• بازديدها: 2 301

گوران ، مینورسکی (ترجمه سما سلطانی) - بخش دوم

[سپس] 1026/417 کاکویه علاءالدوله یکی از پسرعموهایش را به (صبور [شاپور] خاست) به همراه جورکان [گورانان] فرستاد. آنها تحت حمایت رئیس ابوالفرج بابونی یعنی کسی که با آنها نسبتی داشت، قرار گرفتند. این عمل باعث عمیق شدن اختلاف و کشمکش شد. صبور [شاپور] خاست (یعنی خرم‌آباد امروزی) از رشته‌کوه زاگرس آنقدر دور است که ما باید فرض کنیم که جورکان [گوران] بابونی در محلی واقع شده بود که به لرستان نزدیک‌تر بود. در واقع در 1027/418 ابن‌اَلْعبر 9، 251، با کاکویه علاءالدوله و قسمتی از جورکان [گورانان] همدست شد و در جنگی در نزدیکی نهاوند شرکت کرد 1032/423، ابید، 9، 289، هنگامی که در 1046/437 ابراهیم ینال (یی‌نال) که توسط طغرل فرستاده شده بود همدان را تصرف کرد، حاکم این شهر گرشاسف (ب)، علاءالدوله به جورکان [گوران] فرار کرد.

یی‌نال [در] عازه‌م السِیْمَرّه که در شمال غربی لرستان در بخش بالای رود کرخه قرار گرفته شده و در آنجا به کردهای ساکن در همسایگی ایل خود و متعلق به جورگان [گوران] حمله کرد. جورکان به همراه کرشف به روستای شهاب‌الدوله ابوالفاریس منصور ب حسین فرار کردند. شخص مذکور حاکم هویزه (منظور الجزیره نیست) در خوزستان بود 448 ـ 9 ـ IA. این فرار باید در دره رود کرخه انجام گرفته باشد.

تمام این مراجع نشان می‌دهند که در اوایل قرن یازدهم [میلادی] حداقل قسمتی از جورکان [گوران] در قلمرو لرستان شمالی قرار گرفته بود. آنها ممکن است به جبارک وصل بوده باشند که به نام فقیه از آن یاد می‌شود یا احتمالاً با بخشی از ایل قاتلِ بدر، وصل بوده باشد.

رویدادهایی که در [ابن اثیر] ثبت شده است در مجمل‌التواریخ (1126/520) هم آمده است. نویسنده کتاب مذکور اهل اسدآباد (در غرب همدان) بوده است و کاملاً از منطقه آگاه است.[1] او هم همین منابع را که [ابن اثیر][2] استفاده کرده، به کار برده است، ولی اطلاعات موازی جالبی ارائه می‌دهد. جورقان[3] که [ابن اثیر] از آن یاد کرده نویسندة مجمل، کلمه گورانان را جایگزین آن کرده است و در نتیجه مدارک ما را تائید می‌کند. ثانیاً مجمل بعضی از جزئیات را که در کتاب ابن اثیر حذف شده را حفظ کرده است. او توضیح می‌دهد که چگونه بدر در دوره جنگی با پسرش هیلل (هیلال) در ضمن علیه ایل خود بارزیکانان (برزیکان) هم می‌جنگید. سپس از (برکشید) گورانان گذشت به طوری که از بدر به آنها کسی نزدیک‌تر نبود. آنها او را در حالی که سعی می‌کرد (خوشید) را تسخیر کند، در 1014 / 405 کشتند و مسعود در استحکامات خود در ساحل سفیدرود بود. به نظر ناممکن می‌آید که بدر قلمرو خود را تا مصب سفیدرود که به دریای خزر می‌ریزد، امتداد داده باشد و من شدیداً تردید دارم که این آیا این نام در مجمل به جای سیروان آمده یعنی در بخش میانی دیاله که زهاب (در جنوب) را از اورامان (در شمال) جدا می‌سازد. کوش خد (شرفنامه) نمی‌تواند مشخص باشد و در نزدیکی روستای کوسج حجیج در اورامان تخت[4] امروزی واقع شده باشد. در این حالت گوران که بدر را همراهی کردند، در رودخانه‌ای در نزدیکی قلمرو امروزی‌شان فعالیت می‌کردند.

