین* عرصه را بر نیروهای اشغالگر تنگ نمود.
سرانجام بازماندگان دفاع بارزان که در بمبارانهای هوایی پای رفتن نداشتند در مرگهای دستجمعی بمبارانها جان باختند و ویرانیهای گسترده به بار آمد، سقوط هواپیمای انگلیسی توسط نیروهای بارزانی و اسارت و جراحت خلبان و کمکخلبان انگلیسی، و اعزام کاپیتان (هولت) مسئول سفارتخانة انگلیس و میانجیگریهای مصلحتی او که به تقاضای خلع سلاح بارزانیها از سوی دولت عراق انجامید و نیز در همین هنگام فشارهای نظامی، هوایی و زمینی چند برابر شد، نیروهای هوایی سراسر منطقه را با بمب در هم کوبیدند بهطوریکه از احشام و درختان و خانهها و اجساد زنان و کودکان و پیرمردان و جنگجویان زخمی صحنهای فجیع در تاریخ سرکوب به وجود آوردند، اجساد کشتهشدگان در غارها انباشته شد، خانوارهایی که تاب تحمل نیاورده برای سر و سامان ویرانگریها، بازگشته؛ تسلیم شدند، این کشتار بیرحمانه تا نهم حوزیران 1932.م ادامه داشت، شیخ محمد صدیق بارزانی برای جلوگیری از ادامة نسلکشی و تخریب و انهدام، خود را به نیروهای دولتی معرفی کرد امّا مورد قبول عراقیها و انگلیسیها واقع نشد و به پیگیری و سرکوب و کشتار اهالی و جنگجویان از زمین و هوا ادامه دادند، در نتیجه شیخ احمد و برادرش ملامصطفی با چهارصد نفر در ژوئن 1932. م» به ترکیه پناهنده شدند.
دولت ترکیه آنها را از طریق قسطنطنیه به ادرنه فرستاد و سرانجام از بیم استقرار آشوریها در مرز ترکیه، دولت مزبور تمامی آنها را به حکومت عراق و مأمورین بریتانیا تحویل داد، مدتی در حلّه زندانی بودند و سپس به سلیمانیه فرستاده شدند، قیامهای بارزانیان به رهبری شیخ احمد بدین ترتیب به انجام خود رسید. شیخ احمد بارزانی که در مبحث اوضاع اجتماعی و اعتقادی ایل بارزان بیشتر به موقعیت و شخصیت و تأثیر او خواهیم پرداخت، از این زمان تا هنگام مرگش (1969ـ 1348) نقش رهنمای نهایی و مشاور و معاضد سیاسی در حرکتهای ایل بارزان در مقام برتر امّا در کنار برادرش ملامصطفی بارزانی را داشت.
ملامصطفی بارزانی: ملامصطفی را باید حاصل یک عمر تجربة مبارزاتی، سیاسی و نظامی در بارزان و نقطة فراگیر و اوج قُلّة اندیشة آزادیخواهی در رهبریت بارزانیها بهعنوان پیشروان قیام علیه سلطة ناسیونالیستی اعراب و سپس سمبل تحرکات کردها در سایر نقاط جهان شمرد. وی از سه سالگی زندان و تبعید و آوارگی و دربهدری و رنج سایر نقاط جهان شمرد. وی از سه سالگی زندان و تبعید و آوارگی و دربهدری و رنج تبعیضنژادی را در حکومت ترکان عثمانی و سپس اعراب تحتالحمایه بریتانیا با تمام وجود درک کرد، در بوته سختیها گداخته و کارآزموده شده و در کنار برادرش از دوران نوجوانی مشاور سیاسی و نظامی و فرماندهی کمنظیر در جنگهای منظم و پارتیزانی بود، وی پس از صلاحالدین ایوبی مشهورترین چهرة تاریخی و نظامی کرد بهشمار میرود؛ ملامصطفی در سال 1901 میلادی = 1280 هجری شمسی در بارزان متولد شد، و در تمامی وقایعی که تاکنون از آن سخن گفتیم، حضور مؤثر و مستمر داشت و بههنگام اعدام شیخ عبدالسلام، نوجوانی پانزده ساله بود. علاوه بر فرماندهی نظامی در قیامهای شیخ احمد برادرش که از وی چهرهای ماندگار و برتر در عرصة تحرکات نظامی ساخت، توانست بهعنوان استوانة مبارزات مردم کُرد در خاورمیانه خودنمایی نماید. سرآغاز اشتهار و قیادت او زمانی آغاز شد که از تبعیدگاه سلیمانیه در سیزدهم ژوئیه (1943 م ـ 