این سلسله نوشتار تحقیقی از پانزدهم بهمن تا هجدهم اسفند ماه 1393 در روزنامه اطلاعات صفحه 6 انتشار می یافت و در سایت دائره المعارف بزرگ اسلامی (دبا) درج می شد ...
همی گویم و گفتهام بارها:
بوَد کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است درکیش مهر
برونند زین حلقه هشیارها…
(علامه طباطبایی)
پیشینة تاریخی کُردهای ایزدی
شیخ عدی
پینوشتها:
قزوینی سیاههای از دیرهای نصارای حول و حوش موصل ترتیب داده و از خندق عمیق و باروی قلعة موصل سخن رانده است. پیرامون شهر باغهای بسیار واقع بود که بنابه گفتة قزوینی با چرخابها مشروب میشد.
بوَد کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است درکیش مهر
برونند زین حلقه هشیارها…
(علامه طباطبایی)
آغاز و انجام نوشتار، اهدا به اندوه ابدی دختران ایزدی که در بازار بردهفروشان تازی جهان مدرن به نام اسلام فروخته شدند! این کندوکاو که نگاهی متفاوت و شاید تازه به پیشینة کردهای ایزدی است، میکوشد تا رشتة توانمند این مکتب کهنسال همسال با روزگار را هرچند به اختصار در حوزة تاریخ و ادبیات و هنر و سیاست که از دیرباز تا ایرانِ امروز ریشه دوانده است؛ از یک سو مسیر سنجار و خولان تا نوبهار و بلخ و مغان و آذربایجان و… و از سویی دیگر شنگال تا به عربستان را براساس پژوهشهای ارکان صاحبنام و منابع معتبر به نشانههای مستند و آشکار به خواستاران ارائه نماید.
بیان این نکته ضروری است که دور نیست با پاکسازی نژادی کُردهای ایزدی و تخریب نشانههای تاریخی و جغرافیایی در شنگال و حومة آن به نام اسلام، بخواهند مستندات محسوس و موجود دربارة پیامبران تاریخی در جهان بهویژه حضرت ابراهیم خلیل(ع) و به تبع پیامبر اسلام(ص) را با امحای آثار و مآثر کردهای ایزدی نابود سازند؛ زیرا حضرات نوح، موسی و عیسی علیهمالسلام که به تأیید قرآن کریم هیچ شک و تردیدی در نبوّتشان وجود ندارد، از لحاظ تاریخی در غبار غلیظ و فقدان اسناد و نشانههای موجود قابل استناد و اختلاط شخصیتی همانند مهر و مسیح و… در تاریخ سیمایی کمرنگ دارند و پیامبر خاتم(ص) و پیشینة روشن و تاریخی او و متن «لاریب فیهِ» قرآن با نشانههای موجود، برهان قاطع مسیر الهی آدم تا خاتم است و مؤید نکات راهگشا در تورات و انجیل است.
کردهای ایزدی را ادامه و بازماندگان «ترهایا» ـ قبیلة زردشتی ایرانی ـ میدانند که با ظهور اعراب، به شمال موصل پناه بردند تا از تعرض تازیان در امان باشند. (دکتر محمد التونجی، ۱۳۸۰، ص۸۹) و در طی هزارهها با درک و دریافت آمیزههایی از ادیان ابراهیمی و بهویژه تصوف اسلامی و پاسداری از هستههای اصلی عقاید «مِهریِ» به جامانده در کیش زردشتی و مانوی به امروز رسیدهاند. به سبب حُسن همجواری و شجاعت، تسلط بر کوهستان و طبیعت سختِ سنجار، تعدادی از قبایل عرب نیز به آیین آنها پیوستند؛ اما اکثر قریب به اتفاق آنها کرد هستند و به شیوة اقلیتهای مدافع، روزگار را به یکجانشینی و قلعهگزینی میگذرانند.