توضیحی در کتاب مسعودی توجه ما را به خود جلب می‌کند و آن این است که گفته می‌شود گورانی‌ها بدر را با پرتاب نیزه‌شان (زوبین) به سوی او کشته باشند. این اسلحه بیشتر به وسیله سکنه سواحل دریای خزر و همچنین دیلمیان به کار گرفته می‌شد.

در فرهنگ جغرافیای یاقوت (1225/623) جوارقان (با تلفظ غلط جوزقان) همچنان که غالباً در ابن ـ الاثیر آمده است، باید همان حلوان (151 ـ 2) باشد.

حمدالله قزوینی در نُزهت‌القلوب (1340/740) صفحه 165 در توصیف بزرگراهی از کرمانشان به حلوان (از طریق کرند و گذرگاه مشهور طاق گرا) اضافه می‌کند که، « اما از طریق گیل ـ اُ ـ گیلان جاده یک فرسخ طولانی‌تر است ولی آن گذرگاه آسان‌تر است.» در قسمت دیگری در صفحه 220 نویسنده توضیح می‌دهد که رود نهروان یعنی دیاله شامل دو شاخه بوده است. یکی از آنها (یعنی سیروان یا دیاله) از حاشیه سیروان جریان دارد در حالی که دیگری (یعنی حُلوان، حَلوان، الوند) از منطقه (حُدود) گیل ـ اُ ـ گیلان سرچشمه می‌گیرد و از طاقِ گرا می‌گذرد و شدت جریانش به اندازه به کار انداختن ده آسیاب آبی است و از حُلوان، قصرشیرین و خانقین می‌گذرد».

تردیدی نیست که قزوینی سرچشمه این رود را از ریجاب (دَرْ تنگْ) می‌داند. در واقع در طول آن جاده اصلی[5] می‌گذشته است. بنابراین نام خاص گیل ـ اُ ـ گیلان در کتاب حمدالله به قلب قلمرو گوران توجه می‌کند نه به دره گیلان که خیلی پایین‌تر از آن منطقه به الوند می‌رسد. با این توضیح واژه‌ای که به وسیله قزوینی به کار رفته است، قابل ملاحظه می‌باشد.

در سال 1343/744 یک دانشمند مصری به نام شهاب‌الدین العُمری جدول باارزشی از ایلات کُرد درست کرد که این جدول براساس منابع موجود بود. او توضیح خود را با گورانی‌ها شروع می‌کند: «در کوه‌های همدان و شهر زور افراد کُردی زندگی می‌کنند که به نام گورانی نامیده می‌شوند که کار آنها کشاورزی و جنگ‌آوری است. رئیس آنها محمد نام دارد (امیرمحمد) و نام دیگرش (دَرْتنگ) است. آنها از امیرمحمد اطاعت می‌کنند و تعدادشان به 5000 نفر می‌رسد.»[6]

درتنگ همان زهاب است و همان طور که در معاهده سال 1639 ترک ـ فارس[7] آمده است. بنابراین در نیمه‌های قرن چهاردهم به وجود گوران در محل فعلی‌شان برای ما تائید می‌شود که معمولاً با درتنگ (دَرْ نا) همراه است[8] و در بخش شرقی دالاهو در دره زیمکان[9] قرار گرفته است. این نام را نمی‌توان در (روست) یافت. این نام یک معما باقی مانده است ولی امکان دارد که به سکنه بخش شرقی گوران[10] اطلاق شود.

بر طبق [نوشته] شهاب‌الدین [مصری]، جمعیت گورانی‌ها از جنگجویان و کشاورزان تشکیل شده بود. دلیل چنین تقسیم‌بندی تحت فرمان درآوردن یک قبیله به وسیله قبیله دیگر است و ممکن است این دلیل درست باشد. گورانی‌ها ممکن است ابتدا به وجود آمدند، اگرچه می‌توانیم فرض کنیم دلایل دیگری از طبقه‌بندی اجتماعی قبایل هم وجود داشته باشد.