1322) شمسی به بارزان گریخت. او در ایام اسارت در تبعید به ادامة تحصیل علوم دینی در مسجد سلام سلیمانیه مشغول شد و مقدماتی که در طفولیت و نوجوانی فراگرفته بود، به سطح و خارج رسانید. اگرچه هیچگاه از تحصیل و تکمیل دانش دینی و سیاسی و نظامی غافل نبود، هرچند عنوان (مُلا) برای او به سبب تحصیلات دینی و فقهی که در آن تبحر داشت، نبود و تفسیری خاص داشت که میبایست در اندیشة اجتماعی و اعتقادی ایل بارزان آن را جستجو کرد. ملا مصطفی به زبانهای کُردی (گویشهای متفاوت) ـ عربی ـ ترکی ـ فارسی مسلط بود و انگلیسی و سپس در مهاجرت شوروی روسی را بهخوبی میدانست. به هر حال با تجهیزات لازم و به یاری مامند شیروانی و شیخ مصطفی با تجهیزات لازم سلیمانیه را ترک و از طریق پنجوین، بانه، سردشت، پسوه، لاجان، ناودشت، سیلکه، سریشمه طی مدت هفت روز خود را به بارزان رسانید. جنگ دوم جهانی شعلهور بود، ستونی از سلیمانیه مأمور دستگیری او شد، که افراد آن در حین مأموریت خلع سلاح شدند، گروهانی از پلیس عراق بهعنوان پشتیبانی عازم بارزان گردید و در برخورد نظامی کاری از پیش نبرد، سپس ملامصطفی و افراد تحت فرماندهی او به یک قرارگاه پلیس در مرز ترکیه حمله و تمامی یکصد و پنجاه نفر نظامی مستقر را در قرارگاه مزبور خلع سلاح کردند، آوازة حرکات بارزانیها به فرماندهی ملامصطفی فراگیر شد و اکثر سران و ایلات اکراد عراق با ارسال پیام و افراد و آذوقه و ... همبستگی خود را؛ با بارزانیها و ملامصطفی اعلام کردند، فراگیری حرکت ملامصطفی، دولت عراق و مستشاران انگلیسی را واداشت که در اواخر ماه سپتامبر ستونی عملیاتی متشکل از پیادهنظام و پلیس، مجهز به توپخانه و ماشینآلات جنگی را به فرماندهی (ژنرال برومیلوی انگلیسی) به بارزان اعزام نمایند، درگیری بارزانیها و ستون اعزامی قریب بیست روز بهطول انجامید و در نتیجه در یازدهم نوامبر نظامیان عراقی با تلفات 60 شصت نفر کشته و تعداد فراوانی زخمی عقبنشینی کردند.
این هنگام که مصادف با بحران جنگ جهانی دوم (1943=1322 شمسی) بود بهسبب وضعیت بریتانیا در جنگ و درگیری و اشتغال به مسائل مهمتر در سطح جهان اقتضای تحکم بیشتر بر کردها را نداشت و ضمناً مسأله حیاتی مناطق نفتی کرکوک و موصل که اهمیتی بسزا در امر موفقیت بریتانیا در موضوع انرژیرسانی ماشین جنگ داشت، حکم میکرد که در کنار این دو حوزة نفتی امنیت لازم برقرار باشد، بنابراین دولت عراق را به مماشات با بارزانیها دستور داد که مسئله به مذاکره سیاسی بهطور موقت فیصله یابد و در کابینة جدید (نوری سعید) که برای بار هشتم ترمیم میشد، (ماجد مصطفی) از دولتمردان سیاسی کُرد که در 1930 فرماندار (آمیدی) بود و پس از طی مراتبی در جنوب و شمال و احکام انتظار خدمت و ... هنوز چند ماهی از منتظر خدمت پنج سالة او نگذشته بود که به دستور نوری سعید بهعنوان وزیر امور کردستان در کابینة مزبور انتخاب گردید. وی وزیر بدون وزارتخانه بود و در واقع مشاورت داشت و میبایست نقش موردنظر را ایفا میکرد، وی بنا به اندیشة زیرکانة خود توانست در سمتِ خویش حال دانسته یا ندانسته دیکته شده یا نشده، شاخه نظامی و ارتباطی حزب هیوا را در بغداد که از حامیان سیستماتیک بارزانیها بودند؛ تشکیل دهد که تا سالها بعد بهعنوان مشاورین مورد اعتماد و بازوان تبلیغی و ارتباطی ملامصطفی و بارزانیها عمل کردند و عاقبت جان بر سر این سودا نهادند.