اکثریت آنها در سنجار ـ نزدیک موصل ـ بهویژه در منطقة غربی دجله، شیخان و اطراف معبد لالش زندگی میکنند. «شیخان» سرزمین وسیعی است که بیش از چهل روستا را دربرمیگیرد. دیگر «بعشیقا» یا بحشیقاست، روستایی در فاصلة شش تا هفت ساعتی موصل. نام این روستا سُریانی است به معنی «خانة آرد» یا «خانة سرکوبشدگان». یاقوت حموی در معجمالبلدان آن را «باعشوقا» میخواند که کلمهای آرامی است. این روستا در دامنة کوهستان «مقلوب» واقع شده است. ایزدیان پیشین که خواندن و نوشتن را بر پیروان خود تحریم کرده بودند، فقط به فرزندان این روستا اجازه داده بودند خواندن و نوشتن بیاموزند.
«باعدری» در فاصلة ۴۴ کیلومتری شمال شرقی موصل و به معنی «پناهگاه»، برگرفته از واژهای سریانی یا کلدانی است. شیخ عادی = عدی [آدی] روستای شیخ عدی مسافر بوده و نزدیک باعدری است. «تجزانی» در نزدیکی بعشیقاست و تعدادی از زیارتگاههای ایزدیان در آنجاست. تجزانی واژهای سُریانی و به معنی «مکان وحی» است. «عَنْسِفِن» (به معنی چشمة زلال) از دیگر روستاهای ایزدیهاست و شیخدری (مُحرَّف شیخ خضر) نیز «کابار» (به معنی ستمگر) واژهای سُریانی است. تلخَش (به معنی تپة دردها) و باقِصْری (خانة قصّاران) هر دو واژهای سُریانی است؛ همچنین قصبات و روستاهای دیگر چون: بوزان، خانکو قپاخ، ختاد، دوغاتا، مقلوب، جکاتا.
تمامی روستاهای ایزدینشین در مجاورت یکدیگر قرار دارند؛ همانند هلالی در دامنة کوه سنجار. بدین ترتیب که چون هالهای که ماه را در بر میگیرد، روستاهای کوهستان سنجار را احاطه کردهاند. سنجار (سنجر، به معنی عقاب و شاهین) که میگویند به سبب استحکام و عدم دسترسی به آن، بدین نام خوانده شده است؛ اما این عنوان و معنی را برای عثمانی جلوه دادن زیستگاه ایزدیها، چنین تعبیر و تفسیر کرده و تغییر دادهاند که در طی این نوشتار به ریشة واژة شنگال میپردازیم. برای پیمودن مسافت اطراف کوه سنجار، سه روز زمان لازم است. (همان، ۱۳۸۰، صص ۹۱ـ۹۲) ایزدیها در شوروی سابق، ترکیه، سوریه، آلمان و… نیز سکونت دارند که در ادامة بحث به معرفی زیستگاه و سوابق آنها در ایران نیز خواهیم پرداخت.
پیشینة تاریخی کُردهای ایزدی
بهرغم آنچه در پژوهشهای متعدد و متوالی عربی و اروپایی و معدودی فارسی که بررسی پیشینة کردهای ایزدی را از قرن ششم و حضور شیخ عدی مسافر مورد مداقه قرار میدهند، در این نوشتار براساس نکات اعتقادی کُردهای ایزدی و روایت تاریخی و اساطیری و کتب مقدس ادیان ابراهیمی به ویژه «تورات» (عهد قدیم)، پیشینة تاریخی کردان ایزدی را مورد کندوکاو قرار میدهیم و از دیدگاه دیگری به بررسی و تحلیل آن میپردازیم.