در قرن سیزدهم [میلادی] تغییرات قابل توجهی در کردستان صورت گرفت. جنگجویان مغول بی‌رحمانه به کوه‌نشینان ایرانی حمله کردند. طبق نظر شهاب‌الدین بعد از سقوط بغداد کردهای شهر زور متعلق به قبایل (کوسه) و الماسه به سوریه و مصر مهاجرت کردند و محل سکنی آنها به وسیله مردم حوسه که از نژاد کرد نبودند، تسخیر (مصادره) شد. قطر مرخام حوسه را حسنویه می‌نامد و امکان دارد که با دودمان حسنویه ارتباط داشته باشد. چون گورانی‌ها جزو حمایت‌کنندگان بدر بودند. تصور این که آنها بعد از تأسیس این دودمان به وجود آمده باشند، امکان‌پذیر است.[11] در تمام این وقایع جزئیات درباره گسترش مردم غیرکرد در منطقه کردنشین در دست نیست و جدا از گروه‌های ایلات گوران وجود هیچ نوع جایگزینی را برای کردها در آن منطقه نمی‌توان تصور کرد.

علی‌رغم اهمیتی که شرف خان به گوران می‌دهد و در مقدمه کتابش به نام تاریخ کردها (1596/1005) از آنها نام می‌برد، ولی او آنها را در کتابش گاهگاهی و با ابهام مورد توجه قرار می‌دهد. در زمان او اکثر گورانی تحت رهبری کلهر و اردلان اداره می‌شد و این واقعه باعث ابهام دودمان‌ها و ایلات شده است.

تمایل شرف خان ظاهراً به گروهی بوده است که تحت رهبری کلهر[12] بوده‌اند و تمام کردهای جنوب کرمانشاه (شامل کرمانج نمی‌شده) و احتمالاً (صحنه) را دربر می‌گرفته است ولی در صفحه 317 از همان کتاب او می‌نویسد که، «عشیرة کلهر به نام گوران خوانده می‌شود.» همچنین در صفحه 83 همان کتاب تائید می‌کند که اجداد اردلان از زمان‌های بسیار دور در میان گوران‌ها می‌زیستند و این همزیستی تا آخر حکومت چنگیز خان در ایران ادامه داشته است. شرف خان در صفحه 296 تائید می‌کند که حکمرانان برادوست اهل ایل گوران بودند یا شاید از اولادان حلاج بدر بوده باشند. هنگامی که شرف خان درباره ایرانی‌ها می‌نویسد، او معتقد است کردهای سیاه ـ منصور، چیگانی [چگینی] و زنگنه اهل لرستان می‌باشند ولی اضافه می‌کند که «گزارشی وجود دارد که آنها [زنگنه‌ها] اهل گوران و اردلان می‌باشند.»

توضیح جالب توجه این است که شاهوردیخان حاکم لرستان شمالی (1597/1006) سعی می‌کرد خرم‌آباد را هم تحت حکومت خود درآورد. آنها را به عنوان «گروهی از ایل گوران» می‌نامد و دلیلش این است که ایل گوران در زمان حسن بدر در لرستان شمالی به وجود آمدند.[13]

طبق نظر سر ـ H ـ رالینسون؛[14] کلهرها به وسیله سلطان مراد چهارم از ذهاب رانده شدند و زمین‌هایشان به باجیلان‌ها داده شد و باجیلان‌ها هم از موصل آورده شدند.[15] باید از اُ ـ مان تشکر کرد که ما حالا می‌دانیم که باجیلان‌های موصل با لهجه‌ای نزدیک به گورانی‌ها صحبت می‌کنند. نقشه فاتح [سلطان مراد] این بود که گوران‌ها را از طریق افراد دست‌نشانده خود کنترل کند و این کنترل به دست خانوارها و شاخه‌هایی از همان ایلات صورت پذیرد. طبق نظر رالینسون کلهرها نام گوران را به خود اختصاص دادند در حالی که این نام قبلاً به رعایای کرد داده شده بود و به سه گروه تقسیم شدند: قلعه زنجیر، کرند و بونیج. این توضیح البته در مورد کلهرهای ذهاب صدق می‌کند. اطلاق کلمه گوران به رعیت در کتاب شرف خان نیامده است.

تمام آنچه که می‌توانیم درباره تغییرات بعد از 1639 میلادی بگوییم این است که کلهرها که از موقعیت و امتیازات خود محروم شده بودند، جذب گروه‌هایی از گوران شدند و باجیلان‌ها رهبریت تمام ایلات را به عهده گرفتند. در هر صورت این خاصیت وجود دارد که پادشاهان [پاشایان] باجیلان برای خودشان محل سکونت جدیدی در دشت ساختند (بقایای این محل در ذهاب وجود دارد) و در قلمرو گوران باقی ماندند و این امکان هم وجود دارد که در قسمتی از جاف که ایرانی‌ها به نام جاف مرادی می‌شناسند و به سلطان مراد چهارم وصل می‌شود، در ذهاب اقامت گزیده تا از حکمرانان باجیلان حمایت کند.

