• بازديدها: 5 813

پرتو کرمانشاهی

 

 

 

 

با درود به روان پاک پیشکسوتان شعر و ادب و هنر دیار کرمانشاهان از بیدل تا بیدار و از کلهر تا کیوان

 

و با سلام به حضور تمامی همشهریان حاضر و غایب کرمانشاهی و عرض خیرمقدم به حضور میهمانان ارجمند

 

حضور شکوهمند و ارزشمند حضرت استاد پرتو را در این جمع گرامی می داریم و به هیئت مدیره محترم موسسه خانة کرمانشاه برای اقدام ماندگار یعنی بزرگداشت استاد پرتو کرمانشاهی تبریک عرض می کنیم، که چنین کنند بزرگان که کرد باید کار

 

اگر چه اکثرا سخنران بوده ام نه سخن خوان، اما برای رعایت زمان براساس این یادداشت مختصر باید عرایض را تقدیم کنم که زمانی ندارم و نمی خواهم همشهریان بزرگوار را از استفاده محضر استاد پرتو منتظر بگذارم و از این که افتخار این بیانات نصیبم شده است، سپاسگزار و متشکرم.

 

جغرافیای فرهنگی و بستر شعری در غرب ایران از آذربایجان غربی تا دهانة اروند رود به سبب مسائل سیاسی و اجتماعی از ویژگی های خاصی در حراست و حمایت و پاسداری از زبان و ادب پارسی برخوردار بوده است که این فرصت کوتاه را جای بررسی و بیان آن جزئیات نیست. در این سو [کرمانشاه] آغاز و اوج گیری شعر پارسی را باید از جغرافیای فرهنگی همدان مورد بررسی قرار دهیم زیرا به سبب موقعیت مورد نظر یعنی سلطه اعراب و سپس تشکیل حکومت ترکان ماوراءالنهر، زبان فارسی تنها در پاسداری شدید شاهکارآفرینان خراسان و آذربایجان و ایران مرکزی نفسی براحتی می کشید و بزرگان شعر و ادب پارسی در دستگاه سلاطین و امراء که یکی از شهرهای خراسان و آذربایجان و ایران مرکزی را به پایتختی برگزیده بودند، به انجام رسالت فرهنگی خود اشتغال داشتند وروزگار می گذرانیدند و تذکره ها جز تعدادی انگشت شمار آن هم در ایام حکومت آل بویه و بعد آن، از شاعران نغز گفتار پارسی گوی از این سو خبری نمی دهند تا در دوره صفویه که شاعرانی را از غرب ایران و بویژه همدان تذکره هایی چون تحفه سامی، تذکره نصرآبادی، عرفات العاشقین و .... معرفی می کنند از جمله کلیم همدانییا به قولی کاشانی شاعر قرن دهم و یازدهم که مرحوم پرتو بیضایی در تصحیح دیوان او به خاطر حذف همدانی بودن، این بیت معروف را حذف کرده است که:

 

دامان خود از گریه نمودیم چو الوند

 

کردیم دوا داغ فراق همدان را

که اقتفاء به این رباعی شمس همدانی شاعر قرن نهم است:

 

در   آرزوی   خزان   بهاری   دارم
از بسکه به یاد همدان خون گریم

 

مشتاق اجل جان فکاری  دارم
چون دامن  الوند  کناری  دارم

غافل از این که اگر کلیم را از الوند بگیرند، پرتوی از بیستون سربرمی آورد.

و دیگر محمد هاشم احیاء همدانی صاحب بیت معروف:

 

خمیازه کشیدیم به جای قدح می

 

ویران شود این شهر که میخانه ندارد

که واله قمی آن را این گونه تضمین کرده است:

 

یک ناله مستانه زجایی نشنیدیم

 

(ویران شود این شهر که میخانه ندارد)

شاعر دیگر ملاحسن نهاوندی که این بیت از وی در تذکره ها و افواه است:

 

من نگویم خدمت زاهد گزین یا می فروش

 

هر که حالت خوش کند در خدمتش چالاک باش

سرانجام شعر فارسی در غرب ایران با ساقی نامه رضی الدین آرتیمانی عارف و شاعر و داماد خاندان صفوی به اوج رسید.

 

الهی   به     مستان     میخانه    ات
خدایا        به      جان       خراباتیان
از آن می که چون شیشه بر لب زند
میی  ده  که  چون ر یزیش  در سبو
و ...