امری بدیهی است که اندیشه و عقاید در طی مسیر تاریخی خود، از تأثیر و تأثر و وامگیری و وامدهی غیرخودی برکنار نمیماند، بهویژه اگر مربوط به گروه اقلیت باشد. ویژگی اندیشة نگاهداری هستة اصلی و زیربنایی، حکم میکند از قبول هر رنگ و نما و نام ناگزیر باشد و کردهای ایزدی که هزاران سال در قلمرو اعراب زیستند، جز در یکی دو بُرهة تاریخی، برای حفظ کیان اعتقادی خود نفسی به راحتی برنیاوردند که یکی در عصر تسلط و سلطنت یزید بن معاویه لاعلاج و ناچار ابزاری برای ترویج اندیشههای دوران جاهلی و نسخ احکام اسلامی شدند تا جایی که بازماندگان آلامیّه پس از انقراض امویان و ظهور نهضت خراسان و ابومسلم، در سیمای امرا و علمای کُرد ایزدی چهره نمودند و به حیات خود ادامه دادند و این تودة محروم و محکوم نیز این ابزارمندی را به هر صورت پذیرفتند و خواستههای آنها را که در قطع و وصلهای مصلحتی هرچند گاه در بین آنها رایج یا مانع میشود، به عنوان عقاید دینی اطاعت کردند. از آن جمله: عدم پذیرش آموزش و پرورش و تحریم سوادآموزی پیروان و معامله با زنان و دختران چون کالا و ابزار (همچون نگرش عهد جاهلی) و… مواردی است که از امر و نهی امویان بر این کهن نحلة ایرانی تحمیل شد. هرچند بهتدریج در سیر تطور اعتقادی خود ـ بهویژه در دهههای اخیر ـ از زیر بار آن شانه خالی کرده و به اندیشههای اصیل خویش بازگشتهاند.
شیخ عدی
مرحلة دوم، ظهور شیخ عدی [آدیِ] مسافر و شاگردی او در محضر شیخ عبدالقادر گیلانی ـ از عرفای نامدار ایرانی در جهان اسلام و پرچمدار زبان و ادب فارسی در ایران و میانرودان و هند و…ـ۱ بود که این شخصیتها حلقهای واسطه در صیانت و پیوستگی اندیشة پیشرو ایرانی با بازماندگان آیین کهن اهورایی بودند. در این برهه کُردهای ایزدی از سلطة امر و نهی امویان خارج میشوند؛ اما این مُهر و داغ همبستگی، بر اعتقاد آنها میماند و هرچند گاه نیز به همین اتهام واهی میسوزند. دلایل متقن و قابل بحث برای اثبات این امر، اینکه:
اولاً، از زمان انقراض امویان تا ظهور شیخ عدی [آدی] مسافر کُرد هکاری به حضور و وجود ایزدیها و سران آنها در منابع مهم تاریخی به هیچ نام و عنوانی اشارهای نشده است.
دوم، هیچ یک از منابع معتبر تاریخی به اموی یا حتی عرب بودن شیخ عدی [آدی] مسافر [کُرد هکاری] اشارهای نکردهاند، بلکه از وی با عنوان نسبی (هکاری) از مناطق کردستان و «شیخ الاکراد» نام بردهاند.۲
سوم، اینکه نژادپرستان عرب و حکومتهای عربیمحور در طی تاریخ تسلط خود، به علل متعدد از جمله نگهداری کوهستانهای صعبالعبور زیستگاه کردهای ایزدی و نیز ایجاد دیواری استوار مابین کردستان و مناطق عربنشین، بهویژه مصونیت شهر استراتژیک موصل (که واژة موصل تعریب واژه کُردی «خولان» است)،۳ بر پیوند سران کُرد ایزدی با آلامیه و تعریب آنها ابایی نداشته و به انحای مختلف در آثار و تألیفات خود سعی بر ثبت و ضبط بیاساس این پیوند واهی داشتهاند و حتی جمعیتی از اعراب را نیز به پیروی از عقیدة آنان واداشتند، در حالی که تودههای آگاه و معتقد ایزدی با ظهور شیخ عدی [آدی] مسافر کُرد هکاری، پیوند تحمیلی با آلامیه را گسستند، هرچند تعلیمات و تلقینات و تسلط پانصدسالة آنان به صورت پوشیده و مخفی و در انزوایی تاریخی و اجتماعی، رسوبات خود را در کردار و فروعات فکری آنها بر جای گذاشت.