هنگامی که ایرانی‌ها قدرتی به دست آوردند، سعی کردند باجیلان‌ها را شکست دهند. نادرشاه که در جنگ با احمد پاشا باجیلان بود، عده‌ای از ایل خود را به خرم‌آباد[16] فرستاد. آخرین پاشای دودمان باجیلان به وسیله شاهزاده محمدعلی میرزا (حاکم کرمانشاه 22 ـ 1806 iii257 ـ 1821 و xi) [محدود] و او رهبریت را به گوران قلعه زنجیری که ساکن گهواره[17] بودند، سپرد.

 

3ـ نتیجه‌گیری

حالا به این نتیجه می‌رسیم که با تجزیه و تحلیل منابع:

1ـ نام قبیله در منابع قدیمی اسلامی به نام جابارک ـ جورکان (جورقان) ـ گارانان خوانده می‌شده‌اند. این توسعه به نظر می‌رسد که واژه گربان ـ گُران و در مقابل توضیحی به وسیله گوج در این مورد ارائه شده است. نام گاوبارک ـ (گاوسواران). ما حالا اطمینان حاصل کرده‌ایم که ساکنان قدیمی گوران به نام (گهواره) چیزی نیست جز یک نام فارسی به معنی ننوی بچه و کلمه گاواره از همین کلمه آمده است. گوران‌ها خودشان به من گفتند که نوشته‌های ایرانی کافی نیستند و چیریکوف ص 302 نام گاوارک را به زبان روسی دیدم. [چنان که در ادامه آورده است، گهواره فریدون مقصود است. م]

2ـ اصل این نام احتمال دارد با استان‌های اطراف دریای خزر ارتباط داشته باشد. سلسله‌ای وجود داشت که به وسیله آن گیلان و طبرستان متحد شدند و نام گیل ـ گاباره گرفتند.[18] این نام از یک داستان سنتی آمده است. اگر گیل به اصل پادشاه برمی‌گردد، پس گاباره سمبل قلمروی تازه تأسیس اوست که با خاطره فریدون ارتباط دارد. ابن اسفندیار 15 و ظهیرالدین 13، این قهرمان را گاوسوار می‌نامند و فریدون در مینیاتور ایرانی نشان داده می‌شود.[19]

نزهت‌القلوب واژه گیل گیلان را به درتنگ می‌دهدکه مرکز قلمرو گوران است. حتی حالا یکی از شاخه‌های سمت چپ رود الوند هم به نام گیلان[20] نامیده می‌شود. این وقایع نمی‌توانند فقط یک تصادف باشند. در این رابطه داستان به وسیله سوان از اورامیس بهره جسته است. داستان بدین صورت است که داریوش ماد اُورَم را از محل بومی خود در نزدیکی دماوند بیرون راند و او با برادرش کندول که فرض می‌شود مؤسس کندوله باشد، به ماوراءالنهر فرار کردند.[21]

3ـ از زمان‌های قدیم استان‌های دریای خزر از یک منبع عظیم نیروی انسانی که به سوی غرب کشیده شده بود، برخوردار بودند. بنداهیشن، xxxi ـ 38 بلندی‌های جنگلی جنوب غربی طبرستان را توصیف می‌کند که ییلاقی است که ساکنانش پیاده به همه جا می‌روند و چوپان می‌باشند. (هازه هیشتی) و بسیار پرکار و نیرومندند و بر دشمنانشان پیروز می‌شوند. نقش چنین سرزمینی مانند سرزمین اسکاندیناوی در عصر وایکینگ‌هاست. بسیاری از نام محل‌ها در مرز غربی ایران شاهد اثرات شکست دشمنان است.