امین رواندزی، عزت عبدالعزیز، سید عزیز سید عبدالله اعضاء این شاخه بودند که در مرحلة بعد فواد عارف، مجید علی، میر حاج احمد، مصطفی خوشناو نیز به آنها اضافه شد، پس از ارتباط و جلسات و گفتگوها، مقرر شد که در مناطق کردستان عراق، خواندن و نوشتن به زبان کُردی آزاد باشد، ابنیة بهداشتی و آموزشی در حد نیاز ساخته شود، نظامیان و پیشمرگان کُرد مسئولیت برقراری حفظ نظم و امنیت مناطق کردنشین را عهدهدار گردند، زندانیان کُرد آزاد شوند و تبعیدیها کُرد از جمله شیخ احمد و همراهانش به موطن اصلی خود بازگردند ـ این خواستهها به صورت قرارداد دوجانبه از سوی ملامصطفی بارزانی و نوری سعید نخستوزیر مقتدر عراق به امضاء رسید.
در 1944=1323 که متفقین و از جمله بریتانیا در جنگ جهانی وضعیت برتر و قریب به پیروزی یافتند، عدم اجرای مواد قرارداد و کارشکنی و مسامحهها آغاز شد و چون نوری سعید نیز از مقام نخست وزیری بر کنار شد، و قرارداد مزبور نیز اقدامی شخصی تلقی میگردید، بنابراین مواد قرارداد مزبور نیز ساقَط بود، در 1945=1324 شمسی که متفقین پیروزی کامل یافتند، مجدداً مقدمات حملههای نظامی به سوی بارزان و کردستان عراق از سوی دولت مرکزی آغاز شد، تلاشهای دیپلماسی، ملامصطفی بارزانی و اعلام و اعتراض او به نمایندگان رسمی چین، فرانسه و انگلیس و امریکا و ... به نتیجه نرسید و در ماه اوت 1945 = مرداد، شهریور 1324 ـ چهل و دو هزار سرباز و افسر عراقی به همراهی هزاران تن از شبه نظامیان کُرد وابسته به دولت عراق با تسلیحات پیشرفته و با پشتیبانی نیروی هوایی بریتانیا که هواپیماهای نوپای عراقی نیز آنان را همراهی میکرد، از هر سو به کردستان حمله کردند، و ملامصطفی به اتفاق زبدگان جنگجوی ایل بارزان و پنجهزار پیوستگان از عشایر کُرد در مقابل نیروهای اعزامی قرار گرفت؛ آتش جنگ شعلهور شد، ستونهای عملیاتی دولتی در جبهههای (بارزان)، (میرگه سور)، (عقره)، (زاخو) شکست سختی متحمل شده عرصه جنگ را به جنگجویان کُرد سپردند و در جبهة (رواندوز) بازماندگان نظامی از نیروی اعزامی به پیشمرگان کُرد پیوستند.
این مقابله متهورانه کردها ژنرال رانتون را به ادای سخنان تحقیرآمیز نسبت به رئیس حکومت عراق واداشت و به ارائه رهنمودهای نظامی و تبلیغی در مقابله با مبارزان بارزانی و یاران آنها پرداخت و برای اتمام شورش و سرکوب قطعی نیروی هوایی سلطنتی انگلستان در کنار نیروی هوایی عراق وارد عملیات شدند، اما موفقیت پراکنده نفرات مسلح کرد و استتار گروهها در مخفیگاههای کوهستانی و عدم تجمع در محلی مشخص این حمله همهجانبه را نیز تمام و کمال به هدف نرسانید. اگرچه خساراتی جانی و مالی به جنگجویان مزبور وارد ساخت، اما در تمامی جبههها ابتکار عمل در دست کردها بود.
و در جبهه (نهله) قریب هشت هزار نظامی عراق درمحاصره جنگجویان کرد و در حال تسلیم شدن بودند که ارتباطات داخلی مأمورین بریتانیا کارگر افتاد و محمود آقا زیباری و محمود خلیفه برادوست دو تن از همپیمانان بارزانیها با تمام افراد قابل توجه تحت فرمان خود به وعدة ریاست و وزارت و ثروت صحنه جنگ را ترک کرده (1945=1324) راه را برای پیشروی ارتش عراق باز کردند، و این بازی مهرهها، نهضت بارزانیها را به بنبست رسانید که ملامصطفی و شیخ احمد در رأس تمامی جنگجویان بارزانی و خانوادههایشان در یازدهم اکتبر 1945 = هجدهم مهر ماه 1324 شمسی بالغ بر سی و پنج هزار بارزانی، اعم از عیال و اولاد و جنگجو زن و مرد و کودک و پیر و جوان با استفاده از شیوة جنگ و گریز جبهههای دفاعی را تخلیه و به سوی مرزهای ایران عقبنشینی کردند و از طریق (کیلهنشین) خود را به کردستان ایران رسانیدند که در مهاباد به تشکیلات نوپای قاضی محمد پیوستند.