یعقوب سرکیس در مطالعات خویش به متنی آرامی که «رامیشوع راهب» آن را در سال ۸۵۵ قر۱۴۵۱میلادی ترجمه نموده و همچنین به متون جدید فرانسوی استناد کرده که در تمامی این منابع ایزدیها نام برده شده و آمده که نام پدر عادی [= آدی = عدی]، مسافر بن احمد و از کُردهای تیراهیه۴ است. این کردها معمولاً در فصل تابستان به کوهستان میآیند و آنجا میمانند. سپس در زمستان به اطراف موصل کوچ میکنند که یکی از آنها عشیرة ایزدی هستندکه از احفاد شیخ عدی میباشند. این قبایل به همراهی ایزدیها تابستانها و زمستانها کوچ میکردند. در حقیقت [ایزدیها] به ساکنان کوهستان به نظر خدمه و کارکنان خود نگاه میکردند و هنگامی که کردهای ایزدی در اول اکتبر از کوهستان برمیگشتند، در سراسر راه خود به نزد آدی ـ فرزند امیر خود ـ میرفتند و با خود هدیه و تحفههای گرانبهایی برای او میبردند. آدی از آنها پذیرایی گرمی میکرد و همهگونه غذا و نوشیدنی به آنها داده، شبنشینیهای بسیار مفرح برایشان ترتیب میداد. تعداد این خانوادهها ۶۵۰ خانواده و تعداد خیمههای آنها بیش از هزار خیمه بود و اغلبشان از قبیلة تیراهیه بودند. [آدی در اینجا باید مقصود مقبرة شیخ آدی و میزبان که آدی خوانده شده باید میر وقت باشد.]
شیخ راغب طباخ از [رضی] حنبلی نقل میکند که: «عزالدین بن یوسف کردی عَدَوی امیر ولایت حلب در اواخر دورة چرکسها و اوایل دولت عثمانی، از طایفهای بود که منسوب به شیخ عدی بن مسافر و معروف به شیخ مند بودند…»۵
بنابراین ایزدیها بازماندگان مهرپرستان کردستان و مریدان شیخ آدی هکاری کُردی و میر و باباشیخ و… که در حال حاضر رهبری آنها را بر عهده دارند، از اولاد شیخ آدی مسافر هکاری هستند که هیچ ربطی نسبی و تاریخی و منطقی با آلامیه ندارند.
کردهای ایزدی چگونه میتوانند پیرو آلامیه باشند در حالی که پس از آمیختن به تصوف اسلامی و ارادت تمام به شیخ آدی در قرن ششم هجری، قریب نهصد سال است که این عبارات متن اصلی نماز میت آنهاست: «ای آدمیزاد درمانده و مسکین، ای انسان محتاج، این دنیا سرای مستی و بیخبری بود، زندگی دنیوی به خواب و رؤیای شبانه میماند، مانند خورشید و سایة درختان که روز از نو شروع میشد و شب هنگام به پایان میرسید. [ای بندة خدا] به یاد بیاور و ببین که رفتگان پیش از ما از جمله سلیمان نبی و بلقیس با آن همه شهرت و نام و… کجایند؟ خدایا، بقا و جاودانگی تنها از آن توست. آنان [که نام بردیم] دنیا را ترک گفتند. غیر از تو یارب، کسی نخواهد ماند. ای بنیآدم، بر مال و ثروت دنیایی و زندگی فناپذیر آن حریص مباش. بیهوده ثروت جمع مکن که این دنیا برای رسول خدا نیز ابدی و ماندگار نبود. حمزه، علی، اولیا و انبیا کجا رفتند؟ تنها اجسادشان در قبور مانده است. هزار حسرت و افسوس برای آنان که صاحب فضیلت و اخلاق نیکو بودند و از این دنیا رخت بربستند. گریه و شیون کاری است بیهوده و کفن و دفن جنازه میت امری است بر ما واجب.»۶
با کدام منطق امویانی که تا عصر عمر بن عبدالعزیز نفرین و جسارت را ـ نعوذ بالله ـ بر مولیالموحدین علی(ع) لازم میدانستند و مجریان آن را از عوارض و مالیات معاف میکردند و این در منابع تاریخ اسلام ثابت شده است، روا میشمردند که نام آن بزرگ در نماز میت، تذکار عظمت تسلیمشدن در برابر مرگ شود؟! و نیز نام سیدالشهدا حمزه که تا زمان شهادت، سپر پیامبر(ص) در مقابل آلامیه و ابیسفیان بود و دشمنی با رسولخدا(ص) در فرایند بازگرداندن سنت او به عهد جاهلیت، اساس کار آلامیه بود و ایزدیهای مظلوم برای انجام این کار، ابزار آنان قرار گرفته بودند. به هر حال این نماز میت سند گسستن ایزدیها از امویان و پیوستن به اندیشة عرفان اسلامی است به رهبری شیخ آدی کُرد هکاری، مرید شیخ عبدالقادر گیلانی ـ شخصیت نامدار تصوف اسلامی و مروج محبت خاندان رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع).