محلی به نام دیلمستان در شهرزور وجود دارد. ـ یاقوت ii ـ 711 می‌گوید دیلمان (نام قدیمی‌تر دیلمکان) هنوز محل اصلی سلماس و منطقه‌ای در جنوب غربی دریاچه ارومیه به نام لاهیجان که شهری در گیلان است، می‌باشد. گاوباره (غالباً با گیل می‌آید) اثر مشابهی از مهاجرت‌ها در مناطق جنوبی‌تر زاگرس را در خود داراست.[22]

4ـ در همسایگی زاگرس اصلی گوران (گاوبارک) وجود دارد که به وسیله I ـ خردادبه ـ (در اواخر قرن نهم) آورده شده است: اما همان طور که گفته‌آیم لیست او از استان‌ها بدون شک از زمان ساسانیان گرفته شده است. چون استان حُلوان بعد از پیروز (484 ـ 459) نامگذاری شد و به نظر محتمل می‌آید که این پادشاه باید مسئول مسکونی شدن تمام منطقه باشد. پسرش کاواتð (فیروز قبا) ممکن است یکی از مناطق این استان را توسعه داده باشد. آشکار است که پادشاهان ساسانی توجه خود را به امنیت گذرگاه اصلی که تیسفون پایتخت خود را در ماوراءالنهر به زادگاه ایرانی خود مبذول می‌داشتند قبایلی که از ریشه ایرانی نبودند و در زاگرس[23] زندگی می‌کردند. توانستند به سادگی تا زمان پارت‌ها و ساسانیان باقی بمانند و جابه‌جایی و گرفتن تابعیت ایران برای آنها باید قسمتی از سیاست ساسانیان بوده باشد. به خاطر آوردن نتیجه‌گیریMarguaruis ـ ایرانشهر 126 ـ مفید است. بر طبق نظر او دیلم و پدیشخوارگر با بقیه امپراطوری و زیر نظر کاوات اول (531 ـ 485) به هم نزدیک شدند و تا زمان خسرو اول (579 ـ 531) ادامه داشت. [باید] افزایش جمعیت باعث کشیده شدن و توسعه قلمرو آنها تا زاگرس شده باشد.

5 ـ با توجه به گروه‌های دیگر گوران،[24] گزارش ابن الفقیه در موجودیت بعضی جابارک در نزدیکی فراهان، ممکن است با نام روستای گواره که چیریکوف (180) آن را در 5 فرسخی جنوب شرقی سلطان‌آباد می‌داند، جابه‌جا شده باشد. متن کتاب چیریکوف (صفحه 685) اظهار شده که حتی رودخانه گاورو (شاخه سمت چپ سیروان) باید به نام گواره ـ رود یا گاواره ـ رود نامیده شده باشد.

چنین نامگذاری فرضیة ارتباط گوران را با نامگذاری‌های دریای خزر به یاد می‌آورد و اضافه می‌کنیم که شاخه انشعابی کوچک گاورو به نام کانی ـ گیلان خوانده می‌شود. در بیست مایلی جنوب گاو رو در سرچشمه رود بانیان هنوز هم گروه کندوله‌ای زندگی می‌کنند که به زبان گورانی سخن می‌گویند و دوازده مایل به طرف پایین رود روستای گیلانه قرار گرفته است.

ما دیده‌ایم که بعضی از سرچشمه‌های رودها مربوط به بعضی از نقاط گوران در جهت لرستان شمالی و بستر رود کرخه (سیمره)[25] می‌باشد. روستای گهواره در پنج مایلی جنوب بیستون ممکن است گروهی از کوچ‌نشین‌های مشهور گهواره (گاواره) در زیمکان باشد. مهم‌تر از آن نام گذرگاهی[26] است که از دره سیمره به منطقه هَرَستم کشیده شده است و این گذرگاه از روی کوه واردلان می‌گذرد به نام مله گهواره (مل یا میل به زبان کردی به معنی گردنه است). این محل از معروفیت چندانی برخوردار نیست. بنابراین ما هنوز نمی‌توانیم حدس بزنیم که در حال حاضر چه قسمتی است و نامش چیست و در جوارقان ـ گوران چه قسمتی بوده است. با به خاطر آوردن جابه‌جایی گوران و وجود عقاید مبهم ما باید حقایق مشخصی را به این حقیقت که مهم‌ترین مراکز فرقه، ساکنان اعقاب خان آتش در گَرَبان یعنی در پنج مایلی پایین شعبه رودخانه‌های گاماسیان و قره‌سو می‌باشد، متصل نماییم[27] و این مراکز بیشتر در لرستان بوده‌اند. گفته می‌شود خان آتش از ایل دلفان برخاسته است و این ایل از مهم‌ترین ایل‌های اهل حق لرستان شمالی است.[28]



[1]ـ مجمل به وسیله بهار ویرایش شده است. تهران 1939/621 .