بارزانیها زمانی که به کردستان ایران وارد شدند، ارتش سرخ بر آذربایجان و کردستان تسلط داشتند، به همین منظور این مهاجرت انبوه را طراحی بریتانیا دانسته تا مدتها از استقرار و ورود مهاجرین ممانعت نمودند و آنها را عوامل انگلستان پنداشتند، پس از تحقیقات و تجسس فراوان که ماوقع امر بر آنها روشن گردید، کار از دست رفته و قریب چهار هزار و پانصد تن از کودکان و سالمندان و زنان بارزانیها در منطقة مرزی بر اثر گرسنگی و برف و سرما جان سپردند.
عاقبت جنگجویان به ارتش قاضی محمد پیوستند و همراهان در شهرها و روستاها سکونت یافتند. در سال 1325=1946 حکومت قاضی محمد ساقط شد، شاه ایران که تهور و رشادت و کثرت افراد بارزانیها را بارها به تائید فرماندهان برجسته نظامی ایران شنیده و دانسته بود،(56) بسیار متمایل بود آنها را در ایران سکونت داده، مستقر نماید و از آنان استفاده ابزاری نماید، طرح استقرار بارزانیها به نتیجه نرسید و ملامصطفی در ملاقاتهای مسئولان تهران بعد از سقوط حکومت مهاباد به این بهانه که تصمیم نهایی با شیخ احمد است، تهران را به سوی مرزهای کردستان و اطراقگاه ایل بارزان؛ ترک کرد.
پس از قریب یک ماه آرامش و ناامیدی مأمورین تهران از تسلیم و استقرار بارزانیها که در (دشت ویل)، (اشنویه)، (نقده)، (مَرگور) اقامت داشتند ارتش به انجام مقدمات حمله و محاصره آنان پرداخت و در سحرگاه 24 اسفند 1325 (شمسی = 15 مارس 1947.م) حمله آغاز شد، در هوای سرد و جانسوز مناطق کوهستانی مرزی کردستان ملامصطفی ابتکار عمل را به دست گرفت و با یک طراحی اندیشمندانه با خودداری از هرگونه درگیری، به سوی شمال به راه افتاد و شیخ احمد با زنان و سالمندان و کودکان به عراق عزیمت کرد، ملامصطفی و همراهانش در یک راهپیمایی حماسی از محاصره و حملة نظامیان تهران، بغداد، استانبول به شیوة جنگ و گریز مقطعی در طی 26 روز خود را به ساحل ارس و سپس به شوروی رسانیدند. در شوروی پذیرفته شدند و در ایام سلطة استالین به سبب سعایت یکی از کردان نزدیک به دستگاه امنیتی دستور به تفرقه و تبعیدشان داده شد، تا پس از مرگ استالین، بارزانی به مسکو فراخوانده شد و بارزانیها جمعآوری و به امورات محوله مشغول شدند و عدهای به تحصیل پرداختند ازجمله ملامصطفی در دانشگاه نظامی مسکو به تحصیل پرداخت و مراتب بالایی را در تحصیل و تدریس جنگهای نامنظم طی کرد و به زبان روسی تسلط یافتند، پس از سقوط رژیم سلطنتی در عراق در (چهاردهم ژوئیه 1958=16 مرداد 1337) عبدالکریم قاسم قدرت را در عراق به دست گرفت و فراز و نشیب حرکت سیاسی و نظامی بارزانیها به رهبری ملامصطفی تا تکرار حملات نظامی به بارزان از سوی دولت نوپا و عدم انجام وعدههایی که به آنان داده شد، همان مراحل ایام نوری سعید تکرار گردید، با این تفاوت که بارزانیها و به تبع تمامی کردهای عراق با تثبیت موقعیت عبدالکریم قاسم در مقابل تحریکات کمونیستها نقش مؤثر داشتند. آگوست سال 1961 بارزان توسط هواپیماهای عراقی بمباران شد و باز زیباریها تجربة 1945 را اینبار با حمله و مقابله با بارزانیها به تحریک دولت وقت تکرار کردند.