از دیگر وجه تمایز کردهای ایزدی با آلامیه، اعتنا و اعتقاد تمام به سلمان فارسی است که کردهای ایزدی او را «سلمان پاک» میگویند و در محل «مغاره» نزدیک سنجار، نظرگاه یا آستان سلمان، از اعتاب مقدس آنهاست که با حرمت تمام زیارتش میکنند.۷
آنچه بیش از هر نکته کردهای ایزدی را با اندیشه و ادبیات عرفانی ایران نزدیک و یکپارچه میسازد، وجه مشترک آمیختن و اتحاد شخصیتی حضرت ابراهیم خلیل(ع) و زرتشت است. کردهای ایزدی با اینکه اکثر قریب به اتفاق اصول مهرپرستان و مُغان را در آیین خود پاس داشتهاند، ضمن اعتقاد به تمام پیامبران از آدم تا خاتم، برای زرتشت و دینش احترام خاصی قائل هستند؛ اما در مباحثات، خود را پیرو آیین ابراهیم خلیل میدانند۸ که نکتة یکانگی ابراهیم خلیل و زرتشت مورد اتفاق اکابر شاعران عارف و عرفای شاعر ایرانی است. هر چند از لحاظ تاریخی قابل بحث و تأمل باشد؛ اما اندیشة آیینی در مواردی خاص از منطق تاریخ و تکثر ظاهر میگذرد و به مابعدالتاریخ میرسد. همان طور که با طبیعت ظاهر به یگانگی مابعدالطبیعه میاندیشد.
ادامه دارد
پینوشتها:
۱ـ رک. سلطانی، محمدعلی، «کردها پرچمداران ادب فارسی در ایران و میانرودان»، روزنامه اطلاعات، یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۳؛ سال هشتادونهم، شماره ۲۵۹۷۰ تا دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۳، شماره ۲۶۰۰۵، ص ۶٫
۲ـ معجمالبلدان، ج۵، ص ۲۸؛ البدایـه و النهایـه، ج۱۲، ص۲۴۳؛ یوسفی، عثمان، تاریخ و حیات اجتماعی ـ فرهنگی کردهای ایزدی، پژوهشکدة تاریخ اسلام، تهران، ۱۳۹۱، ص۷۹.
۳ـ موصل کرسی دیار ربیعه در ساحل باختری دجله، جایی که شاخههای این رود به هم پیوسته رود بزرگی را تشکیل میدهند، واقع است و میگویند به همین مناسبت است که آنرا موصل، یعنی محل اتصال، نامیدهاند. شهری را که در زمان ساسانیان در محل موصل کنونی واقع بود، «بوذاردشیر» مینامیدند.