[2]ـ کیتاب ـ تاجی سابی.

[3]ـ شکل جمع n-akan هنوز در لهجه گورانی وجود دارد. مان ـ هنداک Mundarlen 378 ـ 105 و der Gûrân .

[4]ـ مرقد مقدسی در روستا وجود دارد. در اورامان به من گفته شد که کوسج به جای کلمه فارسی «بی‌ریش» نیامده است (کوسه) فکر می‌کنم که این نام با ایل کوسه که سابقاً در شهر آزور وجود داشته، ارتباط دارد. بقایای آن ایل حالا در میان زازاها زندگی می‌کنند.

[5]ـ این متن به وسیله قطرمیر ترجمه شده Notices et extrait ـ 1838 ـ 7 ـ 506 ـ PP مطابق با 1258 میلادی ـ درتنگ تحت تسلط خلیفه بود و به وسیله حسام‌الدین که هلاگو الموت را تصرف کرد. به رشیدالدین [فضل‌اله] و قطر میر صفحه 255 مراجعه شود..

[6]ـ اِوْلیا ـ چلبی، 4 ـ 377 ـ Aپینکون در کتاب آقای د ـ راس و آقای آنتونی شرلی صفحه 148 ـ آقای Hرالینسون JRGS ـ 1839، ص 33، چریکوف ـPutevoy ژورنال 1852 ـ 1849 ـ سنت پیترزبرگ ـ 1875 ـ 5 ـ 301 ـ کرند ـ بیونیج ـ ریجاب ـ توضیح سرچشمه الوند که در ریجاب است و در نزدیکی شمال طاق گرا..

[7]ـ مرکزش ریجاب = ریژاو در قسمت غربی که الوند به دشت زهاب می‌رسد.

[8]ـ توضیح ما را در مورد خردادبه ـ 14 ـ 7060 صفحه 80 ببینید.

[9]ـ احتمالاً سمگان در بلاد وری [بلاذری].

[10]ـ شاید: دادان [یاران؟] روستایی در پشت دالاهو بوده باشد.

[11]ـ کاملاً احتمال دارد که ایل برزیکان حسنویه از ابتدا شبیه گوران بوده است.

[12]ـ درباره اصل کلهر و نامشان توضیح واضحی وجود ندارد. رؤسای آنها می‌خواستند ادعا کنند که اصل آنها به ارسیسید (اردشیر) ساتراژ گودرز ـ گیو ـ شرف‌نما برسد ـ 317. من نمی‌دانم که آیا کلهر از (کَلْ خَوار) (گاو وحشی خور) گرفته شده است یا خیر. یک روستای مهم به نام کلخوران در شمال اردبیل وجود دارد: سلسله النسب صفوی، صفحه 12. [با توجه به این توضیح مینورسکی، عنوان کلهور یا کلهُر، کل = گاو و بُز وحشی ـ هُر، هور، وه‌ر که مخفف شده = خور، عنوان پیروان یارسان در بین اکراد آذربایجان است و آنان را (که‌له‌به‌ش) هم می‌گویند. م، ع، س]

[13]ـ جای تعجب است که چگونه نوشته‌های اهل حق با جغرافیای لرستان شمالی عجین شده است: به یادداشت‌های من [مینورسکی] به نام اهل حق (صفحه 42 ـ 22) مراجعه شود. تعدادی از پیروان این مذهب در آن منطقه یافته شدند. (بخصوص در دلفان) این احتمال وجود دارد که تعدادی از ایلات گوران لهجه خود را عوض کرده و لهجه لُری یاد گرفته باشند.

[14]ـ آقایH ـ رالینسون فرصت‌های استثنایی یافته است تا در سال 1836 از گوران بازدید کند. به یادداشت‌های صفحه (85) پاورقی حمله‌ای از ذهاب توجه کنید. در JRGS 1839 IX 116 ـ 26 ـ من گزارشات رسمی این نویسنده را درباره سرحد ترک و فارس (1844) خوانده‌ام..

[15]ـ نعیمه ـ i ـ 474 می‌گوید که در 1630 رئیس باجیلان به موصل رسید که همراه او 40 هزار کرد بود تا با خسرو پاشا بیعت کنند. ایل در صحرای بغداد مستقر شد و خطی متجانس بین کردها و عرب‌ها به وجود آمد.