 

 

به  عقل  آفرینان  دیوانه ات
کزین محنت هستیم وارهان
لب شیشه تبخاله از تب زند
بر آرد  سبو  از دل آواز  هو

 

 

لازم به ذکر است که به اشتباه تذکره های متعدد باباطاهر را در همین دوره مطرح کرده اند در لرستان نیز به سبب اقتدار والیان لرستان و نزدیکی آنان به دربار سلاطین صفوی چند شاعر پارسیگوی آثاری در تذکره نصرآبادی به جای گذاشته اند. از جمله ملاوارسته چگنی امام قلی بیگ معاصر شاه عباس دوم که این بیت از اوست،

 

از بسکه چرخ کشتی در یادلان شکست

 

 

این  بحر یک سفینه شد از تخته پاره ها

 

 و دیگر عبدالله سلطان لرستانی شاعر قرن یازدهم که این رباعی را از او نقل کرده اند:

 

از دل و دیده سراغت  کردم
آه دل تند چو شد می بینی

غافلت کردم و داغت کردم
سینه فانوس چراغت کردم

این برهه نیز طولی نکشید که با هجوم افاغنه همه چیز بر هم ریخت و متاسفانه برادران افغانی و شاه احمد درانی و نزدیکانش با تمام پیوند ملی و میهنی و نژادی در ویرانی و خرابی آنچه را که مغولان نکردند به اتمام رساندند، منابع و مأخذ تا اوایل قاجاریه در زمینة شعر و ادب فارسی در این سو سکوتی سنگین و غمگنانه دارند و تنها شاعران کُردی سرای ایران دوست در این برهه رسالت خویش را در احیا و پاسداری از شاهکارهای ادب فارسی به انجام رسانده اند. در دوره محمدعلی میرزا دولتشاه حکمران کرمانشاه و سرحددار عراقین و استقرار حکومت امان الله خان والی کردستان در سنندج که سراسر ایران غربی را مامور رتق و فتق بودند، شاعرانی فحل و قصیده سرایانی بزرگ چون خرم، الفت، اسیر و ... در کردستان ظهور کردند که میرزا عبدالله سنندجی متخلص به رونق 1265 ق در تذکره حدیقه امان اللهی که به تصحیح مرحوم دکتر خیام پور استاد نامدار دانشگاه تبریز چاپ و منتشر شد احوال و آثار آنان را ذکر کرده است و عموما به شیوه مرسوم قصیده سرا بودند، غزل این دوره بیشتر در آثار متصوفه نقشبندیه که در شهر زور و سلیمانیه رواج داشت و مولانا خالد شهرزوری نماد بارز آن بود چهره نمود که هم چنان در ادوار بعد ادامه یافت، غزل معروف زیر با مطلع:

 

به  معمار  غمت  نو ساختم  ویرانه خود  را
ادیب من جلیس من شود در مجلس رندان
فرود  ماندند  اطباء  جهان  از چاره ام  آخر
...

به یادت کعبه کردم عاقبت بتخانه  خود را
به گوشش  گر رسانم ناله  مستانه  خود  را
به  دردی  یافتم  درمان  دل دیوانه خود را

 

و در تذکره ریاض العارفین نیز این بیت از مولانا خالد نقل شده است که:

 

اگر مرد راهی در دوست باز است

و گر قصه جویی حکایت دراز  است

 

و اما در کرمانشاه جز یکی دو مورد از شاعران که در تحفه العالم میرعبداللطیف شوشتریاز آنان نام برده شده است، نضج ادب فارسی بیشتر از دستگاه محمد علی میرزا دولتشاه آغاز می شود و با حضور میرزا محمد بیدل مازندرانی و ظهور حسینقلی خان سلطانی کرمانشهانی و شاگردش میرزا محمد جواد زنگنه جلیلی (شباب) و سایر شعرا در انجمن معروف فصاحت سرودن شعر فارسی جان می گیرد که استادانی زبردست و کم مانند در شیوه (بازگشت) و قصیده سرایی بودند – در غزل به اقتفاء و استقبال آثاری از خود به یادگار گذاشته اند که با قصاید آنان فاصله بسیار دارد، اما در همین عرصه غزل طهماسبقلی خان وحدت کرمانشاهی در دوره قاجاریه خوش درخشید و کرمانشاه به درستی پیشتاز غزل سرایی گردید. چنانکه در سقوط قاجاریه و روی کار آمدن پهلوی تا قبل و پس از شهریور 1320 در غزل فارسی در ایران غربی چند تن پیمبران بودند و دیگر چهره ها پس از ظهور این چند تن راه کمال پیمودند که هر کدام جایگاه خاص خود را دارند، از آن چند تن که تعداد آنها با درگذشتگان و حاضران از انگشتان یکدست بیشتر نبودند، یکی استاد پرتو است که چنانچه به دقت و انصاف و مایه ادبی درخور به آثارش بنگریم، به برتری، کمال وشاعری او ایمان می آوریم.