بارزانیها بار دیگر به تکرار شکست دولت عراق و رقبای خود پرداختند و در تمامی جبههها به پیروزی رسیدند، مهاجمین تا مرزهای ترکیه و سوریه عقب رانده شدند و شمال و غرب ناحیة بارزان پاکسازی شد و از غنیمتهای جنگی فراوانی که به دست آوردند در اندک مدتی از طرف جنوب تا حواشی اربیل و سلیمانیه پیش رفتند، کردهای خواستار آزادی در عراق از حزبی و عشایر به حرکت اخیر بارزانیها پیوستند و چنان حرکتی نظامی پدید آمد که دولت عراق و دولتمردان بغداد مجبور به توسل به شوروی برای کمک شدند و در این برهه نام و اندیشه بارزانیها به رهبری ملامصطفی هر چه فراگیرتر میشد و تمامی منطقه را فرا گرفته به یکپارچگی کردها در مقابل حکومت عراق انجامیده در فوریه 1963 = اسفند 1342 حزب بعث با حمایت انگلیس، دولت عبدالکریم را ساقط و به خاک و خون کشانید، آشوب و آشفتگی در ارکان دولت مرکزی که موجب ضعف در تمامی بنیادهای نظامی، اقتصادی و سیاسی دولت عراق شده بود، توانایی مقابله با نیروی آماده و مهیای بارزانی و همفکران او را نداشت، شورش به اوج رسیده و افراد نظامی تا چند کیلومتری کرکوک به رتق و فتق امور اجرایی و اداری اهالی میپرداختند و تمامی مسائل قضایی، انتظامی، نظامی و ... توسط ارگانهای شورش حل و فصل میشد، دولت جدید در کمال ناتوانی تقاضای آتشبس کرد و ملامصطفی در اوج خوشباوری و سادگی تنها به غیرت دینی و میهنی بهخاطر بروز اختلافات اعراب و اسرائیل با تمام مخالفت نزدیکان و سران شورش و با اطمینان از خوی و خصلت دولتمردان بغداد آتشبس را پذیرفت، دولت نوپای بغداد با تبلیغات روبنایی و فرسایشی در طی چند ماه از گذشت قبول آتشبس با وعدههای دروغین به فریب کردها پرداخت و چون مسألة اتحادیه عراق و سوریه و مصر مطرح گردید و خود را توانمند یافت هر چند جمال عبدالناصر شناخت حقوق کردها را مدنظر داشت اما دولت سوریه بهخاطر مسألة کردهای سوریه با سران بعث در سرکوب شورش بارزانیها همداستان گردید و آنان را بدین امر ترغیب میکرد تا عاقبت در سحرگاه نهم ژوئن 1963=1342 نیروهای زرهی ارتش عراق بهطور غافلگیرانه و تهاجمی شهرهای سلیمانیه، اربیل و کرکوک را محاصره و به تخریب خیابانها و مغازهها و غارت اموال اهالی و کشتار مردم بیدفاع پرداختند. ملامصطفی تمامی نیروهای شورش را فرمان داد تا به قلة کوهها و نواحی کوهستانی عقبنشینی کنند؛ شهرهای تحت تصرف شورشیان توسط نیروهای دولتی اشغال گردید و منطقة کردستان در سکوتی قبل از طوفان فرو رفت، دولتمردان بغداد مسأله را تمام شده دانسته در سخنان خود، طرفدارانشان را به خاتمه تحرکات کردها نوید میدادند، اما طولی نکشید که حملههای چریکی آغاز شد و در نبردهای منظم و نامنظم عرصه بر نیروهای دولتی تنگ گردید، تا جایی که عراق از سوریه استمداد طلبید و نیروهای سوری نیز وارد عمل شدند، اما کاری از پیش نبردند و در واقع به گونهای افسردگی نظامی مبتلا شدند و مجدداً پس از 5 ماه پیشنهاد آتشبس دادند و به مذاکره نشستند، حزب بعث توسط عبدالسلام عارف رئیسجمهور عراق منحل و فرو پاشید و خود عبدالسلام عارف حکمران بلامنازع عراق شد و مخاطب بارزانیها قرار گرفت، از این سو روشنفکران حزب پارت دموکرات این تجربه تلخ را نپذیرفتند و در حرکتی انشعابی از ملامصطفی و بارزانیها جدا شده، عدهای به ایران پناهنده شدند، اختلاف و جدایی از عوامل اصلی پراکندگی نیروهای سیاسی و نظامی کرد در عراق شد، مجدداً دولت بغداد در فوریه 1965=1343 به سرکوب و ویرانگری در کردستان عراق پرداخت و کشتارهای دستجمعی که موجب آوارگی و بیماری و قحطی بود در این حملات به شدت هر چه تمامتر از سر گرفته شد، جز اندکی از نیروهای اداری تمامی نیروهای نظامی ارتش به طرف کردستان عراق بسیج شدند و از هوا و زمین به تصرف و تخریب مراکز شهری و روستایی کردستان پرداختند، در ژانویه 1966 = زمستان 1343 شمسی تنی چند از تحصیلکردگان حزب دموکرات کردستان عراق که از انشعابیون مخالف بارزانیها بهشمار میرفتند در کنار سران دولت بغداد به مقابله با شورشیان بارزانی پرداختند، سقوط هواپیمای عبدالسلام عارف در سیزدهم آوریل همان سال تغییری در موضع سیاسی و نظامی بغداد بر علیه کردها حاصل نکرد و عبدالرحمن عارف برادر و جانشین عبدالسلام عارف با تمام توان به پیگیری این سرکوب پرداخت.