در زمان امویان بر اهمیت موصل افزوده شد و در آن شهر با زورقهاپلی بر روی دجله بستند که شهر را، که در ساحل باختری بود، به خرابههای نینوا که در جانب خاوری آن قرار داشت، متصل میکرد. موصل در زمان مروان دوم (آخرین خلیفة اموی) کرسی ایالت جزیره گردید و با مرگ این خلیفه در آن شهر، مسجدی ساختند که بعدها به جامع کهنه معروف شد.(مقدسی، صص ۱۳۶ ـ ۱۳۸؛ ابن خردادبه، ص۱۷؛ یاقوت، ج۴، صص۶۸۲ ـ ۶۸۴؛ مراصد الاطلاع، ج۱، ص۸۴).
ابنحوقل که در سال ۳۵۸ در موصل بوده، گوید: «شهری است نیکو، دارای بازارهای عالی در میان زمینهای حاصلخیز که مشهورترین آنها روستای نینواست و در آن روستا قبر یونس پیغمبر واقع است.» عمدة اهالی موصل در قرن چهارم کُرد بودند. ابنحوقل تمام ولایتها و روستاهای فراوان اطراف موصل را که «دیار ربیعه» از آنها تشکیل میگردید، اسم برده و برشمرده است.
مَقْدسی کاروانسراهای متعدد آن شهر را ستوده و گوید: «شهری است دارای ابنیة نیکو و باشکوه و خود شهر به شکل نیمدایره و وسعت آن به اندازة یک سوم بصره است. قلعة آن موسوم به مربعه در کنار نهر زبیده واقع است و درون قلعه بازاری بود معروف به چهارشنبه بازار و گاهی خود قلعه هم به همین اسم خوانده میشد. مسجدجامع (یعنی مسجد مروان دوم) به فاصلة یک تیررس از شط بر روی تلی بنا شده است و به وسیلة یک پلکان سنگی بدان وارد میشدند و مدخلهایی که از شبستان مسجد به صحن آن باز میشد، فاقد در بود.»
مقدسی هشت کوچة مهم شهر را اسم برده و گوید خانههای شهر به مسافت زیاد در امتداد شط واقع است. مقدسی مینویسد: سابقاً اسم موصل «خولان» بوده و قصر خلیفه در جانب دیگر شط نیم فرسخی شهر واقع و مشرف بر خرابههای نینوا قرار داشته است. این قصر به وسیلة چندین دژ نگاهبانی میشد که اکنون همة آنها بر اثر وزش باد سرنگون گردیدهاند و اکنون در خرابههای آنها نهر «خوسر» جریان دارد. این خرابهها در زمان مقدسی کشتزار بود.
در سال ۵۸۰ ابن جبیر موصل را دیده و در سفرنامة خود وصف آن را آورده است و اندکی قبل از آن نورالدین معروف، که صلاحالدین ایوبی در آغاز کار زیر لوای او بود، مسجدی در میان بازار بنا کرده بود ولی مسجد کهنه که به امر مروان دوم ساخته شد، هنوز در ساحل شط با منبر زیبا و پنجرههای قشنگ خود پایدار بود.
در قسمت بالای شهر، دژ بزرگ واقع بود که باروی شهر با برجهایش بدان پیوسته و در امتداد نهر قرار داشت و کوچهای پهناور بالای شهر را به پایین شهر متصل میکرد. پشت بارو حومهای بود بزرگ دارای تعداد زیادی مساجد کوچک، کاروانسراها، گرمابهها، بیمارستان شهر و همچنین بازار بزرگ آن موسوم به قیصریه مشهور بود و مدارس متعددی در آنجا وجود داشت.
قزوینی سیاههای از دیرهای نصارای حول و حوش موصل ترتیب داده و از خندق عمیق و باروی قلعة موصل سخن رانده است. پیرامون شهر باغهای بسیار واقع بود که بنابه گفتة قزوینی با چرخابها مشروب میشد.