 

استاد بزرگوار جناب پرتو از ابعاد و جهات مختلف زندگانی هنری و ادبی در عرصه شعر و بویژه غزل جایگاه خاصی دارند، هر چند در سایر انواع شعر به گواه آنچه در دیوان مختصر اما گسترده ایشان آمده است صاحب مرتبه می باشند. در آثار استاد پرتو صور خیال و نازکانگی دور شکار که ویژه سخن سرایان ستوار و اوج نشین می باشد برای ایشان مقامی والا و اعلا اختصاص داده است که استناد به نمونه موجب ارائه تمامی اشعار موجود در کتاب کوچه باغی ها خواهد بود.

 

استاد پرتو شاعر زمان خود است با تمام ویژگی های یک شاعر و شعر او شاخص با تمام خصوصیات و جوهرة شعری، به عقیده من شاعر کسی است که حداقل شعر دوستانی که با آثار آن شاعر ارتباط داشته اند زمانی که نام او به میان می آید حداقل ابیاتی از وی در خاطر شنوندگان شعر او تراوش کند و به همین مقیاس است که شهریار تبریزی فرمود؛ در دیار پارسیگویان شاعر فراوان است و شعر اندک، وگرنه هر پارسی زبان، در ایام عمر خود چند بیتی برای خود شعر سروده است و این گونه شعر انفرادی است نه اجتماعی و نظم است نه شعر، اشعار استاد پرتو شعر اجتماعی، احساسی و عاطفی است با تمام ظرافت ها و دردها و رنج ها، که چون نقاشی زبردست در تابلوهای جاودانه ترسیم نموده است.

 

شعر استاد پرتو به محضی که چهره نمود، مسندنشینان زبان و ادب فارسی را به تحسین واداشت و همانند آثار عراقی همدانی شاعر (قرن هفتم) دهان به دهان گشت که حتما حکایت ابیات:

 

نخستین  باده   کاندر  جام  کردند

ز چشم مست ساقی وام کردند ...

را شنیده اید و نیازی به بازگفتن نیست، بسیاری از اشعار فارسی و کُردیِ استاد پرتو توسط هنرمندان خوش صوت و صدا در داخل و خارج کشور با موسیقی و ساز دست در آغوش گردیده و به امواج نامتناهی قرون و اعصار پیوسته است.

 

رضا براهنی در کتاب خود درباره شعر و شاعری گویی برای معرفی شاعر واقعی شخصیتی چون پرتو کرمانشاهی را فرا چشم داشته است که می نویسد.... «شاعر روزگار من و شما خانم ها و آقایان معاصر، باید از خیابان بگذرد و همه چیز را ببیند، حتی اگر در جنگل زندگی کرده باشد و حتی اگر در تمام عمر دریا دیده باشد حتی اگر در کویر روزگار گذرانده باشد، او باید از خیابان رد شود، به دلیل این که خیابان نشانه تمام جوانب تمدنی است که به ضربدگنگ در حلق ما فرو ریخته اند، او باید خود را در تجربیات خیابانی غرق کند، البته بدون آن که مسخ شود. بدون آن که بگذارد بوق و کرنای قلابی، مغزش را تسخیر کند، بدون آن که فریب این زرق رنگین و ... را بخورد که در خود پوسیدگی را پنهان داشته است و بدون آن که از نشان دادن این پوسیدگی، از قیام علیه انحطاط اجتماع و ابتذال افراد اجتماع، لحظه ای غافل بماند، بدون آنکه مداح این و آن شود، بدون آن که حتی ژست بچگانه و احمقانه تبلیغاتی و قیافه استخوانی اش را از تلویزیون های تفننی در برابر گوش و چشم مردم رژه بدهد، بدون آن که برای به دست آوردن شهرت ملی و جهانی، طفیلی موسسات مختلف بشود، بدون آن که پس از به دست آوردن شهرتی بحق و عادلانه، خود را مبدل به یک موسسه تجارت هنری بکند، بدون آنکه بخواهد بر سر حملِ جنازة شاعر یا شاعره ای بر روی دوش، پارتی بازی بکند و توطئه بچیند، بدون آن که پس از بیست سال شعر گفتن ناگهان خود را به هر وسیله که شده به عنوان خبرنگار در روزنامه مزدوران بچپاند، بدون آن که در قضاوت هایش دوست و دشمن بشناسد، بدون آن که بردة پول این یکی و بردة زیبایی آن دیگری بشود، صحیح و قرص و محکم و برپای خود ایستاده باشد، تحت الحمایه هیج کس، دوستش، دشمنش و حتی پدرش نشود، آزاد باشد، بدی را محکم بکوبد و نیکی را مشتاقانه بپرستد، بوسه بر دست که سهل است، حتی بر لب کسی هم که می خواهد منت برگردنش بگذارد.... نزند و در همه حال، خلق کند.