شاید با حضور مخالفان کرد بارزانیها بهعنوان شبه نظامی کار آنها را تمام شده میپنداشت، در این برهه تنها راه حمایت به بارزانیها از طریق ایران بود و حداقل مرزهای غربی کشور ایران در امدادرسانی و دریافت مجروحین جنگ به روی شورشیان بسته نشد، تخلیه و تصرف مجدد قله (هندرین) از نقاط مهم استراتژیک و قابل توجه برای ارتش عراق که با اعزام دو لشکر مکانیزه عراقی و پشتیبانی قریب دو هزار شبه نظامی کرد هواخواه دولت عراق در حمایت توپخانه و هواپیما که پس از یک ماه تلاش نظامی به تصرف نیروهای ارتش درآمد، پس از مدتی در دوازدهم ماه مه، یک هزار و هفتصد تن از پیشمرگان کرد بارزانی، ظرف مدت کمتر از ده روز توانستند در نبردی کاملاً نابرابر نهتنها موضع مزبور را باز پس بگیرند بلکه به اکثریت غنائمی که ارتش عراق در موقعیت مزبور مستقر نموده بود، دست یابند، و بسیاری از نیروهای دولتی به اسارت درآمده یا کشته و زخمی شدند، تأثیر این شکست در ارکان نظامی و سیاسی بغداد به گونهای بود که در بیست و نهم ژوئن 1966 = دهم تیر ماه 1345 طی بیانیهای در دوازده ماده توسط دولت عراق قسمتی از خواستههای بارزانیها که خواستة مردم کرد بود؛ به رسمیت شناخته شد.
در این هنگام جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل به وقوع پیوست، عبدالرحمن عارف از بارزانی خواست که به نام دفاع از اسلام پیشمرگان کرد را برای پشتیبانی از آرمان اعراب به جبهههای جنگ با اسرائیل اعزام دارد، در حالی که ملامصطفی بارزانی در حیطة مشاورت مسئولان شورش در محاصره تأکیداتی بود که وی را به استفاده فرصت مزبور برای دستیابی به قلمرو اصلی جغرافیایی کردستان عراق ترغیب میکرد با اینکه مورد انتقاد و اعتراض از سوی نزدیکان نظامی و حزبی بود برای همراهی و اعتلاء اعتقادی به آتشبس تن در داد و از توصیه و حمایت اسرائیل چشم پوشید چه در غیر این صورت میتوانست از همان طریق، خواسته اسرائیلیها و نیز آرزوهای خود کردها را به انجام برساند لذا در پاسخ مخالفین آتشبس اعلام داشت: ... هیچگاه و در هیچ شرایطی حاضر نیستم دستمان را برای همکاری یا درخواست کمک به سوی اسرائیلیها دراز کنیم و نیز در جواب عبدالرحمن عارف اظهار داشت: شما سالهاست که به نام ناسیونالیزم عرب، مردم را به ناجوانمردانهترین شیوة ممکن قتلعام میکنید؛ اکنون چگونه انتظار دارید خودمان را بهخاطر همان ناسیونالیزم عربی قربانی کنیم؟! چه، خودتان بهتر میدانید که دستکم در کادر رهبری تمام کشورهای عرب، چیزی که وجود ندارد؛ اسلام است.