خرابههای نینوا در زمان مقدسی به «تل توبه» معروف بود و میگویند حضرت یونس(ع) از فراز آن اهالی نینوا را به توبه دعوت میکرد. در آنجا مسجدی است و اطرافش منازلی است برای زوار از بناهای ناصرالدولة حمدانی، و به فاصلة نیم فرسخی آن «چشمة یونس» جاری است که آبش را تبرکاً برای شفای بیماران به کار میبرند. در مجاورت چشمه مسجدی است و درخت کدوی قلیایی در آنجا دیده میشود که میگویند یونس پیغمبر آن را کاشته است.
یاقوت گوید اکثر ساختمانهای موصل با سنگ مرمر و گچ ساخته شده و قبر جرجیس پیغمبر نیز در آن شهر است. ابنبطوطه که در قرن هشتم از موصل عبور کرده، گوید این شهر دو بارو پشت یکدیگر دارد با برجهای متعدد و مرتفع مثل باروی شهر دهلی. دژ موصل در آن زمان معروف بود به «حدباء»، یعنی گوژپشت و در مسجدجامع آن (که بانیاش نورالدین زنگی است) حوضی هشتضلعی بود با فوارهای که یک قامت آب از آن جستن میکرد. سومین مسجد آن شهر که در زمانهای اخیر ساخته شده بود، در کنار دجله و مشرف بر آن قرار داشت و شاید همین مسجد است که حمدالله مستوفی گوید: «مسجد جامعی دارد و محرابی از سنگ تراشیده و مقطع کرده که هیچ ملکی مثل آن عظیم کس از چوب نکرده باشد.»
در زمان او دور باروی موصل هزار گام بود و وی به قبر یونس که در جانب دیگر دجله بالای خرابههای نینوا قرار داشت نیز اضافه کرده است. (ابنحوقل، ۱۴۳ـ ۱۴۵؛ مقدسی، ۱۳۸، ۱۳۹، ۱۴۶؛ ابنجبیر، ۲۳۶ ـ ۲۳۸؛ یاقوت، ج۴، ۶۸۴ ؛ ابنبطوطه، ج۲، ۱۳۵؛ قزوینی، ج۲، ۲۴۷، ۳۰۹؛ مستوفی، ۱۶۵، ۱۶۷) لسترنج، جغرافیای سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمة محمود عرفان، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ۱۳۶۴، صص ۹۴ـ۹۷٫
چنانکه میبینیم به تأیید و تصریح جغرافیدانان مسلمان، زیستگاه ایزدیها قلمروی تاریخی و جغرافیایی کُردهای آریانژاد بوده که پس از ظهور اسلام به بهانه خلافت و… به اشغال امویان و دنبالههای آنها درآمده است.
۴ـ در توضیح تیراهیه آمده است: گروهی از کردهای زرتشتی هستند. ابناثیر در کتاب کامل، ج۱۲، ص۲۱۱ [با اندیشة عربی و پوستهگرا] دربارة تیراهیه میگوید: «آنها کافر بوده و دینی نداشته که به آن معتقد باشند و مذهبی هم نداشتند که به آن تکیه نمایند. آنها برای غارت مسلمانان به حد سوران و مکرهان رفتند؛ ولی تاجالدین نایب ـ غلام شهابالدین ـ بسیاری از آنها را کشت. این واقعه در سال ۶۰۲ق اتفاق افتاد.» التونجی، محمد، الیزیدیون واقعهم، تاریخهم، معتقداتهم، ترجمة احسان مقدس، انتشارات عطایی، تهران، ۱۳۸۰، ص۸۴٫
۵ ـ شیخ راغب طباخ در ص۵۲۵ از ج۵ کتابش (اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء) مطلب یادشده را از کتاب «درر الحبیب» که کتابی خطی و تألیف رضی حنبلی است، نقل میکند. ـ همان، ۱۳۸۰، ص۸۴ ـ ۸۵٫
۶ ـ الموت و احکام المیت عند الایزدیه، ص۳۱٫ ـ یوسفی، عثمان، همان، ص ۱۷۵.
۷ـ همان، ص ۱۳۶. ۸ ـ همان، ص ۱۱۴.