 

شاعر روزگار من و شما خانم ها و آقایان معاصر، نباید از تکفیر بهراسد و نباید با تحقیق بسازد. اگر در گوشه ای از جهان به او گفتند: ننویس! ننوشته ها را بگوید، اگر گفتند: نگو! نگفته ها را به اشاره مبدل کند، اگر اعضای اشاره اش را بریدند، با حالت بفهماند، با بغض بشناساند، با کینه بیاگاهاند و اگر گردنش را زدند، صدای «اناالحق» از رگ های گردنش، که سیم های هادی شعور و معرفت او هستند، جهان را چراغانی کند و اگر قطعه قطعه اش کردند، در میان امواج دریایش انداختند، هنوز صدای هشدار دهنده ی «ای آدم ها» یش شنیده شود. (1347، رضا براهنی، طلا در مس، صص ده و یازده)

 

* مقصود نیماست، پرتو نیز در شعر فارسی عامیانه که منظومه ای اجتماعی و بیانگر نوستالژی شاعر به سیمای درهم ریخته جامعه شهری کرمانشاه است، مصرعی دارد، آی کسی اینجا نیس، وتداعی این سخن نیماست
 

بُعد دیگر در اشعار استاد پرتو نوآوری در سرودن اشعار کردی کرمانشاهی و ایجاد تحول چشمگیر در این عرصه است که راهی روشن و فارغ از اوزان محدود هزار ساله این گونه در مقابل شاعران کردی سرای منطقه گشوده است که هر استعدادی که در این زمینه سخنی برای گفتن داشت بر جای پای ایشان قدم نهاد و این نوآوری پس از یک قرن سکوت، تمامی مرزهای فرهنگی زبان و ادبیات کردی را که پشتوانه زبان دری است، در نوردیده است و در واقع خزائن گرانسنگ ادب کردی عهد افشار و زندیه را با زمان معاصر پیوند داده است.

 

حافظه توانمند استاد پرتو که با مطالعات عمیق در آثار شاعران بزرگ پارسیگوی گنجینه ای ارزشمند از شاهکارهای جاویدان ادب فارسی در حافظه ایشان فراهم نموده است، گویای بُعد دیگری از ویژگی هنری و ادبی ایشان است.

 

استاد پرتو؛ اکثر قریب به اتفاق ترجمة آثار شاعران بزرگ جهان چون هومر و سرایندگان معلقات سبع و شکسپیر، تاگور و سایرین را با دقت تمام مطالعه کرده و در حفظ داشته و از فرازهای کتاب مقدس و قرآن نکته ها از بر دارند و آثار شاعران مکتب ها و سبک های مختلف ادبی خراسانی، عراقی، هندی و بازگشت هر بیتی را که به یاد داشته باشیم استاد ماقبل و ما بعد آن را برای ما می خواند و برتر از تمامی این ویژگی ها و هنرها، زلالی شخصیت و اندیشه استاد پرتو، شاعر آزاده و سرافراز و اوج نشین کرمانشاهی است که نه در غرب بلکه در تمامی ایران زمین بویژه در نزد خواص آوازه و اشتهار تمام دارد.

 

در دورنگی های این زمان که تمامی جوانب زندگی افراد را بویژه در عرصه فرهنگ و ادب فراگرفته و در برخوردها تداول تام دارد، استاد پرتو آئینه ای یگانه است که چون از قبیله آزادگان پیر و جوان و خرد و کلان ایشان را می بینند گویی خود را در آیینه دیده اند دستگیر، راهنما، دلسوز، رفیق شفیق، استاد و چراغ راه که بسیاری از جوانان را اسوه و سمبل زندگانی اجتماعی و فرهنگی و ادبی بوده و هستند.