[16]ـ به تاریخ نادری چاپ 1286 Hـ عبور نادر از طاق گرا از طریق جنوبی‌ترین جاده گاوروان که با قلعه شاهین برابر است. خورشید افندی ـ روس ـ ترجمه 135.

[17]ـ رالینسون ـ گزارشات ـ 1844.

[18]ـ. گفته می‌شود که در اطراف سال‌های 660ـ 645 باشد. به ظهیرالدین، چات دورن ـ صفحه 40 ـ 39 ـ Just – Iranisches Namenbuchـ 117 ـ 430 ـ 433 ـ رابینو ـ دودمان‌های مازندران در J - AS ژولیت ـ 1936 صفحه 438

[19]ـ این تکامل بیشتری از داستان شاهنامه چاپ ولرز ـ i ـ 41 می‌باشد که بر طبق آن فریدونی با شیر پرمایه بزرگ شد. در واقع فردوسی تغییری به اصل داستان که در آن برمایون یک حیوان نر است که در زیر پاهایش آشی ـ ونوهی پناه می‌گیرد ـ اوستا ـ یشت 15 ـ 17 و فریدون (فریتون) سنگ جمع می‌کند تا به دشمنانش بزند. دنکرت 814 ـ 17 ـ 10 (من مدیون دو مرجع از H ـ Wبیلی می‌باشم).

[20]ـ به محل جغرافیایی تقریبی گاوباره توجه کنید و ارتباط آن را با محلی که بعداً گیلان نامیده شد، در نظر بگیرید. برای تعیین محل گاوباره در نزدیکی دریای خزر باید به نزهت القلوب مراجعه کرد. محمودآباد (به وسیله غازان خان در قسمت جنوبی رود کر) در دشت گاوباری در ساحل دریای خزر قرار گرفته است. هنوز تذکر گوران قوت دارد (گوران) دشت در گزارش حمله اولجایتو بر علیه گیلان (در بهار 1308 / 707) ایلخان از سلطانیه به لوشان (در شاهرود) از طریق گوران دشت حمله کرد. لوشان گذرگاه معروف شاهرود در بالای منجیل است و گوران دشت باید در غرب یا جنوب غربی آن باشد. cfـ تاریخ الجایتو

[21]ـ تا ماوراءالنهر و کردستان با تغییر صفحه 377.

[22]ـ در حدود العالم ص 420 . من فرضیه‌ای در مورد اصل ساکنان ایرانی شیروان و داغستان از استان‌های خزر ارائه می‌دهم. من بعضی از نام‌های خزر را با نام منطقه کوه ـ گیلوی فارس (گیلویه، گِلْ اویه) مشترک می‌دانم.

ð کاوات نام سرچشمة آب بزرگترین غار آبی آسیا در حومه جوانرود و در محل (قوری قلعه) نیز می‌باشد. بعید نیست که قوری قلعه = کوری قلعه به معنی قلعة پسر که مقصود کاوات = فیروز قبا = کور؛ پسرِ پیروز باشد و در تحریف عامه به (قوری) تغییر یافته که برای آن معانی سطحی و عوامانه‌ای در نوشته‌ها روایت می‌شود. خرابه‌های قلعة ساسانی هنوز در محل یادشده باقی است. (م، ع، س)

[23]ـ به هوسنیگ، Der zagros und seine volkerـ 1908 مراجعه شود.

[24]ـ در صفحه 77 یادداشت شماره 2 بعضی از نام‌های مکان‌هایی که ممکن است ثابت شود که با توسعه گوران از جانب غرب مرتبط است، آورده شده است.

[25]ـ من واقعاً نمی‌دانم که رودخانه گاورو به سیمره ازهمان سرچشمه جاری می‌شود یا نه. چیریکوف، 270 ـ 280، این اسم را گاوارا نقل می‌کند.

[26]ـ اسم گذرگاه‌ها به اندازه نام مکان‌ها مهم است.

[27]ـ قبل از این که اصول پیچیده اهل حق به صورت قطع ثابت شود، باید یک تاریخچه مناسب برای سفر به گذشته دور و پیشرفتش وجود داشته باشد.

[28]ـ خانه آنها در دشت خاو، واقع در غرب آلیشتر است. نام خانوادگی آنها کاکاوند، ایتیوند، مومیوند و... است.