 

اشعار ارزشمند و قابل بحث پرتو، هسته اصلی بررسی و تحلیل های خبرگان و اندیشمندان ادب فارسی است، گویی شعرهای پرتو را در پیش رو داشته که صاحب نظری چون براهنی می نویسد: ....با آغاز عصری جدید، اشیاء جدید وارد زبان و شعر می شوند وشاعر و صاحب زبان، حالات و احساس ها و اندیشه های خود را نسبت به اشیاء جدید توجیه می کنند، ولی اشیایی که قبلا در قلمرو زبان و شعر بودند، مطرود شناخته نمی شوند بویژه آنهایی که مربوط به موجودیت ساختمانی طبیعت هستند شاعر امروز نقش خود را درباره اشیایی که قبلا در شعر شاعران پیش از خود دیده شده تعیین می کند و به همین دلیل می توان به آسانی نشان داد که چگونه درختی را که قبلا صدها شعر درباره اش گفته اند، می شود دوباره دید و در همان دید، بینش زمانی و مکانیِ خاصی را تثبیت کرد، و نیز می توان نشان داد که چگونه در همین قرنی که ما در آن زندگی می کنیم، می شود از درختی، سمبول و یا اسطوره ای انسانی ساخت، سوای سمبول ها واسطوره های سابق، و نیز می توان نشان داد که شهری که اینک ما در آن زندگی می کنیم، چگونه چیزی است و چگونه در گوشه و کنار آن آدم های اساطیری در حرکت هستند و چگونه سمبول ها، من و تو را می یابند و ما سمبول ها را و بالاخره چگونه بینشی «حماسی و عاصی» از همه چیز، حتی از فرهنگ و تاریخ ونژادی که من هستم و نژادی که تو هستی، اسطوره های جاندار و جاویدان می سازد که می توانند تنه بزنند به عظمت «اهورا» و «میترا» و «آناهیتا» نیز می توان نشان داد که چرا می توان به بازگویی اساطیر کهن ایمان داشت و باید معتقد بود که هر نسلی، اساطیر خودش را خود بسازد وبپروراند وبگذارد و بگذرد، زیرا هر نسلی با همان بدویت و اصالت بینشِ خود، تکیه بر اریکه ابدیت تمام بینش های اصیل می زند و از آنها نیز به نوبه خود سهمی می برد. (طلا در مس، رضا براهنی، ج اوّل، صص 7 و 8 )

 

حتی آفرینش شعر نوعی اسطوره سازی است شاعر با گیاه و سنگ و آب طوری روبه رو می شود که گویی آنها به نوبه خود انسان های زنده ای هستند، اسطوره سازی عبارت است از کشف هویت انسان در شیئی، طوری که شیئی نه به جای شئیی بلکه به جای انسان و در جهتی که انسان از طریق عواطفش بر آن تحمیل کرده است، انجام وظیفه نماید. اسطوره آن دنیای خیالی رابطه شاعر با طبیعت است.

 

این رابطه کاملا جنبه اشراقی دارد و منطق عقلائی در آن کوچک ترین دخالتی نمی تواند داشته باشد (همان، ص 83) این نکات همه در اشعار پرتو، ساری و جاری است و آنچه خبرگان و صاحب نظران ادبی پس از انتشار شعرهای او به عنوان رسالتی فرهنگی در نامه ها و نقدها و نظرها ونوشته ها آوردند، شاهد ادعاست.

زبان قاصر و زمان محدود، فرصت مجال بررسی ابعاد احوال و آثار این بزرگمرد عرصه شعر و ادب و اخلاق را به حقیر نمی دهد تا بتوانم حق مطلب را هر چند به اختصار ادا کنم. سخنم مشتی از خروار و یکی از هزار بود، بیش از این شما عزیزان را از محضر استاد پرتو در انتظار نمی گذارم و با این رباعی پرتو سخنم را به پایان می برم که:

 

 

چون شمع سحرگاه لگدمال خودم
ای آن که به  دلجویی ما آمده ای

چون چشمه خود آیینه احوال خودم
شادیم  از آن  تو ،  غمم  مال   خودم

 

محمدعلی سلطانی

تهران تالار اندیشه، هشتم تیرماه 1380

 
 
*«متن سخنرانی در بزرگداشت استاد پرتو کرمانشاهی که از سوی کرمانشاهی های مقیم مرکز (خانة کرمانشاه) در تالار اندیشه برگزار شد/ - پژواک کوچه باغی ها، یادنامة استاد پرتو کرمانشاهی، صص 110-101»